1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

یافتن معشوق در آلمان، راهی برای ادغام مهاجران

کیفین کوته / رسول رحیم۱۳۹۴ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

اکثر پناهجویان برای فرار از مرگ و جنگ آمده اند. برخی از فقر گریخته اند. به مشکل کسی برای عاشق آمده است. اما اگر قرار باشد که آن ها به جامعه ادغام گردند، برخی از آن ها عاشق می شوند. و این کار آسانی نخواهد بود.

https://p.dw.com/p/1IDSZ
Deutschland Liebesgeschichte zwischen deutscher Frau und irakischem Flüchtling
عکس: privat

علی نیمه شب تازه از مونشن به برلین رسیده و از قطار بیرون شد. او خسته و منگ بود. درست اواسط سپتمبر سال گذشته بود، یعنی چند هفته پس از آن که جسد یک کودک پناهجوی سوریایی را آب به سواحل ترکیه آورده بود. علی از طریق راه بالقان به اروپا آمده بود، یعنی با قایق از ترکیه تا یونان، پس از آن از راه مقدونیه، صربستان، هنگری و اتریش.

لینا با یک گروه کوچک زنان پوستر به دست ایستاده بود که بر آن نوشته شده بود: «پناهجویان خوش آمدید». او با اضطراب منتظر بود که چه پیش می آید. خواهر خوانده لینا به علی 28 ساله و دو عراقی دیگری که همراه با او سفر می کردند، جای برای گذراندن اخیر هفته تعارف کرد تا مرکز ثبت پناهجویان در "لاگی زو" صبح دوشنبه باز گردد.

پیش از آن که این مردان خسته با دیگر زنان بروند، لینا که 30 سال دارد و مصروف تحصیل مقطع دکتری در رشته علوم سیاسی در دانشگاه آزاد برلین است، نام و شماره تیلفون اش را روی یک پارچه کاغذ نوشت و به علی خاطرنشان کرد هر وقت کمکی ضرورت داشت وی حاضر به همکاری است.

روز بعد علی به زبان انگلیسی "اس ام اس" به لینا فرستاد و از این کارش تشکر کرد. لینا دوباره به وی جواب داد. آن ها برای صرف نان شب با هم دیدار کردند. تبادله پیامک (اس ام اس) بین آن ها ادامه یافت. آن ها بیشتر با هم دیدار می کردند. یک صبح لینا یک قوطی بزرگ کلچه باب را به "لا گی زو" آورد و با شگفتی دید که این انجنیر انفورماتیک (علی) قسمت زیاد آن را برای پناهجویان گرسنه ای که بیرون خیمه ها قرار داشتند، تقسیم کرد.

می دانستند که عاشق شده اند

در یکی از روزها علی "اس ام اس" داد که بسیار مصروف است و ملاقات نمی تواند. لینا از کرده اش پشیمان بود و شگفت زده شد که مبادا بیش از حد مزاحم او شده باشد. روز بعدش علی به او پیام داد و گفت که پشت اش دق شده است. درست همینجا بود که آن ها فهمیدند عاشق همدیگر اند.

در حالی که سران دولت ها برای 17 مارچ جهت نهایی کردن توافق برای نظارت بزرگترین موج مهاجرت بعد از جنگ جهانی دوم به اروپا آمادگی می گیرند، چالش بعدی در آلمان ادغام این پناهجویان می باشد. سال گذشته 1.1 میلیون پناهجو به آلمان آمده اند.

Deutschland Liebesgeschichte zwischen deutscher Frau und irakischem Flüchtling
همه این عشق با این شماره تلفون آغاز یافتعکس: privat

سال گذشته اکثریت کسانی که در آلمان در خواست پناهندگی داده بودند، مردان بودند. و اکثریت آن ها مانند علی پایین تر از 30 سالگی قرار داشتند. برای آن که ادغام پناهجویان در جامعه موثر باشد، سیاستمداران آلمانی می گویند که از ایجاد یک جامعه موازی مهاجران مسلمان جلوگیری شود که در خارج از اجتماع متعارف آلمانی زندگی نمایند.

شاید آسان ترین راهی که پناهجو بتواند آلمانی شود، عاشق شدن بر یک آلمانی و ازدواج با وی باشد. اما داستان علی و لینا حاکی از آن است که در راه شگوفا شدن عشق چالش هایی وجود دارد و تنها شاید در شرایط بسیار خاصی ممکن باشد.

شب اول، خواب با لباس

لینا که برای شش سال دوست پسر ثابت نداشت، به یاد می آورد که «دوستانم شاید می دیدند که من هنگام راه رفتن در اتاق می درخشیدم». او می گوید: «بنابراین من برای شان گفتم که عاشق شده ام. آن ها مرا به احتیاط فراخواندند. آن ها گفتند که او مسلمان است و بین تان فرق وجود دارد و تو نمی دانی که چه کار می کنی. آن ها گفتند که شاید او بخواهد با تو ازدواج کند تا در اینجا بماند.» و لینا خودش دلشوره های خودش را داشت. او می ترسید که مبادا این محبت به دلیل سپاسگزاری از کمک هایی باشد که وی برایش انجام داده است.

علی در کشورش در یک زیرخانه تاریک پنهان شده بود. او در مورد پول برای قاچاقبر انسان با مرد واسطه اش صحبت می کرد. او با قبول خطر جانی بر قایق های مزدحم رابری سوار شد و از سفر دشوار سه هفته یی از طریق بالقان جان به سلامت برد. اما او کاملاً برای رسم و رواج های عشق غربی آمادگی نداشت.

او شب اول را با لینا در حالی در بستر سپری کرد که لباس هایش خود را در نیاورد. علی می گوید: «ما بیدار شدیم و او می خواست مرا ببوسد، اما من به وی گفتم که نمی توانم.» او می افزاید: «در عراق ما تا زمانی که ازدواج نکنیم با زنان بیرون نمی رویم.»

پنج سال دوستی بدون یک بوسه

علی در دانشگاه بغداد برای پنج سال دوست دختر داشت که هرگز وی را نبوسیده است. در حالی که او با بی اعتنایی دست هایش را تکان می دهد، می گوید: «اینجا و آنجا فرهنگ متفاوت است که نمی توان مقایسه نمود.» او می گوید چهار سال گذشت تا توانست والدین این دوست دختر عراقی اش را ملاقات کند و صحبت فقط روی ازدواج بود.

برعکس او والدین لینا را پس از چهار هفته ملاقات کرد و اندکی پس از آن او واین مخصوص آلمانی نوشید و به آنها در تزئین درخت کریسمس در ایام تعطیلات در شهری واقع در وادی روهر در غرب آلمان کمک کرد. خانواده لینا مجذوب علی شدند و می دیدند که عشق این دو زوج واقعی است. مادر کلان لینا به آن ها یک پاکت حاوی پول نقد برای کریسمس سپرد و روی آن با عجله به انگلیسی نوشته شده بود: «عشق راستین.» پدرش با علی غذا آماده کرد و یکجا به فوتبال رفتند.

Deutschland Liebesgeschichte zwischen deutscher Frau und irakischem Flüchtling
مادر کلان لینا خواسته است با تقدیم تحفه نقدینه اش به زبان انگلیسی حقیقی بودن این عشق را به رسمیت بشناسدعکس: privat

علی دوباره با پدرش به طور منظم در بغداد صحبت می کند. اما همه چیز را قصه نمی کند. او نمی تواند در مورد لینا به وی چیزی بگوید. او توضیح می دهد که «پیش از ادواج برایش می گویم. آن وقت همه چیز خوب می شود.»

او می گوید که همه پناهجویانی که من از خاورمیانه می شناسم معتقد اند که زنان آلمانی ناپاک اند، زیرا در این جامعه فعالیت های جنسی پیش از ازدواج ممنوع نیست. پدر و خانواده اش در بغداد در این نظر شریک اند، اما خود علی می گوید: «آنچه برای من مهم است، شناختن دختر است و اینکه من بر وی اعتماد دارم. این همه چیز است.»

علی قبل از ظهرها را در شرکت نرم افزار کار می کند. این امر به وی کمک می کند تا دوباره به رشته تکنالوژی معلوماتی در تماس گردد و بعد از ظهرها به کورس زبان آلمانی می رود.

"هر مهاجر باید یک دوست دختر آلمانی داشته باشد"

او می گوید برای کسی که وقت زیادی برای خودش اختصاص می داد، داشتن یک تقسیم اوقات مشخص سخت است. و البته لینا هم انتظارات خودش را دارد. علی شوخی می کند و می گوید: «ببین، من آدم انعطاف پذیری هستم. او می گوید این و آن کار را بکن و من انجام می دهم.» لینا می گوید که هر پناهجو باید یک دوست دختر آلمانی داشته باشد تا در انجام کارها به آن ها کمک کند.

لینا می گوید: «من از یک خانواده ممتاز استم. این نکته را می دانم. پدرم یک جراح است و مادرم طبیب. ما خانه ای در میامی داریم. من مدتی در نیوزیلند زندگی کرده ام. من کاملاً انتظار داشتم با کسی از قشر مشابه ازدواج کنم. من هرگز فکر نمی کردم عاشق کسی مانند علی می شوم.»

به دلیل حفظ اسرار خانواده ها نام های اصلی در این گزارش تغییر داده شده اند.

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه

بیشتر در این زمینه