1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تئودور فونتانه، پدر رمان مدرن در آلمان

پرويز حمزوى۱۳۸۴ دی ۱۰, شنبه

کمتر نویسنده یا شاعری‌ست که در سالهای پایانی زندگی و پس از یکدوره بیماری بهترین و زیباترین اثر خود را خلق کرده باشد که بیش از همه‌ی آثار پیشین‌اش او را در جهان نام‌آور کند. سخن از «تئودور فونتانه» است که «افى ‌بریست»، شاهکار خود را پس از ۵ سال کار بر روی آن در سن هفتاد و شش سالگی منتشر کرد.

https://p.dw.com/p/A6GB
تئودور فونتانه
تئودور فونتانهعکس: dpa

«تئودور فونتانه» Theodor Fontane در نویروپین، شهر کوچکی در شمال غربی برلن، چشم به جهان گشود. نیاکان او وابسته به فرقه‌ی مذهبی «هوگن اوتا» بودند که در پایانه‌ی قرن هفدهم میلادی بخاطر باورهای مذهبی فرانسه را ترک کرده و در براندنبورگ پناهنده شده بودند. تئودور فونتانه پس از پایان دوران مقدماتی دانشگاه پیشه‌ی پدر را برگزید و به کار داروسازی پرداخت. در این دوره هیچ به حرفه‌ی نویسندگی نمی‌اندیشید و کارهای ادبی‌اش تنها محدود به اندکی شعر و نوشته با موضوعات تاریخی بود. اما هنگام کار یکنواخت داروسازی در خیال شعرهایی می‌سرود که پس از آن، آنها را برروی کاغذ می‌آورد.

وی خیلی زود با مجله‌ی «تلگراف برای آلمان» آشنا شد که کارل بوسکف منتشر می‌کرد و یکی از مهمترین نشریه‌های آلمان جوان بود. فونتانه‌ی جوان از دیدگاه سیاسی چپ‌گرا بود و بیش از همه مجذوب شعرهای شاعرانه و انقلابی انگلستان بود که در سالهای دهه ۳۰ قرن نوزدهم میلادی زندگی غم‌انگیز بینوایان را در شعرها و ترانه‌های خود بازتاب می‌دادند. فونتانه با تاثیرپذیری از آنها شعر «باده نوش» را ساخت که اقتباسی بود از کار «رابرت نیکول» شاعر انگلیسی. این شعر با نیروی تهاجمی نهفته در آن به جامعه بورژوازی و اخلاق آن تاخته است. در این ترانه «باده نوش» از دیدگاه اخلاقی محکوم نمی‌شود، بلکه این جامعه است که به او فراتر از گریز به خیالبافی‌های موهوم مستانه هیچ امکان دیگری برای خوشبختی نمی‌دهد.

فونتانه در سال ۱۸۴۰ به ماگدبورگ و سپس به لایپزیک می‌رود تا در آنجا رشته‌ی داروسازی را ادامه دهد. در لایپزیک با مردم‌گرایانی که خط سیاسی تندروانه‌ای را دنبال می‌کنند، آشنا می‌شود. و درهمین دوره است که دست به ترجمه‌ی آثاری از شاعران انگلستان می‌زند. او بويژه مجذوب شعرهای انقلابی ـ کارگری‌ست. روز ۲۳ سال ۱۸۴۳، یکی از روزهای سرنوشت ساز برای فونتانه‌ی ۲۳ساله است. در این روز دوستش «برهارد فول لیپل» او را در برلن به «انجمن شاعران» می‌برد که این انجمن را بگونه‌ای طنزآمیز «تونل بر فراز رود اشپره»‌ نامیده‌اند. تئودور فونتانه در همان آغاز فعالیت‌اش در «انجمن شاعران» شعر «آتش در برج» را منتشر کرد که با استقبال زیادی روبرو شد. او خود چند سال پیش از آن، هنگام اقامت‌اش در لندن آتش‌سوزی «برج تاور» را به‌چشم دیده بود. دراین شعر پرده‌ای از انتقامجویی قربانیان بیگناهی که در این برج اعدام شده بودند نمایش داده می‌شود.

فونتانه با شعر «اعتراف» بويژه نوسان‌های روانی خود را و نیز، تردیدهایش را در پیوند با باورهای مذهبی‌اش آشکار می‌کند و نیز، در شعرهای «پرسش‌ها می‌مانند» و «خروج» او به جهان ماورا الطبیعه و به مسایل مذهبی پرداخته است که سرانجام بی‌پاسخ می‌مانند. در این شعرها مرگ آخرین نقطه‌ی سیاه است و نه سرآغاز گام نهادن به یک زندگی دیگر فراسوی مرگ. آنچه انسان را در زندگی‌اش به جنب و جوش واداشته است، غرور و امید، نفرت و عشق همه با مرگ پایان می‌پذیرند. آخرین نقطه سیاه نیز، بمفهوم نقطه‌ای‌ست که در پایان هر نوشته گذارده می‌شود و بعنوان پایان داستان زندگی نیز تعبیر می‌شود.

فونتانه در نیمه‌ی دوم سالهای زندگی‌اش هرسال یک رمان منتشر می‌کرد. همیشه، همزمان روی چند داستان کار می‌کرد. پس از یکدوره بیماری که از سرماخوردگی آغاز و به نوسانهای روانی انجامید، با تجویز پزشک کتاب «سالهای کودکی من» را نوشت و آنگاه «افى ‌بریست» شاهکار زندگی‌اش را آفرید. «افى ‌بریست» اندکی پس از انتشار پرخواننده‌ترین اثر این نویسنده شد، چنانچه در کمتر از یکسال پنج بار تجدید چاپ شد. «فاس بیندر»، کارگردان آلمانی، از این شاهکار ادبیات آلمان شاهکار دیگری در سینمای آلمان پدید آورد.