1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تك مضراب / گفتگو با خودم

اسكندر آبادى۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

يك شعر مبالغه آميز بلدى؟ / ادبيات ما كه از اين يك قلم جنس كم نمياره. شاعر می‌خواسته تنگی دهن معشوق را توصيف كنه، گفته: بوسيدم آن دهان را، زآنرو كه گر بپرسند، بوسيده‌ای كجا را، گويم كه هيچ جا را.

https://p.dw.com/p/A6JX
عکس: 36pictures

۱ـ اين آقای كوشا رفيقت خيلی خوش‌صحبته، چه كاره است؟
- ايشون راستش دانشگاه درس ميداده، حالا اينجا راننده ی تاكسى‌يِه.
- عجب، تقريبا مثل يوشكا فيشر، وزير امور خارجه‌ی سابق آلمان. البته كار فيشر برعكس بوده. اول راننده تاكسی بوده، حالا رسيده به استادی دانشگاه.

۲ـ عشق بى‌حاصل كه مى‌گن كدومه؟
عشق متعصبانی است كه عاشق مرگند. تا بهش نرسيدند كه عشق بى‌جوابه. وقتی هم رسيدند، لااقل برای خودشون بى‌حاصله.

۳ـ راستی چرا مى‌گن علم بهتره يا ثروت؟ مگر اين دو با هم ممكن نيست؟ - چه عرض كنم، قديمها كه به علم دانش ميگفتند و به ثروت خواسته و به گل سرخ فقط گل، شاعری گفته بود:
دانش و خواسته است نرگس و گل،
كه به يكجای نشكفند به هم.
آنكه را دانش است خواسته نيست،
وآنكه را خواسته است دانش كم.

۴ـ بالاخره رييس جمهور با اهل قلم قرار يك ديدار گذاشته. نكنه ميخواد دلشون را به دست بياره!
- نه بابا، فوقش ميخواد دست بذاره رو دلشون

۵ـ ولی جان عزيزانت تو يكی دست رو دلم نذار كه خونه!
- نميذارم بابا نميذارم البته تا برنامه ی بعدى.