1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

چگونه آهنگ معروف یونانی به کابل رسید؟

۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

در سال 2005 میلادی که بحث و فحص بر سر ساختن سرود ملی جدید گرم بود، پای چند آهنگ قدیمی هم به مطبوعات کشانده شد. در آن بحث ها این آهنگ های قدیمی را به عنوان بدیلی برای سرود ملی پیشنهادی حکومت مطرح می کردند.

https://p.dw.com/p/15qW1
عکس: privat

امروز البته همه می دانیم که سرود ملی را جدیداً ساختند و طنز سرنوشت چنین است که مقبولیت آن در مقایسه با چندین سرود قدیمی مطرح شده در مناقشه ها اصلاً جای بحث ندارد.

یکی از خواندن های قدیمی که به عنوان بدیل پیشنهاد می شد آهنگ مشهوری است به نام "سرود وطن" به آواز عبدالوهاب مددی: وطن عشق تو افتخارم/ وطن در رهت جان نثارم. (آهنگ را اینجا بشنوید)

شهرت این آهنگ آنقدر زیاد است که کمتر فرصت شده کسی هم گاهی از نام آهنگساز و مصنف آن بپرسد. در سال های دهۀ پنجاه و شصت خورشیدی در افغانستان معمول بود وقتی آهنگی برای بار اول از رادیو یا تلویزیون نشر می شود، فقط همان یک بار آهنگساز و مصنف و شاعر آن معرفی گردد. بعداً که صدها بار آهنگ شنیده و دیده می شد، نه خبر از معرفی آهنگساز بود و نه هم از شاعر و تصنیف ساز. گاهی خبرنگاری دل رحم پیدا می کرد و از خواننده می پرسید که مثلاً فلان آهنگ را کی ساخته و کی سروده است. اما این فرصت ها از آن لحظات کمیابی بود که به هیچ وجه درد بیخبری ما را که منجر به بی تفاوتی شده بود، دوا نمی کرد.

تعدادی از ما ها شاید ندانیم که "سرود وطن" را آهنگساز پر آوازۀ یونانی "میکیس تئودوراکیس" ساخته است. اما چگونه و در کجا، عبدالوهاب مددی که متولد قریۀ "ترکان سفلی" هرات است، با تئودوراکیس که متولد جزیرۀ "خیوس" یونان است، آشنا شده است؟

گفته می شود که میکیس تئودوراکیس و عبدالوهاب مددی در جوانی از نظر چهره با هم شباهت داشته اند
گفته می شود که میکیس تئودوراکیس و عبدالوهاب مددی در جوانی از نظر چهره با هم شباهت داشته اندعکس: picture-alliance/ZB

این دو را عزیز دوست داشتنی که نه در بند مکان است و نه در بند زمان، با هم آشنا ساخته است. نام این عزیز هم به اجازۀ شما چیزی دیگری نیست جز موسیقی. این بار یونان ضرورت نداشت برای فتح افغانستان لشکر عظیمی را همراه با سکندر کبیر خود بفرستد. برای این کار یک میلودی کوتاه دو سه دقیقه ای کافی بود. این میلودی هم بر حسب تصادف به دست مددی رسید، آنهم در سال 1966 میلادی. اما چگونه و در کجا؟ برای دانستن این کار باید کمی به عقب برویم.

آغاز کار

در سال های جنگ جهانی دوم یکی از نویسندگان و شاعران یونانی به نام "یاکووس کمبانیلیس" در اردوگاه "موتهاوزن" در اتریش زندانی بود. پس از نجات از اردوگاه، به فکر نوشتن خاطرات خود افتاد و کتاب خاطرات خود را زیر نام "موتهاوزن" در سال 1965 در یونان منتشر کرد. بعضی از قسمت های کتاب را به شعر در آورد و چهار شعر را به میکیس تئودوراکیس آهنگساز و مبارز معروف داد که آن ها را آهنگ کند.  تئودوراکیس آن ها را آهنگ ساخت و آلبوم را تحت نام همان کتاب یعنی "موتهاوزن" در سال 1966 میلادی منتشر ساخت. آواز خوان آلبوم موتهاوزن، "ماریا فرانتوری" کسی بود که تئودوراکیس او را در شانزده سالگی کشف کرده بود. بعدها در مورد فرانتوری نوشتند: "صدای او هدیۀ خدایان المپ است." این آلبوم باعث شهرت فرانتوری شد.

سال بعد یعنی 1967 میلادی در یونان کودتای نظامی شده بود. تئودوراکیس زندانی شد و اجرا و شنیدن موسیقی او ممنوع گردید. در همان روزهای که او در تبعید به سر می برد، فلم ساز مشهور یونانی "کوستا گاوراس" از او تقاضای موسیقی فلم را نمود. اما با وجود تلاش نتوانست فلم نامه را برای او برساند. تئودوراکیس بدون خواندن فلم نامه، فقط با آگاهی از محتوای فلم، چند قطعه موسیقی تازه و چند قطعه هم از آن های که قبلاً ساخته بود برای "گاوراس" فرستاد. گاوراس از میان آن ها برای فلم خود موسیقی انتخاب کرد. فلم او به نام "زِد" در سال 1969 میلادی در فرانسه ساخته شد. در پهلوی جایزۀ ویژۀ هیأت داوران در فستیوال کن، دو جایزۀ اسکار هم نصیب فلم گردید. در سال 1970 به عنوان بهترین موسیقی فلم جایزۀ "بفتا" را از انگلستان به دست آورد. از قطعاتی که قبلاً توسط تئودوراکیس ساخته شده بود و در فلم "زِد" از آن استفاده شد، چند قطعه از آلبوم موتهاوزن که این بار به صورت سازی اجرا شده بود، هم قرار داشت. در این میان آهنگ مورد نظر ما هم که زیر عنوان "اندونیس" بود یافت می شد. (آهنگ را اینجا بشنوید)

این بحث را همین جا رها می کنیم و بر می گردیم نزد عبدالوهاب مددی که این بار نه در هرات و نه هم در کابل بلکه در شهر کلن آلمان برای یک تحصیل دو ساله آمده است.

سرود وطن از بهترین آهنگ های آقای مددی است.
سرود وطن از بهترین آهنگ های آقای مددی است.عکس: privat

ظاهراً یک تصادف بود

مددی مثل هر کس دیگر، در یک داد و ستد فرهنگی چیزهای از محیط آلمان سال 1966 فرا گرفته و چون جوان است، تغییراتی هم در وضع ظاهری او به وجود آمده است. او در شهر کلن صاحب دوستانی هم شده است. روزی یکی از همین دوستان برایش می گوید: عبدالوهاب! کاملاً تیپ و چهرۀ میکیس تئودوراکیس را به خود گرفته ای!

مددی که اصلاً نمی داند، تئودوراکیس مرد است یا زن، در صدد فراگرفتن تلفظ درست این نام نا آشنا می شود. چند بار که تکرار می کند، هر دو می خندند. پس از آن خنده های دوستانه آن دوست روز دیگر برایش آلبومی از آهنگ های میکیس تئودوراکیس را تحفه می دهد. مددی بدون این که در صدد مقایسه کردن خود با عکس این آهنگساز شود و ببیند آیا به راستی به او شباهت دارد، به زودی می بیند که چقدر سریع گرویدۀ آن آهنگ های شیرین شده است. اگر این میکیس تئودوراکیس سه صد سال قبل از میلاد پا به جهان می گذاشت، آیا ضرورت بود که اسکندر مقدونی آن همه خون را برای فتح آن سرزمین به هدر دهد؟!

آن سال ها، روزگار شهرت تئودوراکیس بود. او با ساختن موسیقی فلم "زوربای یونانی" دیگر یک چهرۀ شناخته شدۀ بین المللی به شمار می رفت. مددی در جریان اقامت در آلمان این فلم را هفت بار دیده بود. سال 1972 تا 1974 میلادی که مددی باز برای تحصیل به شهر کلن آلمان آمد، دیگر تئودوراکیس به عنوان یک آهنگساز آزادیخواه، بلندآوازه شده بود. تئودوراکیس که در اثر وساطت و تلاش شخصیت های شناخته شدۀ بین المللی در سال 1970 میلادی اجازۀ مهاجرت به فرانسه را یافته بود، در حدود چهار سال اقامت در فرانسه، حدود هزار کنسرت موسیقی بر علیه رژیم دیکتاتوری حاکم بر یونان در سراسر اروپا برگزار کرده بود. شهرت او به اندازه ای بود که در هنگام زندانی شدن اش، حکومت اتحاد شوروی آن وقت، سفیر یونان را به وزارت خارجه احضار و برایش ابلاغ  نموده بود: اگر تئودوراکیس را بکشید، تمام اتحاد شوروی مقابل شما قرار خواهد گرفت!

طنین موسیقی تئودوراکیس در سرزمین غیچک و تنبور

در مجموع مددی دو آلبوم از کارهای تئودوراکیس را با خود به افغانستان برد. بعدها که فرصت دست داد، شش آهنگ او را به زبان فارسی در افغانستان اجرا کرد. برای آهنگ "شهید گمنام" لطیف ناظمی شعر سرود:

«سرود وطن» را میکیس تئودوراکیس، آهنگساز یونانی ساخته است.
«سرود وطن» را میکیس تئودوراکیس، آهنگساز یونانی ساخته است.عکس: AP

"ناظمی در بلاک پهلوی ما در مکروریان زندگی می کرد. یک روز او را به خانه دعوت کردم. یک گرامافون روسی داشتم که آن را آن وقت ها به شصت و پنج روبل خریده بودم. آن آهنگ تئودوراکیس را که می خواستم، برایش گذاشتم. دو سه ساعتی در اتاق تنها نشست و آهنگ را شنید. پس از آن شعر "ای کشته، ای برادر گمنام" را سرود که من آن را خواندم؛ ولی بیشتر از دوبار در رادیو و یک بار در تلویزیون اجازۀ نشر نیافت."

در پهلوی کار های دیگری که مددی انجام داده، تلاش برای سرودن شعر را هم باید اضافه کنیم: "وقتی در مکروریان خانه خریدم، دوستان تقاضای شیرینی کردند. شاید سال 1350 خورشیدی بود که یک روز حدود ده دوازده تا از دوستان را دعوت کردم. در جمع مهمانان واصف باختری هم بود. فرصت را که آماده دیدم رفتم کنار استاد باختری نشستم و گفتم که شعر هم می گویم. برایش خواندم: زار و محزون و بینوا گشتم.... این شعر که ختم شد، نگاهی به سویم کرد و چیزی نگفت. دومی و سومی را که خواندم گفت، برادر، تو و همان موسیقی! دیگر شعر گفتن را رها کن. آن وقت بود که معنای نگاهش را فهمیدم."

کوشش شعر گفتن اصلاً به این خاطر بود که بتواند خودش برای آهنگ هایش تصنیف بسازد چنان که برای آغاز "سرود وطن" هم خودش در اول تصنیف ساخته بود. یک روز آن را نزد ناصر طهوری برد و گفت، این ها را من ساخته ام، چیزی آبرومندی برای این آهنگ بساز، ولی شروع آن حتماً با واژۀ "وطن" باشد. ناصر طهوری "وطن عشق تو افتخارم" را برایش ساخت. سال 1358 خورشیدی آهنگ ثبت و نشر شد و از همان آغاز معلوم بود که دل ها را به دست آورده است. از میان شش آهنگی که مددی از تئودوراکیس خوانده، "سرود وطن" او جایگاه استثنایی یافته و به یکی از مشهورترین سرودهای میهنی افغانستان بدل شده است. خواندن این آهنگ در پهلوی جایزۀ اول آوازخوانی ناصر خسرو، یک سفر به کشور بلغاریا را هم نصیب او نموده است.

چه گوارای اروپا

میکیس تئودوراکیس را در افغانستان کسی نمی شناسد اما در اروپا در موردش می گویند که چهرۀ انقلاب فرهنگی اروپا است. وقتی او دوباره در سال 1974 میلادی از تبعید به یونان برگشت، هموطنان اش از او مانند یک قهرمان ملی پذیرایی کردند. او آهنگساز، سیاستمدار، نویسنده و مبارز آزادیخواهی است که تجربۀ مبارزات گرم و سرد را در زندگی پربار خود دارد.

راجر ویلمسن نویسنده و خبرنگار آلمانی در کتاب "روزهای خوب" در مورد او می نویسد: "اروپا چه گوارا نداشت، میکیس تئودوراکیس داشت که بعد ها باید می نوشت: " من به نسلی تعلق دارم که یک آرمانگرایی افراطی را برای خود برگزیده بود. تمام زندگی من یک نبرد بی پایان بین ایده آل ها و واقعیت، بین روزمره گی و رویای دور دست بود."ما با او بودیم. کسی که هیچگاه رویای سقوط دیکتاتور ها را نداشته است، هیچگاه نیز بالغ نخواهد شد."

عبدالوهاب مددی به همراه استاد سرآهنگ.
عبدالوهاب مددی به همراه استاد سرآهنگ.عکس: privat

 در مورد شهرت او در اروپا همین کافی است گفته شود که تنها در آلمان در سه دهۀ اخیر بیشتر از 30 "سی دی" او نشر شده است. تئودوراکیس در سال 1990 میلادی با سازمان عفو بین الملل 36 کنسرت برای برقراری صلح و آزادی در سراسر اروپا برگزار کرد. به مناسبت صدمین سالگرد تدوین منشور حقوق بشر در سال 1998 میلادی کنسرت او تریبون دادخواهی و اعتراض برای تمام انسان ها بود.

 او بسیاری از آهنگ های خود را در خواب می شنود. وقتی آن ها را می نویسد و اجرا می کند، برای بسیاری ها پیام بیداری را به ارمغان می آورد.

کسانی که علاقه دارند بدانند آهنگ "اندونیس" ـ  برای ما با نام "سرود وطن" آشنا است ـ که میکیس تئودوراکیس آن را ساخته و اولین بار توسط ماریا فرانتوری در سال 1966 میلادی خوانده شده و بعداً در سال 1969 در فلم "زِد" همان آهنگ به صورت سازی اجرا شده، اصلاً بر روی چه شعری ساخته شده بوده، می توانند ترجمۀ شعر "یاکووس کمبانیلیس" از زبان آلمانی را در ذیل این نوشته بخوانند. ترجمه و توضیحات از کاوه شفق است:

آنجا بالای زینه های پهن

بالای زینه های اشک

در گور عمیق (ویانا)     (1)

در اشتاین بروخِ شکایات    (2)

آنجا یهودی ها و پارتیزان ها راه می روند

می افتند یهودی ها و پارتیزان ها

سنگ ها را به پشت شان حمل می کنند

سنگ های مثال صلیب مرگ را

آنجا اندونیس صدا را می شنود

صدا را می شنود که زاری می کند:

رفیق، رفیق

کمکم کن زینه ها را بالا بروم

اما آنجا، بالای زینه های پهن (3)

آنجا، بالای زینه های اشک

این گونه کمک ننگ است

این گونه همدردی نفرین

یهودی می افتد بالای زینه ها

زینه ها سرخ می شوند

وتو، فرزندم، بیا اینجا

اکنون سنگِ دو چند سنگینتر را حمل کن

من دو چند، سه چند بزرگترش را بر می دارم

اسم من اندونیس است

و تو اگر که مردی، بیا اینجا

بر صحن مرمرین خرمن کوبی  (4)

توضیحات

(1) Wiener Graben: خندق (گودال) ویانا: اسم جاده ی مشهوری است در شهر ویانا که تا اواخر قرن 12 میلادی خندق عمیق و طویلی بود در پای دیوار اردوگاه رومی ها. Grabدر آلمانی (گور) نیز معنی می دهد. شاعر اسم جاده را منحیث استعاره برای  گور استفاده کرده است زیرا یکی از زندان های کوره های آدم سوزی نازی ها به اسم "موتهاوزن" Mauthausen  در آن حوالی قرار داشت. در این اردوگاه میان سال های 1938 تا 1945 میلادی حدود صد هزار یهودی جان خود را از دست دادند.

(2) Steinbruch: شتاین بروخ: منطقه ای که در آنجا زندانیان را برای  سنگ شکنی می بردند. شرکت سنگ دولت نازی های هیتلر در این محل از قوۀ کار یهودی های زندانی استفاده می کرد. زندان را از این سبب در شهر موتهاوزن احیاء کردند که در نزدیکی شتاین بروخ بود.

(3) زینه های که اشتاین بروخ را با زندان موتهاوزن پیوند می داد. 186 پله زینه و 31 متر ارتفاع، کار حمل سنگ های سنگین را برای زندانیان شاقه تر می ساخت. این زینه ها را به نام "بلندی مرگ" نیز یاد می کردند. قسمت بالایی زینه ها، راهی که شتاین بروخ و زندان را با هم پیوند می داد، پنجاه متر از زمین ساحۀ سنگ شکنی بلندتر بود و از بالا تا پایین فقط یک دیوار سنگی بود و بس. عساکر نازی این قسمت را "دیوار چتر بازان" می گفتند چون پیوسته در راه رفت و آمد تعدادی از یهودی های زندانی را از  بالا به پایین می انداختند و با لذت نگاه می کردند چگونه بعد از اصابت به روی سنگ ها پارچه پارچه می شوند. به تاریخ 31 مارچ 1943 در حضور هیملر رییس SS  و یکی از جانی ترین همکاران هیتلر، حدود 1000 یهودی هالندی را از آن بلندی به پایین انداختند (به قول زیمون ویزنتال). بسیار هم اتفاق افتاده است که زندانی ها آنهمه مشقت و ذلت را تاب آورده نمی توانستند و خود را از آن بالا پرتاب می کردند.

(4)  Druschplatz: Drusch از فعل dreschenمشتق شده است، به معنی لت و کوب کردن و یا خرمن کوبی. به برداشت من، شاعر در اینجا به هر دو معنی نظر داشته است.

نویسنده: یما ناشر یکمنش

ویراستار: عارف فرهمند

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه

بیشتر در این زمینه