تعریف دوبارهی داستان • مصاحبه با لیلا صادقی
۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبهبیگمان نوگرایی و نوآزمایی در پرداخت و عرضه ی متن، از آغاز با ادبیات همراه بوده است. بعید نیست که نخستین خوشنویسان از میانِ سرایندگان و نویسندگان برخاسته باشند. با این حال، همواره نوآزمایی در عرضه ی متن به ویژه متنِ ادبی، بحث انگیز و گاه پرسش برانگیز ارزیابی شده است. لیلا صادقی یکی از این نوآزمایان است.
صادقی داستانهایش را به متن و نوشته ی متعارف، محدود نکرده و همانگونه که خود میگوید به نوشته تنها به عنوانِ یک رسانه نگریسته و آثارش را به صورتِ چندرسانه ای «نوشته، تصویر، موسیقی و ...» عرضه میکند. با نگاهی به زندگینامه و تحصیلاتِ لیلا صادقی درمییابیم که او برای این نوآزمایی از پیشینه ی کارساز و و استواری برخوردار است:
در سال ۱۳۵۶ در تهران زاده شد، در رشتههای ادبیاتِ فارسی، مترجمی زبانِ انگلیسی و زبانشناسی همگانی تحصیل کرده و همگام با تحصیلاتِ دانشگاهی، آثارش را به چاپ رسانده است.
نخستین کار ادبی او رمان «ضمیر چهارم شخصِ مفرد» «تهران ۱۳۷۹» است که خود عنوانش از نوآزمایی در اثر خبر میدهد. در این داستان جز خودِ متن، خواننده با تصاویری روبروست که متن داستان را تکمیل میکنند، اگر نخواهیم بگوییم همترازِ متن، داستان را میسازند.
یک سال پس از آن، مجموعه ی ۶۰ داستانی به هم پیوسته ی «وقتم کن که بگذرم» را منتشر کرد. اثری که ساعتی را تداعی میکند با ۱۲ بخش و ۶۰ بخشِ کوچکتر. لیلا صادقی در این داستدانها و آثارِ دیگرش، از قالبهای بیرونی برای ساختمند کردنِ داستانهایش بهره گرفته است برای نمونه در اثر بعدی خود «اگه اون لیلا است پس من کی امٌ» «تهران ۱۳۸۱»، یازده داستان را گنجانده است. با کنارِ هم گذاشتنِ دو عدد ۱، که میتوانند گونههای دوگانه ی بیرونی و درونی راوی و نویسنده باشند، عدد ۱۱ به دست میآید یعنی تعدادِ داستانهای کتاب.
لیلا صادقی جز ترجمه ی داستانکهایی از نویسنده ی آوانگاردِ امریکایی استانلی بوبین و سرودنِ شعر، نوشتارهایی هم در زمینه ی پژوهش ادبیات دارد که از جمله ی آنها «کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه ایرانی» است.
جدیدترین اثرِ چاپشده ی او، «داستانهایی برعکس» است که در کنارِ ۳۲ عکس از جاویدِ رمضانی و ۱۰ قطعه موسیقی از داریوشِ تقیپور جُنگی است چندرسانه ای. مخاطب این داستانها، کتاب را به همراه یک سی دی میخواند و میبیند و میشنود و خود با زدنِ لینکهایی فعالانه در پیشروی در داستانها شرکت میکند.
همکارِ ما فهیمه ی فرسایی پیشتر با لیلا صادقی گفتگو کرده بود. در سفری که لیلا صادقی در اردیبهشتِ سال جاری برای داستانخوانی به آلمان داشت، گفتگوی دیگری نیز با او انجام شد که در زیر میخوانید.
دویچه وله: آیا خودتان را یک نویسنده ی پست مدرن میدانید یا از پست مدرنیسم الهام میگیرید؟
صادقی: من با واژه ی پست مدرن و کاربردش که به صورت برچسبی بر خیلی از نویسندهها به کار میرود، موافق نیستم. چون فکر میکنم شخص، خودش تعیین نمیکند در چه سبکی کار میکند. شاید دیگران به کارهای من اینطور نگاه کنند، ولی من تجربه ی زیستیه ی خودم، یا تجربه ای که دوست دارم را به صورت داستان و ادبیات ارائه میدهم. طبیعتاً چون در جامعه ی امروزی زندگی میکنم، برای کارم از ابزار تکنولوژیک امروزی و وسایل مدرن امروزی هم استفاده میکنم. دوست دارم داستان دوباره تعریف شود و داستاننویسی را به شکلی ارائه دهم که یا متعارف نیست یا نگاه تازه ای است که من به این پدیده دارم. اّما چون این کار متفاوت است یا قبلاً انجام نشده، نمیشود گفت پست مدرن است. امروزه به هر چیزی که متفاوت است یا تجربهی جدیدیست میگویند پست مدرن، ولی این نامگذاریها بعدها باید انجام شود. من تنها سعی میکنم تجربههای متفاوت و جدیدی را در کارهایم داشته باشم و از این کار لذت میبرم.
دویچه وله: یک داستاننویسِ متعارف، متنِ نوشته و چاپشده را برای ارتباطگیری با خواننده کافی میداند، آیا شما کمبود یا جای خالیای در اینگونه داستاننویسی حس کردهاید که فرامتنی یا به قولِ خودتان ابرمتنی مینویسید؟
صادقی: هر تجربه ای یک جای خالی را پر میکند، وگرنه آن تجربه کسب نمیشد. نه فقط در زمینه ی ادبیات داستانی ایران، که در همه ی دنیا، یکسِری تجربهها هنوز نشده است. این که فکر کنیم داستان فقط مال کاغذ است، سینما مال ویدئو یا مال پردهی سینما است، موسیقی باید فقط از طریق رادیو یا ضبط شنیده شود، کافی نیست. من احساس میکنم، میشود اینها را به هم نزدیک کرد. کما اینکه دنیای امروزی ما، دنیای بِینارشتهای است، یعنی دانشهای گوناگون در حالِ تلفیق با همدیگرند. من هم با خودم فکر کردم چرا این اتفاق در داستان نیفتد. وقتی از آمیزش علم زبانشناسی با تاریخ، زبانشناسی تاریخی ایجاد میشود یا روانشناسی و زبانشناسی میشود روانشناسی زبان،چرا هنرهای دیگر را در داستان تلفیق نکنیم و چیزهای جدیدی ایجاد نکنیم؟ البته فکر نمیکنم هیچ وقت همه ی جاهای خالی پر شود. تجربه ای هم که من انجام داده ام قطعا آخرین تجربه نیست و شاید بعدها تجربههای بسیار دیگر هم انجام شود. کما اینکه کار بعدیام تلفیق داستان و فیلم است. سعی میکنم از دو رسانه ی دیگر استفاده کنم و ببینم چگونه میتوانم با آنها داستان بگویم. چون فکر میکنم نویسنده ی امروزی باید از امکانات امروزی برای داستانگویی استفاده کند. ما از زمانهای قدیم، قلم و کاغذ را داشتهایم، ولی امروز رایانه داریم، اینترنت داریم، این همه ابزار جدید داریم. اینها هم به گونه ای باید وارد ادبیات شوند و بتوانند در شکلگیری روایت داستانی دخیل باشند.
دویچه وله: پس خواننده ی کارهای شما یک خواننده ی سنتی یا خواننده ای که فقط دستش به کاغذ میرسد نمیتواند باشد، باید حتما بتواند از این رسانهها استفاده کند؟
صادقی: گمان کنم کمتر خانه ای باشد که امروزه در آن کامپیوتر یا تلویزیون نباشد. من چون نویسندهای امروزی هستم و در این زمان زندگی میکنم، باید ادبیاتی را تولید کنم که با مردمش نزدیک باشد. شاید مردم، طبقِ عادت فکر کنند که داستان همیشه باید روی کاغذ باشد. ولی در همه ی خانهها کامپیوتر و تلویزیون هست. پس دسترسی به این نوع ادبیات، خیلی مشکل نیست و همه میتوانند استفاده کنند چون ادبیات زمانه ی خودش است.
دویچهوله: نظرتان درباره ی داستانهای به اصطلاح متحرک یا ادامهدارِ اینترنتی که در وبلاگها تدریجاً منتشر میشوند چیست، به این سبک هم کاری خواهید کرد؟
صادقی: این نوع داستانها به این زمان و زمانه نزدیکند. درصد بالایی از مردم امروزه وبلاگ دارند. سه چهارم وبلاگنویسان ما در ایران، متن ادبی تولید میکنند و بسیاری هم خوانندههای این وبلاگها هستند. امروزه ایمیل مثل شماره تلفن شده است. پس مردم یعنی خوانندگان با این فضاها آشنا هستند. افرادی هم در این زمینه داستاننویسی را تجربه میکنند. نمونههای غربی ابرداستان خیلی دیده ام که کارهای موفق و خوبی هستند. در ایران کمتر دیده ام، چون بسیاری تنها برای تجربه و کار تازه، یک کارِ فکر نشده ارائه میدهند. منظور اینکه امکانِ عینیت بخشیدن به این فضاها که گفتم، پیدا شده است. داستانهایی را روی اینترنت میبینیم که هر کلمهاش به داستان دیگری لینک میخورد و باز هر کلمه ی داستانِ دیگر به داستانهایی دیگر. اّما کار من متفاوت است. من از رسانههای دیگری هم استفاده کردهام. داستانهای اینترنتی که گفتم، تجربه در فضای مجازی اینترنت است، اّما من از موسیقی و انیمِیشِن و حرکت و اینها هم استفاده کردهام. شاید بعدها کسانی فراتر هم بروند و مثلاً با لِیزِر داستانهایشان را به نمایش بگذارند.
دویچهوله: آیا این بیم نمیرود که ابزارِ بسیار مدرن و تازه ی شما از وسیله به هدف تبدیل شود یا اینکه خیر، شما پیامی برای خوانندگانتان دارید و این تنها وسیله ی دیگری برای بازگویی آن پیام است یا وسیله ی تازه ای برای بازتابانیدنِ زندگی انسان؟
صادقی: پاسخ شما در بخش آخر پرسشتان بود و در کار من هم دیده میشود. من میخواهم خواننده ی من درگیر کارم بشود و احساس کند آن کار شبیه زندگی خودش است. در کار آخرم «داستانهای برعکس» میبینید که همان ساختار زندگی به صورت استعاری پیاده شده است. وقتی خواننده در متن کار من نمیتواند به عقب برگردد، تصویری است از زندگی خودش. در زندگی واقعی هم هیچوقت نمیشود به گذشته برگشت و همیشه این آینده است که پیش رو است. در کار من همیشه لینکهای بعدی است که داستان را ادامه میدهد و هیچوقت خواننده نمیتواند به داستانهای قبلی برگردد. داستانها اینقدر شبکه ای به هم مرتبط اند که نمیشود دقیقا تعیین کرد کدام ادامه ی کدام است، هر کدام انگار در جایی ادامه ی دیگری است و میگذرد و میرود. مثل دو دایره که در یک نقطه از کنار هم رد میشوند یا همدیگر را قطع میکنند و هرکدام فضای داستانی خودشان را میسازند. ما هیچوقت در لحظههای گوناگون زندگیمان فقط یک فکر یا یک احساس نداریم. احساسات زیادی از کنار هم رد میشوند و همدیگر را قطع میکنند و ما شاید در یک آن به چندین چیز مختلف فکر کنیم. شاید دلیل این که این ساختار را برای کارم انتخاب کرده ام، این است که زندگی ما در عین سادگی خیلی پیچیده است. کار من هم شاید اینگونه به نظر بیاید که چقدر پیچیده است، چقدر موسیقی و متن دارد و من باید لینک بزنم. ولی وقتی شخص با متن پیش میرود و لینکها را میزند، احساس میکند که نه ساده است نه پیچیده، شبیه ساختار زندگی خود آدمهاست.
مصاحبهگر: اسکندر آبادی
تحریریه: فرید وحیدی