1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

" ما مرده ایم؛ اما هنوز نفس می کشیم"

دویچه وله/ نادیه فضل ۱۳۹۵ فروردین ۱۹, پنجشنبه

زنان سوریه به شدت از فشار های گروه تروریستی " دولت اسلامی" داعش در رقه رنج می برند. دویچه وله مؤفق شده است با شماری از این زنان از نزدیک دیدار کرده و درمورد زندگیی روزمره ای آنان گفتگو کند.

https://p.dw.com/p/1IRND
Frauen in Rakka Syrien
عکس: DW/A.Mohammed

پس از اشغال شهر رقه در شمال شرق سوریه توسط گروه تروریستی " دولت اسلامی" داعش، نبض این شهر نیز از حرکت بازماند و زندگی از فضای شهر کوچ نمود. تاریکی بر شادمانی و نشاط در این شهر غلبه کرد. لباس های زنان و مردان، دیوار های شهر، ساختمان ها، لوحه ها و نوارهای تبلیغاتی همه و همه پس از تطبیق شریعت داعش با رنگ سیاه دیده می شوند.

یک زن جوان 25 ساله سوریایی که از دویچه وله خواست به نام هلاء معرفی گردد، از زندگی خودش در ویرانه های این شهر گفت و اینکه با استفاده از چه روش هایی از قواعد داعش سرپیچی می کند. اوگفت: " من تمام عمرم را در رقه سپری کرده ام، در این شهر به دانشگاه رفته ام، روان من با این شهر گره خورده است." به گفته این دختر سوریایی واقعاً لیبرال نبوده است، اما در زندگی اش به قدر کافی آزادی هایی داشته است.

او افزود: " من حجاب نمی پوشیدم و اشکالی هم نداشت." اما پس از اینکه " دولت اسلامی" داعش این شهر را تصرف کرده و آنرا مرکز مناطق تحت تصرف خویش در عراق و سوریه اعلام نمود، همه چیز کاملاً تغییر کرده است.

ایجاد محدودیت روزافزون

در ابتداء تروریست های دولت اسلامی به زنان دستور دارند تا با پوشیدن چادری تمام صورت خودرا بپوشانند و در ضمن دستکش بپوشند و بالا پوش گشاد به تن بنمایند. سپس دستور داده شد که زنان فقط لباس سیاه بپوشند. همچنان استفاده از عطر و گپ زدن به صدای بلند در بازار ها کاملاً ممنوع گردید. در قوانین جدید همچنان شکل کفش های زنانه و حتی طرز راه رفتن زنان تعین گردید. جهادگرایان مذکور مکاتب و دانشگاه ها را مسدود نمودند. زنان اجازه نداشتند که بدون اقارب خویش از خانه بیرون شوند.

Syrien IS Soldaten in Raqqa
پس از عقب نشینی نیروهای نظامی سوریه از رقه در سال 2013، تروریست های " دولت اسلامی" یا داعش، شهر مذکور را اشغال کردندعکس: picture alliance/AP Photo/Raqqa Media Center

درنهایت همچنان تحصیل زنان در بیرون از این شهررا ممنوع کردند. هلاء در این گفتگو با دویچه وله افزود:" تروریست های داعش همچنان واحد های زنان موسوم به " لواء الخنساء" را ایجاد کردند، این واحد ها مؤظف بودند تا زنانی را که قوانین این گروه را رعایت نمی کردند، در جاده ها، بازار ها و حتی در خانه های آنان مورد تعقیب قرار دهند." به گفته او واحد های الخنساء همچنان مسئول زنانی بودند که از خارج برای جنگ در کنار تروریست های داعش به سوریه می آمدند. او افزود: " این لواء مسئول جنگجویان داعش نیز بودند که کار بهتری از دخالت در امور زنان نداشتند."

هلاء یادآور شد که به دلیل رعایت نکردن موازین لباس، چندین بار اخطار گرفته است و در نهایت از خارج شدن از خانه متنفر شده است.

" من چندین زن را دیدم که در بازار با شلاق مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند و شماری از این زنان به دلیل رعایت نکردن لباس اسلامی به زندان منتقل شده بودند."

به گفته این دختر 25 ساله خانه او نیز به زندان و گورستان مبدل شده بود.

اجرای تغییرات در سنن و رسوم

گروه دولت اسلامی به موازین متذکره در شهر رقه اکتفاء نکرده و حتی سعی کردند تا رسوم، سنن و عنعنات این شهر را مطابق برداشت خود آنان از شریعت تغییر بدهند. هلاء با نگاهی به زندگی اش گفت: " من آرزو داشتم با مردی ازدواج کنم که دوستش دارم، مثل هر دختر معمولی دیگر؛ اما همه چیز تغییر کرده بود." به گفته او هرکسی که می خواست ازدواج کند، باید در نخست از جانب مادر و یا خواهر مرد آینده اش دقیقاً بررسی گردیده و مورد قبول قرار می گرفت." او توضیح داده گفت: " من هیچگاهی حق این را نداشتم که مرد آینده امرا قبل از ازدواج ببینم و با او گپ بزنم. برخلاف فقط پس از ازدواج می توانستم اورا ببینم."

هلاء به عنوان یک زن تنها از امکانات زیادی برخوردار نبود، بنا برین باید ازدواج می کرد و حتی از طریق همین سنت های معمول. او گفت ازدواج تنها راهی بودبرای ادامه حیات وی و برای تغییر آوردن در زندگی اش. هلاء تنها زنی نیست که مجبور به ازداوج دوباره شده است، بلکه زنان زیادی برای یافتن یک زندگی نو و فرار از وضعیت حاکم و شاید هم ترس از ازدواج اجباری با جنگجویان داعش، مجبور به ازدواج می شدند. اما با وجود آن حتی پس از ازدواج نیز حق بازار رفتن و گردش در بیرون از خانه به تنهایی از زنان گرفته شده بود.

Frauen in Rakka Syrien
زنان سوریه باید با نقاب سیاه تمام بدن خودرا بپوشانندعکس: DW/A.Mohammed

پس از شلاق کاری به زندان افگندن

ریم .ج دختر جوان دیگر سوریایی در فاصله نزدیک به خانه هلاء زندگی می کند. پس از اشغال رقه توسط داعش زندگی اقتصادی خانواده او کاملاً سقوط کرد. یکی از برادرانش کشته شد. این دختر 21 ساله با پدر، مادر، برادرها و خواهرهایش زندگی می کند. او مجبور شده بود که در پایان سال اول تحصیلاتش در رشته زبان انگلیسی به ادامه تحصیل خویش پایان دهد. او به دویچه وله گفت که داعش دانشگاه ها را بست و والدین او توانایی این را نداشتند تا زمینه ادامه تحصیلاتش را در شهر دیگری مهیا نمایند.

گروه مذکور به جای دانشگاه ها، مجامعی را ایجاد کردند که در آنها زنان فقط ایدولوژی اسلامی را می آموختند و اینکه چگونه این ایدیولوژی را تکثیر نمایند. افزون براین در این مجتمعات همچنان برای بریگارد موسوم به لوای الخنساء سربازگیری می گردید و نیز برای جلب و جذب در مدرسه های طبی و پرستاری داعش تبلیغ می شد. در این مدرسه ها به زنان تعلیمات پرستاری داده می شد تا زخمی های داعش را مورد معالجه قرار دهند.

این زن جوان گفت: " قبل از تسلط داعش در یک لباس فروشی زنانه در مرکز رقه کار می کردم، زیرا به عنوان فرزند بزرگ خانواده مجبور بودم کار کنم. تا اینکه روزی پولیس شریعت این مغازه را تلاشی کرد، مالک آنرا به اتهام بی بند وباری بازداشت نمود و ما را شلاق زدند." دلیل این امر این بود که زنان اجازه ندارند با مردانی که اقارب آنان و یا همسر شرعی آنان نیستند، کار کنند. او گفت که در زندان آنقدر شلاق خورده بود که چندین هفته نمی توانست به پشت بخوابد.

Frauen in Rakka Syrien
شهر رقه حدود 100 کیلومتر از ترکیه فاصله داردعکس: DW/A.Mohammed

" در آیینه لبخند می زنم، صرف برای اینکه فراموشش نکنم "

ریم پس از این حادثات از شهر رقه متنفر شده بود و سعی می کرد تا از این شهر فرار کند؛ اما پسته کنترول داعش در حوزه بیرون از شهر به هیچکسی بدون مجوز ویژه، اجازه خروج از این شهر را نمی دادند. ریم همچنان به منظور فرار از رقه تلاش نمود تا از مسیر روستا های شمال این شهر که تحت کنترول شبه نظامیان مدافعان خلق کرد بود، عبور کند. با آنهم او در این مسیر نیز با بن بست مواجه گردیده و تلاشهای او ناکام گردید؛ زیرا او در این مناطق هیچکسی را نمی شناخت تا از او ضمانت نماید.

او اکنون با مادر و خواهرش برای امرار حیات خویش در خانه خیاطی می کند. او گفت که هر نوع احساسی را در خود کشته است، حتی لبخند نیز به ندرت در صورتش می درخشد. او افزود: " اکثراً پیش آیینه می ایستم و لبخند می زنم و یا بلند می خندم تا از یادم نروند. بلی؛ دقیقاً من بر بدبختی هایم می خندم. ما مرده ایم، اما نفس می کشیم."

یادداشت:

بنابر دلایل امنیتی، نویسنده و طرفهای گفتگو در این گزارش از تذکر نامهای شان امتناع نموده اند.

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه

بیشتر در این زمینه