تك مضراب / گفتگو با همكار خودم
۱۳۸۵ بهمن ۲۷, جمعه۱ـ خجالت نمیكشی زنت را میزنی ناكار میكنی؟
- بابا من كاری نكردم، مگر قانون جديد معافيت نظام وظيفه را نديدی كه هركس زنش به مراقبت احتياج داشته باشه از سربازی معافه!
۲ـ ای بابا، اين ديگه چیِه؟ يك پا كفش مشكی، يك پا قهوهای؟
- چی بگم، زنم را بگو كه دو جفت هم از اينها برام خريده.
۳ـ «سوت پليس، ترمز شديد راننده».
- جناب سروان، ما كه كاری نكرديم،
- نه خانم، فقط میخواستم بهتون تبريك بگم.
- تبريك؟
- آره، آخه نه پرايد داری نه پیكِی. برو خانم، برو به سلامت، يه خورده هم بيشتر بچرخ كه حال خيابونهای تهرون هم جا بياد.
۴ـ اين چه وقت اومدنه، ساعت سهی صبح!
- خانم ساعتت را درست كن، ساعت يكه.
- «ساعت ديواری ۳ بار زنگ میزند».
- تو ديگه خفه، خانم خودشون فهميدن يكه، تو ديگه نمیخواد ۳ بار بگی: يكه، يكه، يكه.
۵ـ اين ضربالمثل را شنيدی كه ميگه: زمستون ميره و روسياهی به زغال میمونه؟
- چی شد؟ يعنی میخوای بگی ما تهروننشينها زغاليم؟
۶ـ به نظر تو ما چه قدر فرهنگ داريم؟
- خيلی: دهخدا، معين، عميد، آريانپور.
- باز نفهميدی چی گفتم؟
- چرا فهميدم، گفتم اينجوری مطمئنتره.
۷ـ يك لغت فارسی اصيل برای «دليل» بگو ببينم!
- مثل اينكه نداريم، عّلت و حّجت هم كه عربيه. بابا دليل میخوای چيكار؟ همينطوری قبول كن، فارسيش هم ميشه: پذيرفتن.
۸ـ پس اقلاً يك لغت فارسی برای «احساس» بگو!
- باشه برای برنامهی بعدی.