1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

خود افشاگري گونتر گراس

۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

گونتر گراس، نويسندۀ بزرگ المان پس از شصت سال سکوت ، سرانجام اعتراف کرد که در روزگار جواني، عضونيروي نظامي اس اس ، بوده است؛ سازماني که منسوبا ن آن پس از پايان جنگ دوم جهاني يکسره در دادگاه نورنبرگ به محاکمه کشاده شدند .او در پانزده سالگي پيشنهاد عضويت در اين سازمان را مي دهد و در هفده سالگي عضويت وي مورد پذيرش هيتلري ها قرار مي گيرد.

https://p.dw.com/p/DH30
لطیف ناظمی شاعرونقاد ادبی ونویسنده این جستار
لطیف ناظمی شاعرونقاد ادبی ونویسنده این جستارعکس: DW

گراس، نويسنده يي است نامبردار و محبوب همگان و کمتر کتابخواني است که « طبل حلبي» و « سالهاي سگي» او را نخوانده باشد. هرچند او پيکره سازي را در اکادمي هنر ها خوانده است اما اشتغال وي بيشتر به نويسندگي بوده است و تا اکنون ده ها کتاب و چندين نمايشنامه نوشته است.

اعتراف گونتر گراس نه تنها خوانندگان و خواهندگان او را در کشور المان شگفتي زده ساخت ؛ بل چونان بمبي در سراسر جهان ترکيد و همۀ کساني را که باا وو با آثار او الفتي داشتند بهت زده ساخت. همه از خويشتن مي پرسيدند ـ چگونه ممکن است مردي که شصت سال تمام ، نفرت ونفرين خودش را بر نازي ها نثار کرده است ؛ باري از ياران وياوران آن جماعت بوده باشد؟ چگونه ممکن است مردي را که « نهاد اخلاقي» و «وجدان بيدار» لقب داده اند تا بدين پايه پنهانکار از آب در آيد و تن به توطئۀ سکوت بسپارد؟

اين که چرا اين قلمزن چپ گراي و آزاديخواه ودگر انديش به آن گروه پيوسته بود کسي نمي داند و لي اين که پس از اين همه سالها و هياهوها لب به اعتراف مي گشايد؛ بايد در کتاب او خواندـ در کتاب« هنگام پوست کندن پياز» که گراس بر آن است تا لايه هاي اين پياز را يکسو زندو زندگي خويش را خانه تکاني کند.

او ميتوانست براي هميشه اين حقيت تلخ و گزنده را به باد فراموشي بسپارد و چون رازي مگو زير خاکستر نهانکاري نهفته دارد و لي او شجاعانه گفت که اين ماجرا به مثابۀ لکۀ ننگي اورا مي آزرده است و بار اين گناه برشانه هاي او سنگيني ميکرده است.مگر نه اين است که همۀ راهيان اين طريق را، همواره اين سه احساس ناهمگون مي آزارد ـ احساس گناه ، شرم وسکوت.

واکنش هم ميهنان گراس و آشنايان و خوانندگان آثارش در برابر اين ماجرا يکسان نبود.

پار ه يي از کسان بر او شوريدند که از چه روي به آن نابکاران پيوسته بود . دسته يي بر خاموشي شصت ساله اش انگشت انتقاد نهادند و جمعي هم اوبا همدردي و همدلي وا نمودند .

«واليسا» رييس جمهوز گذشتۀ پولند،کفت ـ شادم که هيج گاه با ا و ملاقات نکرده ام و از وي خواست تا شهروندي زادگاهش شهر دانسيگ پولند راواپس دهد.ـ شهري که گراس درسال (1927) در آن زاده شده است.

انجمن قلم جمهوري چک نيز چنين تقاضايي از وي دارد و «بورنزن»هم معتقد است که بايد جايزۀ ادبي نوبل را که در سال (1999) ربوده است؛ باز پس دهد.

برخي از کسان نيز بر سکوت او اعتراض مي کنند و او را به خاطرخاموشي دير پايش فاقد صلاحيت اخلاقي مي دانند.« يواخيم فيست» مي گويد : سکوت گونتر گراس غير قابل توجيه است.

در اين ميان هستند کساني که با او سخن از همدردي مي زنند به گونۀ نمونه « روژه ساراماگو» نويسندۀ پرتگالي و برندۀ جايزۀ ادبي نوبل سال ( 1998) منتقدين گراس را رياکار خواند و گفت که همان گونه که برخي از کسان با شنيدن اعتراف گراس، شوکه شدند؛ من با شنيدن واکنش اين گروه، همين حالت را يافتم. خود افشاگري گراس گواه آن است که روشنفکر شجاع ، هرگز حقيقت را کتمان نمي کند و از اعتراف نمي هراسدهمان گونه که او نهراسيد همان گونه که ژان ژاک روسو نهراسيد. من با « استفان رينک » همنوا يي دارم که گفته است :

« با نوجواني که در اثر تبليغات نازي ها گمراه شده بود، بايد همدردي کرد.»