1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

اندر قضیه "استخاره" در ترانه • گفت‌وگو با ناصر رستگارنژاد

الهه خوشنام۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

ناصر رستگارنژاد، ترانه سرا و آهنگساز، نامش با ترانه‌های "شانه"، "مهتاب" و "رقیب" پیوند خورده است. پر کارترین ترانه سرای دوران پیش از انقلاب، سال‌هاست که دیگر فضای مناسبی برای ترانه‌هایش نمی‌یابد.

https://p.dw.com/p/18nCJ
عکس: DW/M. Mohseni

ناصر رستگارنژاد همراه با سیروس آرین‌پور، تورج نگهبان، پرویز وکیلی و...از بنیانگذاران مفاهیم جدید در ترانه‌سرایی آن روزگار بودند. راهی که بعدها شهیار و ایرج و اردلان آن را دنبال کردند. رستگارنژاد اما با وجود شورای موسیقی در سال‌های پیش از انقلاب، ترانه‌های آن زمان را نیز خالی از عیب نمی‌بیند. همراه با رستگارنژاد به دنیای دیروز ترانه می‌رویم تا به وضعیت امروز آن برسیم.

رستگارنژاد منتقدی است که از نزدیک دستی بر آتش دارد. آهنگ و شعر را همزمان می‌سازد و خود نوازنده‌ی سنتور است. دقت در گوشه‌های شاد و غم‌انگیز موسیقی حساسیتش را نیز نسبت به تلفیق شعر و آهنگ بیشتر کرده است. او پیوند شعر و آهنگ را در زمان خود نیز گاه ناموزون و ناهماهنگ می‌داند.«در اغلب ترانه‌ها آهنگ و شعر باهم به‌کلی منافات داشتند. یعنی هرگز شعر بیان کننده‌ی آن حالت موسیقی نبود. علتش هم این بود که ترانه‌سراها اغلب موسیقی نمی‌دانستند.»

وی می‌افزاید: «آهنگی حبیب‌الله بدیعی ساخته بود در مایه بیات اصفهان که یکی از آن ردیف‌های شاد ما مثل تقریباً گام مینور است. این آهنگ به صورت والس ساخته شده بود. ریم بام بام، ریم بام بام، بام بارام/ ریم بام بام، ریم بام بام... شما با این آهنگ طبیعی‌ست که حس می‌کنید می‌خواهید برقصید و شادی کنید. بعد شعر روی آن چه بود؟ پنهان شد ماه کنعان من! این آهنگ ماه را عیان می‌کند، پنهان نمی‌کند! این تضادها بود.»

"رقیب" بی رقیب

"رقیب" ترانه‌ای است که رستگارنژاد را وارد عرصه ترانه‌سرایی نوین در ایران کرد. دو خواننده پوران و ویگن این ترانه را با دو مفهوم جداگانه خوانده‌اند. رقیب دوم اما با رگه‌هایی از روشنفکری در آن زمان گره خورده بود و احتمالا نوعی آرامش خیال هم برای زنان ایرانی به همراه داشت: «من یک ترانه به نام"رقیب" برای پوران ساختم که بهترین ترانه‌ی سال هم شناخته شد. آخر این رقیب من/ بر حبیب من... همه خیال می‌کردند من واقعاً رقیبی داشتم. نه این طور نبود. ولی رقیب دوم را که برای ویگن ساختم، انگیزه داشت. واقعا من رقیب داشتم. ای رقیب ای دشمن من/ دشمن جان و تن من/ در آن زمان هم خیلی سرو صدا کرد.»

گپی با ناصر رستگارنژاد درباره ترانه و ترانه‌سرایی

رستگارنژاد ادامه می‌دهد: «روان شاد پرویز یاحقی را پس از پخش این ترانه همراه با خانمی از دوستانش سر پل دیدم. ‌گفت امروز من و دوستم نشستیم هی این ترانه را گوش کردیم. گفتم آفرین به این مرد. این گذشت را نشان می‌دهد. نشان می‌دهد من آن قدر تو را دوست دارم که به خواسته‌ی تو احترام می‌گذارم. واقعاً هدف من همین بود. حال که او تو را انتخاب کرده، اقلاً ازش نگهداری کن. مضمون جدیدی بود در ترانه‌سرایی.»

آشفته بازار ترانه

به نظر می‌رسد که رستگارنژاد مهر خاموشی بر لب زده. کم‌تر می‌سراید و کم‌تر می‌سازد. او در توضیح می‌گوید:« گردانندگان تلویزیونی که اغلب‌شان هم من را می‌شناسند، بارها گفته‌اند بیا الان بهترین موقع است و پول خوب می‌دهند. گفتم به‌هیچ وجه در این آشفته بازار لس‌آنجلس نخواهم آمد. البته فکر نکنید بیکار نشستم. من اقلاً شش هفت ترانه آماده دارم. ولی باید خواننده‌ای که می‌خواهم را پیدا کنم. ترانه‌ی "شانه‌"‌ی من را چند نفر خوانده‌اند. بی‌آنکه اسمی از من ببرند، یا حقی به من بدهند. اغلب شعر را هم غلط خوانده‌اند. ترانه‌ی "شب بود، بیابان بود، زمستان بود" که آهنگش هم مال خود من است، چندین نفر با شعرغلط آن را خوانده‌اند. اعصاب من را داغون می‌کند این چیزها. بعد از ناراحتی قلبی که برایم پیش آمد، من اصلاً حوصله‌ی این کار را ندارم.»

ترانه های مصرفی

رستگارنژاد از آشفته بازار ترانه در لس‌آنجلس می‌گوید. وی در پاسخ به این پرسش که آیا می‌توان گونه‌ی خاصی از ترانه را که در گذشته آن را بازاری و عامیانه می‌خواندند، لس‌آنجلسی نامید؟ می گوید: « نه، نه، چون لس‌آنجلس ترانه ندارد. ما نامش را گذاشته‌ایم ترانه‌های مصرفی. ترانه‌های مصرفی یک مدت کوتاهی دارد که مصرف می‌شود و بعدهم می‌اندازند دور و کسی هم ازش یادی نمی‌کند. البته در بین این‌ها گاهی من برخورد می‌کنم به ترانه‌های خوبی. ترانه‌های خانم زویا زاکاریان خیلی خوب است. او واقعاً می‌داند چه کار می‌کند. آقای قنبری خیلی خوب است. ولی به قدری بعضی‌ها مبتذل و مزخرف‌اند که آدم حالش بد می شود.»

ترانه های مبتذل

واژه‌ی مبتذل سال‌های درازی است که چه از سوی هنرمندان و چه از سوی شنوندگان ترانه مرتب به کار برده می‌شود. کسی تا کنون تعریف مشخصی از ابتذال به دست نداده است. چه نوع ترانه‌هایی را می‌توان مبتذل خواند؟ آیا حد و مرزی هم برای این ابتذال وجود دارد؟ رستگارنژاد با ذکر مثالی حرف دلش را می‌زند: «مثلاً نه شعر نو است، نه شعر کهنه. نه وزن دارد و نه قافیه‌ها به‌هم ربط دارند.گاهی به قدری شعرها بی‌نظم و بی‌خود است که نه به آهنگ می‌خورد و نه مفهوم دارد... هیچ هیچ هیچ. مثلاً این ترانه، "وقتی که یاری دارم/ هوای دیاری دارم/ تو این دیار غربت/ فقط خدا رو دارم/" خب آخر آدم با این قر و اطوار توی این غربت فقط خدا را می‌خواهد؟»

او در ادامه می‌گوید: «چند روز پیش خانه‌ی دوستی بودم. گفت بیا یک خواننده آمده خیلی خوب می‌خواند. وقتی خواند باور کنید مثل اینکه روی من یک دوش آب سرد باز کردند. می‌گوید "تو کعبه‌ی عشقی و من عاشق رو به قبله‌اتم!" اولاً که رو به قبله بودن با رو به قبله کردن خیلی فرق دارد. بعد می‌گوید "بین نماز ظهر و عصر استخاره کردم، خوب آمده." یعنی اگر بد می‌آمد، یک لگد می‌زد به پشت معشوق می‌گفت برو گمشو. چون خوب آمده دوروبرش می‌گردد. یا "اگر به من وفا کنی، یک کاسه ارزن می‌خرم میدهم کفترها را سیر می‌کنم"، لابد اگر وفا نکند کفترها از گشنگی می میرند. این خیلی هجو است.»

Deutschland Iran Nasser Rastegernejad
عکس: DW/M. Mohseni

ترانه برای پول

در سه دهه‌ی پس از انقلاب ، ترانه‌ها در برونمرز سمت و سوهای گوناگونی را طی کرده‌اند. از وطنیه‌های پر سوز و گداز گرفته تا ترانه‌های شش هشتمی. گرایش کنونی ترانه‌سرایان به چه سمت و سویی است؟

رستگارنژاد با قاطعیت می گوید:«به پول. فقط به پول. این پول هم فقط از ترانه‌های بازاری به دست می آید. منوچهر سخایی، یکسال قبل از اینکه بمیرد دو ترانه وطنی خواند که بسیار زیبا و عالی‌ست.رسانه‌ها هیچ وقت این‌ها را پخش نمی‌کنند. برای‌شان صرف نمی‌کند. آن‌ها می‌خواهند چیزی را پخش کنند که برای‌‌شان پول بسازد. هیچ کسی تا به‌حال نشنیده این‌ها را. هم آهنگ زیباست و هم ترانه. ارکسترش هم مال محمد شمس است. اینکه شما خیال کنید که کسی در فکر این باشد که یک ترانه‌ی ماندگار بسازد را، از گوش‌تان بیرون کنید. اینجا صحبت از این است که چه کسی می‌تواند ترانه‌ا‌ی بسازد که پول‌ساز باشد.»

دور بودن از زادگاه و زبان رایج را عده‌ای دلیل آشفتگی ترانه‌های امروز می‌دانند. رستگار نژاد اما ضمن آن که تفاوتی میان ترانه‌های بد امروز و دیروز نمی‌بیند، اشاره به ترانه‌های خوبی دارد که در آن زمان پخش می‌شد:« ترانه‌های خوب را شما از رادیو می‌شنیدید و اگر ترانه‌‌ای خوب می‌گرفت، به هر دلیلی، بعد صفحه ‌فروشی‌ها فوری رقابت می‌کردند باهم که با خواننده قرارداد ببندند. البته من با کنترل کردن مخالفم. برای اینکه آن شعر بیان‌کننده‌ی آن شاعر است. ترانه‌هایی که همه‌اش تیر هجرانت نمی‌دانم به قلبم خورد و اشکم دامنم را تر کرد، این‌ها مبتذل و تکراری ست. هی تکرارِ مکررات و خب این‌ها مسلم است باید کنترل شود.»

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر