1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

وحید مژده: سالروز شکست یک پیروزی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

«نباید گناه همه مشکلات را به گردن دیگران انداخت. شکی نیست که مجاهدین نیز پس از سرنگونی اتحاد شوروی، در درک درست تحولات جهانی مشکل داشتند. آنها هنوز هم با معیارهای دوران جنگ سرد وضع را سبک و سنگین می کردند.»

https://p.dw.com/p/14jgq
عکس: picture-alliance/dpa

یادداشت: به مناسبت سالروز هفت و هشت ثور، بخش افغانستان دویچه وله دو دیدگاه از مجاهدین و حزب دموکراتیک خلق افغانستان را بازتاب می دهد. سوال اساسی مطرح شده در این مقاله ها این است: «چه درس هایی را از هفت و هشت ثور می توان گرفت؟». این مقاله را وحید مژده عضو پیشین حزب اسلامی، نوشته است.

چند سالی است که همزمان با سالروز هفت و هشت ثور، این دو روز با هم مقایسه می شود و در اکثر موارد، هدف تفهیم این مساله است که هر دو روز پیامدها و تبعات مشابه داشته و بنابراین نباید یکی را بر دیگری ترجیح داد.

در این نوع تحلیل، قیام عظیم یک ملت پابرهنه در برابر یک ابرقدرت تا به دندان مسلح که به شهادت بیش از یک میلیون انسان و مهاجرت بیش از پنج میلیون نفر انجامید که بزرگترین کتلهء مهاجر در جهان را تشکیل می دادند و در فروپاشی اتحاد شوروی نقش مهم داشتند، با کودتای نظامی ای که در مدت چند ساعت قدرت را از دستی به دست دیگر منتقل ساخت و به برقراری یک رژیم سراپا ترور و اختناق انجامید، یکسان پنداشته می شود که مقایسه ای منصفانه نیست.

از خروج نیروهای روسی از افغانستان تا سقوط رژیم نجیب حدود سه و نیم سال سپری شد. در طول این مدت مجاهدین نتوانستند تا میان خود به تفاهم دست یابند. آنها در جنگ جلال آباد پیروز نشدند و حکومت های برون مرزی شان نیز در مواجهه با اختلافات داخلی ضعیف و کم رمق شد و از پای درآمد. این ضعف ها از نظر پنهان نبود که می توانست فردای پیروزی به جنگ های تنظیمی بیانجامد اما متاسفانه به آن توجه جدی صورت نگرفت.

مجاهدین بعد از پیروزی خروج نیروهای خارجی سخت مغرور شدند و گمان کردند که دنیای غرب به کمک آنان خواهند شتافت. آنها قدرت کشورهای همسایه در داخل افغانستان را ضعیف ارزیابی کردند. قدرت طلبی تعدادی از رهبران مجاهدین نیز مزید بر علت شد و آتش جنگ های میان گروهی شعله ور گردید.

تا اواخر سال 1982 مجاهدین به این تصور نبودند که پیروزی در دسترس است بلکه تصور عمومی این بود که این جنگ برای سال های طولانی ادامه خواهد یافت زیرا این جنگ علیه ابرقدرتی بود که با ما همسایه بود و به قول معروف آفتاب در قلمروش غروب نمی کرد. بنابراین کمتر به این مساله توجه شد که اگر قدرت به دست مجاهدین بیافتد، به چه شیوه ای حکومت خواهند کرد؟ سخن از قانون اساسی بر زبان آوردن، بدعتی کفرآمیز تلقی می شد. کلی گویی هایی از جمله این که «قرآن قانون اساسی ماست» گرمی بازار داشت. شکست اتحاد شوروی و آزادی آسیای میانه بیشتر در حد شعار مطرح بود.

حکومت های برون مرزی درگیر اختلاف داخلی

همزمان با جلسه رهبران مجاهدین، صدها کیلومتر دورتر بر فراز پلی که افغانستان را با جمهوری ازبکستان اتحاد شوروی وصل می کرد، مراسمی برپا بود. جنرال بوریس گراموف به عنوان آخرین سرباز ارتش سرخ با گام های نااستوار از این پل عبور می کرد. نزدیک به وسط این پل یعنی نقطه ناصف که مرز میان دو کشور است، او رو به سوی افغانستان برگردانید و سخنانی با آهستگی بر زبان آورد. چند قدم آنسوتر زنش با دسته گلی در انتظارش بود. در لحظهء خروج نیروهای شوروی، مجاهدین درگیر اختلافات داخلی بودند.

حکومت به میان آمده از شورای مشورتی این امتیاز را داشت که در آن رهبران مجاهدین شخصا شامل شدند. اما این ضعف را داشت که گروه های اهل تشیع در آن شامل نشدند و در نتیجه ایران را نسبت به آیندهء این حکومت و اهداف پاکستان به شدت بدبین ساخت.

بعد از به میان آمدن این حکومت، ضرورت به آزادی یک ولایت مرزی بود تا حکومت مجاهدین همانگونه که مجددی در مصاحبه با بی بی سی گفته بود در آن مستقر گردد. جنگ جلال آباد به همین منظور به تشویق و همکاری «آی اس آی» به راه افتاد. این نخستین باری بود که پاکستانی ها علنا در جنگ به مجاهدین کمک می کردند. این حضور موجب تضعیف روحیهء مجاهدین در میدان جنگ شد و فرماندهان مجاهدین در داخل را به گرفتن موضع بی طرفی در این جنگ واداشت. احمدشاه مسعود از بستن شاهراه سالنگ خودداری ورزید و میدان هوایی بگرام بدون هیچ مانعی به روی پروازهای طیارات جنگی باز باقی ماند.

مجاهدین در جنگ جلال آباد به پیروزی دست نیافتند و این مساله موجب تقویت روحیهء حکومت داکتر نجیب الله شد که سخت تلاش داشت تا دفاع مستقلانه را به عنوان یک دست آورد مهم پس از خروج نیروهای شوروی تبلیغ نماید.

حکمتیار در مقام وزیر خارجهء این حکومت سفرهایی به بعضی از کشورهای اسلامی داشت و بعضی از این کشورها دولت مجاهدین را به رسمیت شناختند اما این وضعیت فقط شش ماه ادامه یافت، زیرا خواست وی مبنی بر انتخابات در داخل کشور عملی نشد و این مساله موجب گردید که وی علیه حکومتی که خود وزیر خارجه اش بود موضع مخالف بگیرد. حکمتیار گفت که این حکومت فقط در خانه های کرایی در پیشاور منحصر است و در میان مردم راه ندارد.

حکمتیار به کمک عناصری از جناح خلق در نیروهای مسلح نجیب کودتای نافرجامی را به راه انداخت که به شکست مواجه شد. این کودتا موجب تقویت گرایش های قومی در داخل مجاهدین گردید که بعد از هشت ثور به صورت جدی تبارز کرد.

تجربه ای که از هشت ثور باید آموخت

وارد شدن مجاهدین به کابل در نخستین روزهای ثور سال 1371 پیروزی ای توام با شکست بود. پیروزی به این دلیل که ملت افغان پس از چهارده سال جهاد، سرانجام یک قدرت بزرگ جهانی را وادار به خروج از افغانستان ساخت. در گذشته وقتی نیروهای شوروی قدم به کشوری نهاده بودند، حضور آنان دایمی بود و این نخستین باری بود که شوروی ها در نتیجهء مقاومت مسلحانهء یک ملت، مجبور به عقب نشینی از آن کشور می شدند.

وحید مژده، نویسنده این مقاله
وحید مژده، نویسنده این مقالهعکس: DW

برنامهء تقسیم قدرت با وساطت پاکستان در گورنر هاوس پیشاور ریخته شد. اما مشکل مجاهدین این بود که آنها هیچ آمادگی برای به دست گرفتن قدرت نداشتند. حکومت های برون مرزی آنها در پاکستان هیچ گاه یک تجربهء موفق نبود بلکه بیشتر این تصور را به میان می آورد که کسانی که در میدان نبرد حماسه آفریدند، مرد میدان سیاست نیستند.

در جهاد افغانستان هر جناحی اهداف خاص خود را داشت. مجاهدین به آزادی کشور شان می اندیشیدند اما غرب هدف دیگری داشت. این سخن را سال ها بعد یکی از مقام های آن زمان امریکا به صراحت گفت که هدف ما این بود که روس ها هم ویتنام خود شان را داشته باشند. گرفتن انتقام از شکست در ویتنام یکی از اهداف امریکا بود.

 آنها به فکر مردم افغانستان نبودند. امریکا و در مجموع غرب به اتحاد شوروی و اروپای شرقی به چشم یک بازار پرمنفعت نگاه می کردند که در های آن به وسیلهء رژیم کمونیستی به روی غرب بسته شده است. از نظر امریکا و غرب ما افغان ها ابزاری برای شکستن این در بسته و گشودن آن به روی سرمایه داران غربی بودیم. وقتی اتحاد شوروی از هم پاشید، این در که غرب آرزوی بازشدنش را داشت باز شد و از آن به بعد ابزار شکنندهء این در نیز بی مصرف گردید. غرب افغانستان را به فراموشی سپرد.

اما نباید گناه همه مشکلات را به گردن دیگران انداخت. شکی نیست که مجاهدین نیز پس از سرنگونی اتحاد شوروی، در درک درست تحولات جهانی مشکل داشتند. آنها هنوز هم با معیارهای دوران جنگ سرد وضع را سبک و سنگین می کردند.

مجاهدین تا آخر از هرگونه مذاکره با حکومت کابل ابا ورزیدند. حکمتیار بیش از همه در این رابطه موضع انعطاف ناپذیر داشت. او همه پیشنهادهای داکتر نجیب را که در تماس های مخفیانه برایش ارایه شد، رد کرد. این موضع مجاهدین که «ما با حکومت دست نشانده مذاکره نمی کنیم و طرف ما روس ها هستند» اشتباه بود. روس ها با مجاهدین مذاکره کردند و سرانجام از افغانستان خارج شدند اما مشکل میان افغان ها به حال خود باقی ماند و مجاهدین نتوانستند از مانده های دوران اتحاد شوروی در جهت مثبت استفاده نمایند بلکه همه را در جنگ های میان خود شان از بین بردند. آنانی که دیروز حاضر به مذاکره با نجیب نبودند، با ملیشه های نجیب در جهت تضعیف همدیگر مذاکره کردند و به آنها امتیاز دادند.

اختلافات داخلی راه را برای مداخلات خارجی هموار کرد و افغانستان میدان یک جنگ نیابتی گردید. جنگ جای مذاکره و تفاهم را گرفت و حاصل جهاد و فداکاری یک ملت بزرگ در آتش یک جنگ بی حاصل خاکستر شد.

آنکه نامخت از گذشت روزگار

آیا از دیروز تجربه ای آموخته ایم که آینده را به کار آید؟ اگر در صدد آن باشیم که امروز را با دیروز مقایسه کنیم، هم شباهت هایی وجود دارد و هم تفاوت هایی که بدون تردید چالش برانگیزتر از گذشته است:

- امروز نیز مانند دیروز حکومت با همان ادبیات مشابه فریاد صلح با مخالفین سر می دهد، اما قوی ترین گروه مسلح با نامشروع دانستن حکومت، این خواست را رد می کنند و فقط جهت خارجی را «طرف» می داند.

- برخلاف دوران جهاد، قوی ترین گروه مسلح مخالف دولت از وحدت رهبری برخوردار است اما جانب حکومت، بیشتر از آن دوران دچار ضعف و پراکندگی است. در میان اپوزیسیون سیاسی حکومت هم از وحدت لازم خبری نیست.

-  اکثر شخصیت های دولت فعلی «وارداتی» اند که برای به دست آوردن پول به افغانستان آمده اند و جمعی هم در فساد دست دارند و از این راه ثروتمند شده اند. آینده برای آنان زیاد نگران کننده نیست زیرا تابعیت یک کشور دیگر غیر از افغانستان را نیز دارند. به همین دلیل هر تلاش در جهت صلح را مردود می شمارند.

- دولت، اپوزیسیون سیاسی و طالبان هیچ کدام طرح عملی برای صلح ارایه نکرده اند. موضع طالبان مبهم و خواست حکومت از آنان مبنی بر تسلیم شدن غیرعملی است.

- تلاش برای تحمیل یک نظام مبتنی بر دموکراسی لیبرال در ده سال گذشته نتوانست موجب کمرنگ شدن گرایش های قومی گردد. برعکس این گرایش ها را به حدی تقویت کرد که امروز بعضی ها حتی از تجزیه طلبی حمایت می کنند. 

- حضور امریکا و متحدینش به جای این که از مداخلات کشورهای همسایه و منطقه جلو بگیرد، آن را افزایش داد، ناامنی گسترده تر شد و تولید مواد مخدر تمام ریکاردهای گذشته را شکست.

تجربهء بیش از سه دهه جنگ در این کشور نشان داد که هیچ نیروی نظامی خارجی قادر به تامین صلح و امنیت در افغانستان نیست بلکه خشم و خشونت را در ابعاد وسیع تر گسترده می سازد. این فقط افغان ها هستند که از راه تفاهم بین خودشان که صادقانه به راه افتد و مسوولانه به پیش برود، می توانند بر این چالش ها فایق آیند. زمان به سرعت می گذرد و در حالی که تا 2014 وقت زیادی باقی نیست، ما همچنان دچار سردرگمی هستیم. شریعتی می گفت:

خوشبختی ما در سه جمله است: تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا. ولی با سه جملهء دیگر زندگی خود را تباه می سازیم: حسرت دیروز، اتلاف امروز و ترس از فردا....

نویسنده: وحید مژده

ویراستار: عارف فرهمند

بازگشت به صفحه ویژه سالروز هفت و هشت ثور