1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تأملاتی درباره­ی عدالت (گفتار شانزدهم): تبيين مفهومی عدالت

۱۳۸۵ مرداد ۱۳, جمعه

مفهوم عدالت، از طريق يک تعريف قابل حصول است. اين تعريف، شاخص­هايی را ارائه می­دهد که به مفهوم حاصل شده تعلق دارند و با خصوصياتی منطبق­اند که خصلت­نمای برابرايستای آن مفهوم هستند. در تبيين مفهومی «عدالت»، عموماً پذيرفته می­شود که عدالت چيزی است که می­توان آن را «عادلانه» ­خواند. اما بايد پرسيد که اين «چيز» چيست؟ در زير، صورتی انتزاعی از تبيين مفهوم عدالت ارائه می­گردد که با احساس زبانی ما همخوانی و عموماً با آم

https://p.dw.com/p/A7T0
عکس: bilderbox

وزه­های مربوط به اين مفهوم انطباق دارد:

۱ـ عدالت وضعيتی است که صفت «عادلانه» بر آن دلالت می­کند.

چنين تعيينی می­تواند به عنوان تعريف عدالت اعتبار داشته باشد. البته واضح است که شاخص­های مفهومی ارائه شده در اين تعريف، بسيار انتزاعی، نامعين، مختصر و نامنظم هستند. «وضعيت»، مفهومی کاتگوريک و «عادلانه» در اينجا شاخصی نامعين است که مصداق آن می­تواند برای هر کس متفاوت باشد. معنای «عادلانه» در زير با تعريف ديگری معين می­شود. در عين حال بايد پرسيد که صفت «عادلانه» از چه طريقی در مورد «وضعيت» مربوطه دلالت می­کند. اين پرسش را هنگامی می­توان پاسخ داد که از تحليل مفهوم «عادلانه» حاصل گردد که «عادلانه» بازنمود چه نوع صفتی است.

اينک می­توان تعاريف انتزاعی و لازم ديگر را همچنين در مورد مفاهيم «امر عادلانه» و نيز انسان «عادل» ارائه کرد:

۲ـ امر عادلانه، وضعيت امری است که بر صفت «عادلانه» دلالت می­کند.

۳ـ عادل شخصی است که بر صفت «عادلانه» دلالت می­کند.

در تمام تعاريف فوق، هنوز «عادلانه» عنصری ناشناخته است. بنابراين لازم است نخست تعريفی برای «عادلانه» ارائه دهيم که به عنوان بخشی اساسی در تمام تعاريف فوق وجود دارد. بايد اذعان کرد که ارائه­ی تعريفی در مورد «عادلانه» کار آسانی نيست و بايد تلاش کرد تا با توضيحات مقدماتی و آماده کننده بر اين دشواری چيره گشت.

روشن است که «عادلانه» يک صفت است. اما چگونه صفتی؟ در ترمينولوژى هستى‌شناختى، صفات معمولا به دو دسته تقسيم می­شوند: صفاتی که ضرورتا" بر موضوع يا برابرايستايی دلالت می­کنند و صفاتی که محتملا" بر موضوع يا برابرايستايی دلالت می­کنند. نخستين دسته را صفات بنيانگذار و دسته­ی دوم را صفات سهمدار می­نامند. برای نمونه، صفت بنيانگذار «گسترده» ضرورتا" بر هر سطحی دلالت می­کند، اما بر خلاف آن صفت «سپيد» در مورد هر سطحی ضروری نيست و مثلا" سطحی می­تواند آبی يا زرد باشد. يا صفت بنيانگذار «سنگين» در مورد هر ميله­ی آهنی دلالت می­کند، اما «داغ» يا «سرد» جزو صفت­های بنيانگذار و ضروری ميله­ی آهنی نيستند، زيرا يک ميله­ی آهنی می­تواند سرد يا گرم باشد، پس هر دو صفت جزو صفات سهمدار به شمار می­آيند.

در ميان صفت­های سهمدار، صفاتی وجود دارند که مبنای آن­ها کاملا" در ساخت و کيفيت برابرايستای مربوطه قرار دارد. اما در ميان آن­ها صفاتی هم وجود دارند که مبنای آن­ها در رابطه با برابرايستايی قرار دارد که با وضعيت­های ديگری مرتبطند. مثلا" برای کيفيت صفت سهمدار «مضر» تعيين­کننده آن است که تأثيری معين بر يک جاندار می­گذارد. در ترمينولوژی هستی­شناختی، می­توان کليه­ی صفات بنيانگذار را «کيفيت­های نخستين» و کليه­ی صفات سهمدار را «کيفيت­های دومين» ناميد.

نوع ديگری از صفات سهمدار مانند «زيبا» يا «خوب» وجود دارد که برای حل اختلاف نظر در مورد آن­ها، نهاد يا مرجعی عينی وجود ندارد. دلالت آن­ها بر برابرايستايی، وابسته به وصفی است که کسی برای آن­ها قائل می­شود. مبنای قائل شدن چنين وصفی، در ذهن فاعل داوری­کننده قرار دارد و بنابراين چنين صفاتی «ذهنی» هستند. صفات سهمدار از اين گونه را در ترمينولوژی هستی­شناختی، «صفات سومين» يا در يک کلام«کيفيت­های ارزشی» می­نامند. اين ساخت هستی­شناختی کيفيت­های ارزشی، نافی آن نيست که اطلاق کيفيتی توسط فاعل داوری­کننده، از طرف موضوع يا عين تحت تأثير قرار نگرفته باشد. فاکتورهای عينی معينی می­توانند اطلاق کيفيتی ارزشی را به برابرايستايی بمورد يا بی­مورد کنند. برای نمونه، بمورد است که به تصويری صفت «زيبا» را اطلاق کنيم، اما بی­مورد است که چنين صفتی را در مورد يک عدد به کار بريم. يا مثلا" تصميمی می­تواند از نظر اخلاقی «درست» ارزيابی شود، اما اطلاق چنين چيزی به يک سنگ بی­مورد است.

البته گاه صفات مشابه را برای کيفيت­های دومين و سومين به کار می­برند. برای نمونه گفته می­شود که اين چاقو «خوب» است. در اينجا منظور آن است که اين چاقو غايت خود را كه برندگى است خوب برمی­آورد. اين تشابهات را می­توان با تدقيق زبانی برطرف ساخت و مثلا" گفت اين چاقو «تيز» يا «برنده» است. «کيفيت­های ارزشی» لزوما" به معنای کاربرد خودکامانه­ی آن­ها نيست و از طريق معيارهای و سنجيدارهای ارزشی می­توان درجه­ی بالايی از داوری­های درست و عقلانی را در مورد آن­ها جاری ساخت.

با اين مقدمات به مبحث «عدالت» بازمی­گرديم. در کاربرد عمومی زبان و نيز در آموزه­ها «عادلانه» به عنوان يک «کيفيت ارزشی» مورد استفاده قرار می­گيرد. می­توان از آن گامی فراتر گذاشت و گفت که «عادلانه» در زبان روزمره و در آموزه­های گوناگون، به عنوان يک «کيفيت ارزشی مثبت» مورد استفاده قرار می­گيرد. تحت واژه­ی «عدالت» همواره چيزی مثبت به تصور در می­آيد. گاهی در راه دستيابی به هدفی، منازعه­ای ميان ارزش­های گوناگون مثبت درمی­گيرد و يکی فدای ديگری می­شود، مثلا" عادلانه فدای زيبا می­شود، اما حتا در چنين مواردی از بار مثبت ارزشی آن کاسته نمی­شود. در چنين منازعاتی، هر دو صفت، ارزش مثبت خود را حفظ می­کنند.

در اينجا اين پرسش را مطرح می­کنيم که موضوع يا برابرايستايی که مناسب اطلاق «عادلانه» است کدام است؟ ما از نظام عادلانه، قوانين عادلانه، رفتار عادلانه، تصميم عادلانه، قيمت­های عادلانه و انسان عادل سخن می­گوييم. در همه­ی اين کاربردهای واژه­ی عادلانه، مفهوم «رفتار» نيز مستتر است. مثلا" نظامی عادلانه است که رفتار عادلانه را ممکن و تشويق می­کند، قانونی عادلانه است که رفتار عادلانه را مقرر و مجاز می­کند، کنش عادلانه عملی است که رفتار عادلانه را بازمی­نماياند، انسان عادل شخصی است که عادلانه فکر می­کند و مطابق عدالت رفتار می­کند، تصميم عادلانه آن است که رفتار عادلانه را تأييد و تأکيد می­کند و غيره. پس از آنجا که «عادلانه» در درجه­ی نخست به رفتاری اطلاق می­گردد و در واقع به رفتار ارادی انسان، بايد «عادلانه» را به مثابه يک کيفيت ارزشی اخلاقی فهم کرد.

از توضيحات بالا می­توان نتيجه گرفت که: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی است. رفتاری که «عادلانه» مناسب اطلاق به آن است، رفتار ارادی انسانی است که مستقيم يا غيرمستقيم در ارتباط با انسان يا انسان­های ديگر قرار می­گيرد. رفتاری که فقط به شخص خود مربوط می­شود، امروزه ديگر به عنوان موضوع عدالت مورد توجه قرار نمی­گيرد. اين شاخص مفهوم «عادلانه» را می­توان با واژه­ی «اجتماعی» اصطلاح کرد و از آن می­توان نتيجه گرفت که: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است.

يکی ديگر از شاخص­های مفهوم «عادلانه» را می­توان از درک عمومی در مورد قرابت ميان عدالت و حق، به عنوان دو عنصری که برای يکديگر دارای اهميت گوهرين هستند برگرفت. قطعی است که هنجارهای عدالت، يا خود هنجارهای حقوقی هستند يا اينکه انتظار می­رود به صورت هنجارهای حقوقی متحقق و نيز مطالبه شوند.

بر خلاف هنجارهای محض اخلاقی که معنای آن­ها تحميل وظايف است، هنجارهای عدالت آن دسته هنجارها هستند که پيوندی ميان وظيفه و حق ايجاد می­کنند. بنابراين می­توان گفت که هنجارهای عدالت هنجارهای آن بخش از اخلاق هستند که برای حق بودن و حق شدن مناسب می­باشند. مناسبات عدالت مانند مناسبات حق، مناسبات ارتباط متقابل حقوق ـ وظيفه هستند، زيرا حق هرکس هميشه به معنای وظيفه­ی ديگری يا ديگران می­باشد.بر اساس آنچه که درباره­ی شاخص تفکيک هنجار عدالت از هنجار اخلاقی محض گفته شد، می­توان نتيجه گرفت که: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است که شامل مناسبات متقابل وظيفه ـ حق می­شود.

تعريف فوق نسبت به تعريف­های پيشين كامل­تر است، اما برای دربرگرفتن کامل مفهوم «عادلانه» هنوز جامع­ترين نيست. برای تدقيق بيشتر، بايد کيفيت ارزشی حقوقی ديگری نيز به آن افزود. برای نمونه آن کيفيت­هايی که امنيت و غايتمندی حقوقی را شامل مى‌شوند. می­توان به «عادلانه» شاخص گوهرين ديگری افزود. اين شاخص همانا «برابری» است که از طرف بسياری از انديشه­سازان به مثابه هسته­ی عدالت درنظر گرفته شده و می­شود.

البته ترديدهای بزرگی نيز برای استفاده از «برابری» به عنوان شاخص گوهرين مفهوم «عادلانه» وجود دارد، از جمله به اين دليل که شاخص «برابری» قالب مفهومی «عادلانه» را بسيار تنگ می­کند. زيرا مواردی وجود دارد (مانند تعيين مجازات يک تبهکار) که اين شاخص بر اساس طرح­های حقوقی و عدالتخواهانه‌ى امروز مصداق ندارد. تاريخ انديشه­ درباره­ی عدالت، به عنوان جايگزين برای مفهوم «برابری»، انديشه­ی «به هرکس آنچه که سزاوار اوست» را ارائه کرده است. اين انديشه می­گويد که در مناسبات مربوط به عدالت، تعيين کننده آن است که به هرکس در مناسبتی که دخيل است، آنچه را که شايسته‌ى اوست داده شود. واژگان «شايسته»، «سزاوار» و «مستحق» بيانگر آنند كه به شخص مربوطه بايست آنچيزى تعلق گيرد كه در يك امر حقوقى واقعى يا ممكن، به مثابه درست، مناسب، برازنده و زيبنده يا خوب تعيين مى‌شود. البته اين واژگان به تنهايى بازنمود دقيقى براى «آنچيز» نيستند. كاركرد عمده‌ى آن‌ها اين است كه به آغازه‌هايى اشاره مى‌كنند كه كه مضمون آن چه را كه در موردى به عنوان عادلانه در نظر گرفته مى‌شود، در اساس تعيين مى‌كنند. اين آغازه‌ها همان «سنجيدارهاى عدالت» هستند كه بخش ديگرى از نظريه‌ى عدالت را مى‌سازند و ما در گفتارهاى ديگر به آن‌ها خواهيم پرداخت.

اينك با ملاحظات فوق مى‌توان تعريف كامل‌ترى از مفهوم «عادلانه» ارائه داد: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است که شامل مناسبات متقابل وظيفه ـ حق می­شود و به توزيع چيزى مربوط مى‌گردد كه هر كس سزاوار آن است.

در اين گفتار از تعريف ساده‌تر مفهوم «عادلانه» آغازيديم و رفته رفته به تعريف‌هاى پيچيده‌تر و كامل‌تر آن رسيديم. استدلال در مورد هر يك از تعاريف ارائه شده را مى‌توان با دلايل ديگر نيز تحكيم كرد. به موازات آن مى‌توان فرمولبندى‌هاى ديگرى نيز براى اين تعاريف مورد استفاده قرار داد. چرا كه منظور از هيچكدام از تعاريف ارائه شده، ادعاهاى جزمگرايانه نيست و مى‌توان آن‌ها را ابطال كرد. اما واقعيت اين است كه تعاريف فوق، در فرهنگ‌هاى حقوقى مختلف جا افتاده‌اند و دست‌كم شالوده‌ى موقتى براى گفتار و انديشه‌ى عقلانى در مورد عدالت را مى‌سازند.

تعاريف ارائه شده درباره‌ى مفهوم عدالت، اين پرسش را برمى‌انگيزند كه كدامين ذات‌ها در امر عدالت سهيم‌اند و به عبارت ديگر سوبژكت‌هاى عدالت چه كسانى هستند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه در اين زمينه دوگونه سوبژكت قابل تفكيك‌اند: نخست سوبژكت‌هاى كنشگر يا فعال عدالت، يعنى كسانى كه كارعادلانه مى‌كنند. و دوم سوبژكت‌هاى كنش‌پذير يا غيرفعال، يعنى كسانى كه عدالت در موردشان جارى مى‌شود.

در هر دو مورد ياد شده، موضوع بر سر افراد انسانى است. اما دركنار آنان عموما از ديگر سوبژكت‌هاى عدالت نيز سخن گفته مى‌شود، مانند دولت‌ها و ملت‌ها و ساير واحدهاى سياسى و اجتماعى و يا حتا انسان‌هايى كه در آينده‌ى نزديك يا دور زيست خواهند كرد.

براى دادن پاسخ به اين پرسش كه كدام ذات‌ها به مثابه سوبژكت‌هاى عدالت به حساب مى‌آيند، قرابت ميان مفاهيم عدالت و حق مى‌تواند راهنما باشد. از آنجا كه يك هنجار عدالت، يا يك هنجار حقوقى است و يا اينكه مى‌تواند به يك هنجار حقوقى تبديل شود، بايد پذيرفت كه يك سوبژكت عدالت در عين حال يك سوبژكت حقوقى است و يا مى‌تواند يك سوبژكت حقوقى بشود. مطابق دريافت‌هاى حقوقى امروزين، همه‌ى ذات‌ها مى‌توانند سوبژكت‌هاى حقوقى باشند. پيش‌شرط سوبژكت حقوقى كنشگر و پيش‌شرط سوبژكت عدالت كنش‌پذير، همواره قابليت رفتارى است.

بايد توجه داشت كه سوبژكت حقوقى بودن خود مى‌تواند به موضوع و پرسش عدالت تبديل گردد. بنابراين قائل شدن يا نشدن چنين صفتى در مورد ذاتى، مى‌تواند عادلانه يا ناعادلانه به حساب آيد. در واقع چنين پرسشى، پرسشى مربوط به محتواى عدالت است و آن را تنها مى‌توان با توجه به سنجيدارهاى عدالت پاسخ گفت.

همانطور كه گونه‌هاى مختلفى از مناسبات حقوقى وجود دارد، گونه‌هاى مختلفى از مناسبات عدالت نيز وجود دارد. در آموزه‌هاى معمول و متعارف عدالت، تقسيم آن به عدالت توزيعى و عدالت تنظيمى نقش عمده‌اى بازى مى‌كند. ما در بررسى آراى ارسطو و بسيارى از فيلسوفان ديگر، شاهد اين تقسيم‌بندى بوديم. اين تقسيم‌بندى حتا امروزه نيز در چارچوب معينى كاربرد دارد، اما نمى‌تواند به عنوان يك تقسيم‌بندى بنيادين در مورد عدالت اعتبار داشته باشد. زيرا مبناى تقسيم‌بندى، بر پيش‌شرطى استوار است كه برابرى را «هسته‌ى مركزى عدالت» مى‌داند.

براى تقسيم‌بندى همه‌جانبه‌ى حوزه‌ى عدالت مى‌توان تقسيم‌بندى زير را در نظر گرفت:

الف ـ مناسبات عدالت ميان سوبژكت‌هاى برابر (مثلا افراد در معاملات تجارى يا ميان دولت‌هاى مستقل).

ب ـ مناسبات عدالت ميان سوبژكت‌هاى فرودست و فرادست (مثلا ميان فرد با دولت متبوعش و يا ميان يك دولت با جامعه‌ى جهانى).

البته بايد توجه داشت كه در گروه دوم، دو جنبه وجود دارد، يكى مناسبات فرودست با فرادست و ديگرى برعكس.

اكنون با يادآورى واپسين تعريف خود از مفهوم عادلانه، دو توضيح ديگر نيز بر آن مى‌افزاييم و بخش تبيين مفهومى عدالت را به پايان مي‌رسانيم: «عادلانه» يک کيفيت ارزشی مثبت اخلاقی اجتماعی است که شامل مناسبات متقابل وظيفه ـ حق می­شود و به توزيع چيزى مربوط مى‌گردد كه هر كس سزاوار آن است. ايده‌ى عدالت، تصورى است كه در آن عدالت به مثابه انديشه‌اى از نظر مفهومى طبقه‌بندى و مرتب شده بروز مى‌كند. نظم عدالت، سيستم هنجارى تعيين كننده‌ى رفتار عادلانه است.

بهرام محيى