اسلام و سياست (گفتار دوم): نخستين چالشها با غرب و آغاز اصلاحات در جهان اسلام
۱۳۸۳ آبان ۲۸, پنجشنبهرويارويى دنياى اسلام با جهان غرب تا چندين سده تنها در برخوردهاى نظامى جلوهگر مىشد. پس از كشورگشايىهاى اسلامى كه تا سال ۷۳۲ ميلادى بخش بزرگى از اسپانيا را دربرگرفت، از سال ۱۰۹۹ ميلادى جنگهاى صليبى آغاز شدند كه منجر به سلطه نه چندان درازمدت اروپاى مسيحى بر اماكن مقدسه در بيتالمقدس يا اورشليم گرديد. در سال ۱۱۸۷ ميلادى بود كه سلطان صلاحالدين نامور به اين سلطه غرب بر اماكن مقدسه خاتمه داد.
در سال ۱۶۸۳ تركيه عثمانى آخرين تلاش خود را بكار بست تا قلمرو امپراتورى خود را به سمت شمال گسترش دهد. اين تلاش مذبوحانه هرچند كه به محاصره وين انجاميد، ولى اين محاصره فرجامى به همراه نداشت. از اين تاريخ به بعد جهان اسلام در برابر غرب به پس نشست، چه به لحاظ اقتصادى، چه فنآورى و نظامى و چه بويژه به لحاظ سياسى.
نخستين اروپايى عصر جديد كه بعنوان يك فاتح وارد دنياى اسلام شد، ناپلئون بناپارت بود. در سال ۱۷۹۹ ميلادى نيروهاى نظامى وى براى مدتى كوتاه مصر را كه تابع امپراتورى عثمانى بود، به اشغال خود درآوردند. از نظر آلبرشت متسگر، اسلامشناس آلمانى، ناپلئون با اشغال مصر، هر اندازه هم كه كوتاهمدت بود، ولى سنگبناى سياست استعمارى را گذارد و بدين گونه به پيامآور آن بدل شد.
بايد گفت، ناپلئون هنگامى توانست مصر را به اشغال خود درآورد كه امپراتورى عثمانى، كه در آن زمان بر بخش بزرگى از خاورميانه از جمله مصر حكم مىراند، دوران زوال خود را مىگذراند. زندهياد حميد عنايت در كتاب «سيرى در انديشه سياسى عرب» معتقد است، نخستين ملتى كه ناتوانى و انحطاط امپراتورى عثمانى را غنيمت شمرد و جوياى استقلال شد، ملت مصر بود. و همين حمله ناپلئون به يارى ملت مصر آمد. سردارى كه از سوى سلطان سليم سوم عثمانى براى دفع نيروهاى ناپلئون گماشته شد، «محمد على» نام داشت. محمد على از فضاى آشوب پس از خروج نيروهاى ناپلئون سود جست و خود را فرمانرواى مصر اعلام كرد و اين كشور را از قيموميت امپراتورى رو به زوال عثمانى بيرون آورد، هرچند كه به ظاهر پيوند خود را با سلطان عثمانى حفظ كرد و سلطان نيز وى را بعنوان خديو يا شاهزاده مصر به رسميت شناخت.
محمد على طى چند دهه دست به اصلاحات بنيادى در مصر زد، از جمله در عرصههاى اقتصادى و صنعتى، كشاورزى و تجارى، نظام ادارى و مالياتى و نيز در عرصه علم و آموزش و نيز اصلاحات سياسى. او كه براى اجرا و پايدارى اصلاحات خود ضرورت اتكا به افراد كارآزموده و اهل فن را دريافته بود، در دهه سى و چهل قرن نوزدهم، بنا به نوشته حميد عنايت، نزديك به سيصد دانشجوى مصرى را براى فراگيرى فنون و مديريت ادارى به اروپا اعزام داشت. وى كه مردى از نظر مذهبى اهل تساهل و روادار بود، حتا به هيئتهاى علمى و مذهبى اروپايى در مصر اجازه فعاليت داد.
ولى پيشدرآمد اين اصلاحات در مصر را سلاطين عثمانى مهيا ساختند. آنها كه نابسامانىها در قلمرو امپراتورى عثمانى را دريافته بودند، از اواخر قرن هيجدهم دست به اصلاحات مهمى در گستره سياسى و اجتماعى زدند كه در تاريخ عثمانى به «تنظيمات» معروف است. در سال ۱۸۳۹ ميلادى بر اساس فرمان موسوم به «خط شريف گلخانه» بيداد بر رعايا پايان گرفت و حقوق شهروندان، صرفنظر از عقيده و نژاد در برابر قانون يكسان شناخته شد. در سال ۱۸۵۶ ميلادى فرمان مكمل ديگرى بنام «فرمان همايون» صادر گشت. ولى از نظر حميد عنايت، مهمترين همه فرمان عبدالحميد، سلطان عثمانى در سال ۱۸۷۶ ميلادى بود كه قانون اساسى عثمانى را اعلان داشت. از درون همين فرمان بود كه اصطلاح «قانون اساسى» به فرهنگ معاصر اسلامى راه يافت و در بيدارى مردمان كشورهاى مسلمان، از جمله ايرانيان يارى رسانيد.
در گفتارهاى بعد خواهيم كوشيد، به زمينههايى اشاره كنيم كه بستر فرارويى روشنفكران و انديشهورزان اسلامى عصر جديد در مصر و سپس در ايران شد. روشنفكرانى كه قرائت سنتى از اسلام را در چالش با فرهنگ غرب مىديدند و بدنبال رويكرد ديگرى براى برونرفت از اين چالش بودند.
داود خدابخش