1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تك مضراب

اسنكدر آبادی۱۳۸۵ فروردین ۵, شنبه

خّيام ميگه: قومی متفّكرند اندر ره دين / قومی به گمان فتاده در راه يقين / می‌ترسم از آن كه بانگ آيد روزی / ك ای بيخبران راه نه آن است و نه اين... اديب الممالك فراهانی ميگه: زاهد چه بلايی تو كه اين دانه‌ی تسبيح / از دستِ تو سوراخ به سوراخ گريزد... اينها و نكته‌های زيبای ديگر از بزرگان ديگر در گفتگوی‌ اسكندر آبادی با خودش!

https://p.dw.com/p/A6Jr
عکس: valstra

گفتگو با خودم
- اين بار چی ميخوای بگی؟
- آخرِ سالی، گفتم نكته‌های زيبايی از بزرگان برات بگم.
- بگوشم.

خواجه عبدالله انصاری ميگه:
الهی، دنيا بی يادِ تو غرور و با يادت سرور است
سعادتی ده كه قيامت دور است.

سعدی ميگه:
دو چيز مايه‌ی عقل است: دم فرو بستن
به وقتِ گفتن و گفتن به وقت خاموشی.

حافظ ميگه:
با دوستان خور آنچه ترا هست، پيش از آنك
بعد از تو دشمنان تو با دوستان خورند.

انوری ميگه:
زر بايدت انوری و گر نيست،
غم خور كه هميشه رايگان است.

رودكی ميگه:
زمانه گفت مرا خشمِ خويش دار نگاه،
كه را زبان نه به بند است پای در بند است.

خّيام ميگه:
قومی متفّكرند اندر ره دين
قومی به گمان فتاده در راه يقين
ميترسم از آن كه بانگ آيد روزی
ك ای بيخبران راه نه آن است و نه اين.

و اّما نشاطِ اصفهانی ميگه:
طاعت از دست نيايد، گنهی بايد كرد
در دلِ دوست به هر حيله رهی بايد كرد.

ملِك الشعرا بهار ميگه:
صندلی بهتر ز مردِ بی‌هنر بر صندلی.

اديب الممالك فراهانی ميگه:
زاهد چه بلايی تو كه اين دانه‌ی تسبيح
از دستِ تو سوراخ به سوراخ گريزد.

و بالاخره سايه ميگه:
بسيار بگفتيم، ولی هيچ نكرديم
آخر چه قدر فاصله‌ی دست و دهان است؟

- خوب، اينها را كه بزرگان گفتند. تو چی گفتی؟
- من خيلی چيزها گفتم ولی اگر می‌خوای بشنوی، صبر كن تا برنامه‌ی بعدی.