اشعار فروغ فرخزاد با موسیقی گروه شاندیز در اسن
۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه
در محل آمفی تئاتر “مدرسه عالی مردم“ در شهر اسن، که گنجایش حدود صد نفر را دارد، اکثر صندلیها پر شده بود. هم ایرانی و هم آلمانی در میان جمعیت دیده میشدند. این مکان در اختیار فروغ فرخزاد بود. کمتر از آنچه انتظار میرفت از برنامه استقبال شده بود. مشکلی که برنامههای فرهنگی جدی و سنگینتر در همه کشورها دارند. تابلوی عکسی از فروغ فرخزاد که کمی محزون و با لبخندی بر لب به دوربین مینگرد، بر پایین صحنه در کنار دسته گلی بهاری قرار گرفته بود. “کانون فرهنگی ایرانیان نگاه“ که ۱۷ سال سابقه فعالیت در اسن دارد، از گروه شاندیز دعوت کرده بود تا برنامه جدید خود را عرضه کند.
پیش از آغاز برنامه گروه شاندیز مجری برنامه به زبان آلمانی از زندگی و آثار فروغ گفت و سپس دو شعر از فروغ به زبان آلمانی خوانده شد.
برنامه جدید گروه موسیقی شاندیز که این بار با پنج نفربه آلمان آمده بود، مجموعهای از اشعار فروغ فرخزاد بود با موسیقی حمید طباطبایی. مهرناز صالحی به عنوان تک خوان گروه قطعات را اجرا کرد. نسیم علامهزاده با ویلن، ایمره کبلوسک با ویولونسل، توم کواکرنات با کنتراباس و حمید طباطبایی با پیانو او را همراهی میکردند. حین برنامه مسعود والا از “بنیاد ایرانی در حرکت“ تصاویری زیبا از طبیعت و فروغ فرخزاد و نیز متن برگردان اشعار فروغ به زبان آلمانی را به نمایش گذاشته بود.
حمید طباطبایی نزدیک به پانزده سال پیش بخشی از کارهای خود را روی چکامههای فروغ فرخزاد نوشت. وی سه سال پیش بازنویسی آنها را آغاز کرد و بخشهایی تازه را به آنها افزود. از دو سال پیش این آثار در چند کنسرت به علاقهمندان عرضه شده است. به گفته طباطبایی قرار است که سی دی این ترانهها تا ماه اوت ۲۰۰۸ منتشر شود.
طباطبایی سالهاست که به اشعار فروغ پرداخته است. وی اشعار فروغ را از سالهای پیش از انقلاب که در دبیرستان در ایران درس میخواند، دوست داشته، در کنار اشعار شاملو، اخوان و سهراب. او در باره آنچه که او را جذب اشعار این شاعر کرده است میگوید: “من در کارهای فروغ سادگی و صمیمیتی میبینم که بسیار برایم زیباست و همچنین اینکه او به عنوان یک شاعر زن در جامعهای مردسالار و سنتی توانسته حرف خودش را بزند، به عنوان یک زن. برایم سادگی و صمیمیت شعرهایش جذاب است، آن گونه که از خود حرف میزند به نام یک زن، از درد و رنجش میگوید و احساسش را بیان میکند، از جنسیتش میگوید و از آرزوها و خواستهایش و برخوردی بسیار انتقادی با جامعه میکند. او یکی از روشنفکران جامعه زمان خودش بوده و از کسانی است که واقعا در جامعه ما تک است.“
مهرناز صالحی نیز با اشعار فروغ پیوندی نزدیک حس میکند. شاید از این روی وی میتواند شنونده را با خود به دنیای فروغ بکشاند، شاید هم به دنیای خود، آن گونه که او اشعار فروغ را احساس میکند. شعر فروغ با صدای صالحی حجمی جدید پیدا میکند، حجمی ناشناخته.
مهرناز صالحی در باره پیوند خود با دنیای فروغ میگوید و نیز در باره مجموعهای که حمید طباطبایی از اشعار فروغ آماده کرده است: “همه، مخصوصا خانمها، ارتباطی با فروغ داریم. من در این شعرهایی که آقای طباطبایی از فروغ انتخاب کرده است، پس از مدتها که خواندهام و الان آماده شده است، به این نتیجه رسیدهام که مجموعهای را از شعرهای فروغ انتخاب کرده است که تصوری از فروغ را به همه میدهد: آن یاس اولش و آن آخرش که میگوید سبز خواهم شد میدانم، برای من بسیار جالب است و آن را احساس میکنم، دوست دارم. امیدوارم که بتوانم احساسم را به شنوندههایم هم منتقل کنم.“
از کسانی که برای تماشای کنسرت آمده بودند پرسیدم که چه حسی نسبت به موسیقیای که حمید طباطبایی بر روی اشعار فروغ گذاشته دارند. یکی از آنان گفت: “موزیکی که با این شعرها همراه بود به گونهای بود که شاید خیلی مدرن بود. ملودیهای معمول ایرانی را نداشت. ولی در مجموع بسیار زیبا بود. البته موسیقی به شعر هم میخورد، چون شعر هم مدرن است.“
حمید طباطبایی پس از شنیدن این برداشت شنونده موسیقیاش بر اشعار فروغ گفت: “خود این موسیقی با معیارهای امروز موسیقی اروپایی فکر نمیکنم مدرن باشد. این را شما باید از دو تا آهنگساز اروپایی بپرسید. اصلا این مسئله برایم مهم نبوده است. من احساس خودم را روی این شعرها بیان کردم. حالا اینکه چقدرش مدرن است یا نیست؟ چیزی که بسیار روشن است، این را میتوانم بفهمم، در این موسیقی تمای ایرانی نیست. اگر منظور از مدرن این است، بله، حال و هوای موسیقی ایرانی را ندارد، چون من فکر میکنم خود شعر فروغ هم جهانی است.“
حمید طباطبایی، گروه شاندیز و مسعود والا، در طول یک ساعت کنسرت تصاویری از ایستگاههای گوناگون راهی که فروغ با اشعارش پیمود عرضه کردند. این ایستگاهها را مهرناز صالحی بدین گونه توصیف میکند: “این استنباط من است که شعرهایی که حمید طباطبایی انتخاب کرده، یک جورهایی به هم مرتبط هستند. این اگر از اولش خوب گوش داده بشود – خود من تازه دارم به این نتیجه میرسم، که این همه مدت است که دارم تمرین میکنم و حالا دیگر داریم اجرا میکنیم و شاید اگر به آقای طباطبایی هم بگویم بگوید آری مثل اینکه این طور است – و من این طور احساس میکنم که اول میگویم: “و این منم، زنی تنها در آستانه فصلی سرد“، بعد همین طور گفته میشود و گفته میشود و آخر آن ترانه خوانده میشود که در آخرش گفته میشود: “دستهایم را در باغچه میکارم، سبز خواهم شد، میدانم“ که این بسیار امیدبخش است و من هم سبز شدهام، من هم کسی هستم که سبز شدم.“