1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله
مسافرت

تصادف موتر رویای مهاجران افغان را به کابوس تبدیل کرد

۱۳۹۶ فروردین ۲۶, شنبه

فاطمه بخشی خانم پناهجوی افغان در نتیجه حادثه ترافیکی پایش را در صربستان از دست داد. تصادف موتر رویای رسیدن به زندگی آرام و دور از خشونت را برای این زن مهاجر به ناامیدی و کابوس مبدل کرد.

https://p.dw.com/p/2bH1B
Deutschland Bonn Flüchtllinge Nesrin aus Syrien
عکس از آرشیفعکس: DW/M. Gopalakrishnan

فاطمه در گفتگو با خبرگزاری اسوشیتدپرس گفت که در شانزده سالگی پدرش او را به جبر از رفتن به مکتب منع کرد و خلاف خواستش به عقد مردی درآورد که ده سال از او بزرگ تر بود. بخشی علاوه کرد که پیش از ازدواج هیچوقت با شوهرش از نزدیک ندیده بود. وی مدتی پس از ازدواج متوجه شد که این مرد معتاد به مواد مخدر بوده و هرازگاهی فاطمه را لت و کوب می کرد.

یک سال قبل، فاطمه تلاش کرد تا شوهر خشن را ترک کرده و دوباره به خانواده اش بپیوندد، اما پدرش از پذیرش وی اباء ورزید. در این هنگام مادرش مصمم شد که با فاطمه برای ترک افغانستان همکاری کند. او در گام نخست با دو کودک ۵ و ۹ ساله و مادرش راهی پاکستان شده و بعد از طریق ایران به ترکیه و از آنجا با عبور از یونان خود را به مقدونیه رسانید. آنها هشت ماه را در یک اردوگاه پناهجویان در یونان سپری نمودند. فاطمه گفت: «این بسیار دشوار است. شما اصلا نمی توانید درک کنید؛ چون به چشم ندیده اید. این برای من خیلی مشکل بود که کوه ها را از ایران تا ترکیه با پای پیاده عبور کنم. این خیلی دشوار است.»

مهاجران افغان در صربستان از برخورد پولیس هنگری شاکی اند

اما رویای زندگی آرام و دور از خشونت های دوامدار در یک لحظه به کابوس مبدل شده و جایش را زندگی مشقت بار دیگری گرفت. موتر حامل فاطمه، دو کودک و مادرش با جمعی از دیگر پناهجویان در منطقه شرق صربستان با موانع برخورد کرد. در نتیجه این حادثه یک پای فاطمه آسیب شدید دید که باید قطع می شد. مادرش و یک پناهجوی دیگر در این حادثه جان باخته و یک کودک فاطمه نیز زخمی شده است.

این زن با ناامیدی از سرنوشتی که دچارش شده قصه کرده افزود: «من با مادرم اینجا آمدم و فکر می کردم که با دو کودکم خوشحال خواهیم بود، اما موتر حامل ما حادثه کرد». فاطمه با یادآوری از این خاطره اضافه کرد: «من در شفاخانه بیدار شدم، دیدم که یک پایم وجود ندارد... من با فریاد و گریه صدا می زدم کجاست مادرم؟ کجاست یک پایم؟»

پس از گذشت سه ماه، حالا فاطمه از شفاخانه مرخص شده و در یک منزل کوچک در شرق صربستان زندگی می کند. او حالا با پای مصنوعی در صنف ادغام احتماعی شرکت می کند.

برای او یگانه آرزو رسیدن به ایرلند می باشد، تا با ماماهایش در این کشور به ادامه زندگی خود بپردازد. فاطمه در مورد این آرزویش گفت: «من نمی خواهم که زندگی کنم؛ اما تنها به خاطر آینده کودکانم می خواهم زنده بمانم. قبل از این می خواستم که بیاموزم، اما حالا خیلی دشوار است. فقط دوست دارم بخوابم.»

دفتر نمایندگی سازمان ملل در امور پناهندگان در صربستان تائید می کند که فاطمه یک پناهنده بوده و او را در راستای ادغام در یک کشور سومی که دسترسی بهتر به معالجه داشته باشد، همکاری خواهند نمود؛ ولی این دفتر از حتمی بودن ایرلند به عنوان کشور سومی تضمینی نمی دهد.

داور راکو یک افسر حفاظت دفتر نمایندگی سازمان ملل در امور پناهندگان گفت: «این وابسته به سهمیه بندی می باشد که در دست دارند. با توجه به این،باید بگویم که با تاسف ایرلند هیچ سهمیه ای برای پذیرش پناهجویان برای دفتر ما ندارد». در مدتی نامعلومی که قرار است فاطمه بخشی در صربستان بماند، با کودکانش تحت تداوی روان درمانی قرار دارد.

فاطمه می گوید آرزو دارد که یاد مادر مرحومش را در کنار ماماهایش در ایرلند هردم تازه کند. او در فرجام گفت: «همیشه مادرم برایم کمک می کرد. چرا مادرم وفات کرد؟ من تنها مادرم را در زندگی داشتم. چرا این طور شد، چرا؟»

AJ/RS (AP)

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه

بیشتر در این زمینه

نمایش مطالب بیشتر