"اهداف دهان پرکن از پیش اعلام شده"
۱۳۸۶ بهمن ۹, سهشنبهجرج بوش، رئیس جمهور آمریکا در آخرین سخنرانی خود در کنگرهی آمریکا از منطقهی خاورنزدیک و خاورمیانه و مسائل مربوط به آنها خیلی کوتاه سخن گفت. شاید به این دلیل که بوش در سالهای اخیر در مورد مسائل این منطقه و ایران، عراق و دیگر کشورها دچار اشتباهات بسیاری شده است. تفسیری از پتر فیلیپ:
اینکه موضوع خاور میانه و خاور نزدیک در سخنرانی رئیس جمهور آمریکا نقشی حاشیهای بازی کرد، مطمئناً در درجهی اول بهخاطر این نبود که "گزارش دربارهی وضعیت ایالات متحده" بیشتر روی مسائل داخلی متمرکز بود. حداقل مدتهاست که عراق به مسئلهی داخلی آمریکا بدل شده و بهترین چیزی که جرج دبلیو بوش در این رابطه ادا کرد، در حد یک خوشبینی هدفمند ناب بود: اوضاع ایمنی در کنارهی فرات و دجله، بیش از آنچه انتظار میرفت، بهبود یافته است و آمریکا به زودی ۲۰۰۰۰ تن از سربازانش را از آن سرزمین فرا خواهد خواند.
بوش ولی از سخنرانی خود در اول ماه مه سال ۲۰۰۳ سخنی به میان نیاورد که در آن خصومتها را در عراق پایان یافته اعلام کرده و "مأموریت خود را انجامشده" ارزیابی کرده بود. بوش همچنین از این واقعیت حرف نزد که واحدهایی که حالا او میخواهد از عراق فرا بخواند، واحدهایی بودند که تازه سال پیش به عنوان نیروی کمکی و به طور موقت به آن کشور اعزام شدند.
عراق قرار بود نمونهی بارز تبدیل رؤیای بوش به واقعیت بشود؛ رؤیای ایجاد دموکراسی، صلح و آزادی در منطقه. این رؤیا ولی جامهعمل به خود نپوشید: در عراق همچنان خشونت حکومت میکند و حتی محتاطانهترین ارزیابیها نیز به ادامهی اشغال واحدهای آمریکایی به مدتی بس طولانی اشاره دارند. درست است که واشنگتن در لبنان از دولت انتخابی سینیورا پشتیبانی میکند، ولی این سرزمین درگیر عذاب موجهای روزافزون ترور و ناآرامی است و ماههاست که همچنان در بن بست بحران داخلی دربارهی ائتلاف و مقام ریاست جمهوری بهسر میبرد. از سوی دیگر درست است که فلسطینیها دو سال پیش آزادانه در انتخابات شرکت کردند و رای دادند، ولی نه آنگونه که واشنگتن ـ و همچنین اتحاد اروپا ـ آرزو داشتند. پیروزی حماس در انتخابات نه تنها در داخل به نبرد قدرت و به ایجاد دو دولت رقیب فلسطینی انجامید، بلکه از امکان برقراری گفتوگوهای جدی برای صلح با اسرائیل نیز به میزان زیادی کاست.
با اینحال بوش، یک سال پیش از پایان دورهی ریاست جمهوری خود متوجه شد که دوری و خویشتنداریاش در خصوص روند صلح خاورمیانه اشتباه بوده است. به همین دلیل در آناپولیس، شروع " آغازی نو" به نمایش گذاشته شد و بوش نیز برای اولین بار به این منطقه سفر کرد. ولی به سختی میتوان پذیرفت که این هدف بلندپروازانه بتواند به مرحلهی اجرا درآید، یعنی تا پایان سال، قرارداد صلح به امضاء طرفین رسیده باشد. به این منظور احود اولمرت، نخست وزیر اسرائیل، میبایست آمادگی سازش بیشتری از خود نشان دهد. یا واشنگتن در این امر با تأکید بیشتری دخالت کند، که نمیکند. چون بوش همچنان موضع طرفداری از اسرائیل را حفظ کرده است و چون در این زمینه ـ به ویژه در دوران کارزار انتخاباتی ـ هیچ یک از جانشینان احتمالی او نیز از در مخالفت با او در نمیآیند.
بحران مسئلهی هستهای ایران هم همچنان حلنشده باقی مانده است. بوش بهویژه به این بحران دامن زده است. درست است که از خطر رویارویی مستقیم با ایران کاسته شده، ولی بوش همچنان مصممانه بر انزوا و تحریم علیه ایران پافشاری میکند. او حتی موفق شده است، اروپاییها را نیز با خود همصدا کند. تنها روسیه و چین هنوز مواضعی موشکافانه دارند.
بوش در خاورنزدیک نیز به جستجوی متحدینی علیه ایران رفت، بهویژه به شبهجزیرهی عربستان. این تلاشها ولی پس از این که سازمانهای امنیتی آمریکا به این نتیجه رسیدند که ایران برنامه سلاح اتمی خود را متوقف ساخته است، نتایج چندانی بهبار نیاوردند. بوش همچنین پند دموکراتها ـ مثل کمیسیون باکر هامیلتون ـ را نپذیرفت که گفتند، واشنگتن به منظور یافتن راهکار برای مسئله عراق و همچنین حل مناقشات دوجانبه باید با سوریه و احتمالاً حتی با ایران از در گفتوگو درآید. و به این ترتیب، جرج دبلیو بوش خاورمیانه و خاور نزدیکی را به جا خواهد گذاشت که فرسنگها از اهداف دهانپرکن اعلام شده فاصله دارد و در آن مشکلات دیگری هم بهوجود خواهند آمد. چون این رئیس جمهور، در ماههای پایانی دورهی ریاست جمهوریاش، در اوضاع وخیم این منطقه به سختی میتواند تغییری بهوجود آورد.