1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تأملاتی درباره‌ی عدالت (گفتار سوم): فيلسوفان پيش‌سقراطی و انديشه‌ی‌ عدالت

۱۳۸۴ آذر ۱۱, جمعه

در گذر از انديشه‌ی اسطوره‌ای به انديشه‌ی عقلانی و در نگرورزی‌های فلسفی آغازين، از نام اسطوره‌ای الهه‌ی عدالت (dike)، تدريجا" مفهوم يونانی عدالت (dikaiosyne) شکل می‌گيرد. تلاش در تبيين مفهومی، نخستين بار نزد آناکسيماندر (Anaximander) فيلسوف ملطی سده‌ی ششم پيش از ميلاد متجلی می‌گردد. از استاد وی تالس (Tales) نوشته‌ی مکتوبی در دست نيست، اما از آناکسيماندر دو پاره‌ی مکتوب موثق به صورت گزينسخن بر جای مانده، که در عين حال نخست

https://p.dw.com/p/A7TW
عکس: AP

�ن نوشته‌ی يونانی به نثر است.

يکی از گزينسخن‌ها به خاستگاه همه‌ی هستنده‌های مشتق از امر ناکرانمند اختصاص دارد و ديگری تصريح می‌کند که عدالت جزو ذات همه‌ی اشياء است، زيرا آنها در صورت بي‌عدالتی نسبت به يکديگر، طبق نظم زمان سزاوار توبه و انتقام خواهند بود. آناکسيماندر بر اين انديشه بود که هستی و نظم يا «هستن و بايستن» امری واحد را تشکيل می‌دهند. برای وی، برجاهستی، بيانگر حق برجا بودن و ادعايی برای موجوديت خويشتن است. بنابراين بايد ديگری را در آنچه که هست و آنگونه که هست محق دانست.

انديشه‌ی مشابهی نزد پارمنيدس (Parmenides) ديگر فيلسوف همين سده وجود دارد که می‌گفت شدن و زوال يافتن هر دو به نظم عدالت وابسته هستند. گزينسخن‌های آناکسيماندر و پارمنيدس، حاکی از ديدگاهی کيهانشناختی درباره‌ی عدالت است. عدالت نزد آنان به عنوان اصل خاستگاه کيهانی ظاهر می‌شود که سامان‌بخش تمامی پديدارهای جهان است. به عبارت ديگر، در مراحل آغازين فلسفه ی يونانی، تصوری از عدالت به مثابه يک اصل تنظيم کننده برای کل کيهان مسلط است.

واژه‌ی عدالت نزد هراکليت (Heraklit) ديگر فيلسوف يونانی و شايد مهمترين فيلسوف پيش‌سقراطی دارای بار معنايی متفاوتی است. هراکليت همه چيز را در حرکت و تحول می‌ديد. برای او همه‌ی رويدادها تحت تسلط قانونی جهانی که وی آن را خرد جهانی (لوگوس) می‌ناميد قرار داشت. نزد هراکليت برای نخستين بار عدالت به مفهوم طبيعی آن، از عدالت به مفهومی که انسان آن را بنياد می‌گذارد تفکيک می‌گردد. به اين اعتبار می‌توان هراکليت را انديشه‌پرداز نخستين آموزه‌ی عقلانی درباره‌ی عدالت و حق‌طبيعی دانست. هراکليت قانون و طبيعت را در وحدتی ذاتی می‌ديد، اما به عقيده‌ی او روح انديشنده قادر به ديدن تفاوت‌های ميان آنها نيز می‌باشد. به نظر هراکليت همه چيز در طبيعت برای خردجهانی زيبا، نيک و عادلانه است و فقط نزد انسانهاست که برخی امور و پديده‌ها زشت و بد و ناعادلانه ديده می‌شوند و اين امر ناشی از محدوديت توانش درک آدمی است. تفسير ديگر از اين سخن هراکليت آن است که عدالت نزد انسانها امری نسبی است. همين انديشه است که بعدها نزد فيلسوفان سوفسطايی يا سوفيست‌ها به عنوان يک استدلال سياسی کانونی مورد استفاده قرار می‌گيرد.

سوفيست‌ها نه تنها مانند هراکليت همه چيز را در حرکت می‌ديدند، بلکه همه چيز را نسبی می‌دانستند. به عقيده‌ی آنان نه لوگوس، بلکه انسان معيار و ميزان همه چيز است. به همين دليل سوفيست‌ها حقيقت عينی و مطلق را نفی می‌کردند، چرا که معتقد بودند حقيقت از آنجا که مشروط و منوط به فاعل شناسا (سوبژکت) است، تنها می‌تواند نسبی باشد. بنابراين حق برای آنان تنها می‌توانست حق موضوعه، يعنی حقی باشد که جمعی در مورد آن به توافق رسيده‌اند. به اين اعتبار، اکثريت بايد تعيين کند که چه چيز برابر و چه چيز نابرابر است. و اين عالی ترين اصل حقوقی است که نسبت به امر برابر با برابری و نسبت با امر نابرابر مطابق آن رفتار شود.

اما اکثريت برای دچار نشدن به خودکامگی، با کدام معيار و سنجيدار می‌تواند تعيين کند که چه چيز برابر و چه چيز نابرابر است؟ اين پرسش کانونی مربوط به عدالت و فلسفه‌ی حق، با شدت و حدت تمام در انديشه‌ی يونان باستان مطرح بود و بعدها در ژرفکاوي‌های افلاطون و ارسطو بطور مبسوط به آن پرداخته شد. به عبارت ديگر، انديشه‌ی يونانی درباره‌ی عدالت، با افلاطون و ارسطو به اوج خود رسيد.

بهرام محيی