1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

جای خیلی از کتابها خالی است / گفتگو با شهریار مندنی‌پور درباره كتاب «هزار و يك سال»

۱۳۸۴ تیر ۶, دوشنبه

شهریار مندنی‌پور از داستان‌نویسان مطرح و فعال معاصر است که آثاری نیز برای کودکان و نوجوانان نوشته و منتشر کرده است. آخرین کتاب او «هزار و یک سال» نام داردکه داستانی برای نوجوانان است و در ابتدای آن توضیح داده شده: این کتاب «برای گروه کم سن و سالی نوشته شده که دوست دارند بدانند غصه‌ها و خوشحالی‌های بزرگترها چطور هستند، و برای گروه‌های بزرگسالی نوشته شده که دوست دارند یادشان بیاید غم‌ها و شادی‌های بچه‌ها چطو

https://p.dw.com/p/A6Gv
عکس: DW

ر هستند.»

مندنی‌پور که با این کتاب پیوندی بسیار شخصی دارد آن را اینگونه توصیف می‌کند:

«برای من کتاب هزار و یک سال شاید شخصی‌ترین کتابم باشد. به‌زبان کودک و نوحاون نوشتن برای من همیشه جذاب بوده. از این لحاط تجربه‌ی خوبی بود و به تحربه فهمیدم که وقتی به زبان کودک می‌نویسیم جهانی که از طریق داستان می‌بینیم جهان دیگری خواهد بود.چیزی که سعی کردم تا حدی، که نمی‌دانم چقدر هست، به آن برسم به دست آوردن همین زبان کودکانه و نوجوانانه است. این داستان قبلا یک داستان کوتاه بود و چندین بار نوشتمش و راضی‌ام نمی‌کرد. تا اینکه توانستم زبانش را پیدا کنم و آنوقت دیگر تقریبا نوشتنش راحت شد. به هر حال تجربه‌ی خیلی دل‌چسبی برای من بود و هنوز هم ازش دور نشدم و گاهی وقتها که دلم می‌گیرد اگر متن دیگری جلو دستم نباشد به این کتاب رجوع می‌کنم و جملات این کتاب را می‌خوانم.»

وضع ادبیات نوجوانان را در مجموع چگونه می‌بینید؟

«در ایران منابع برای ادبیات کودک و نوجوان متاسفانه خیلی کم است و بخصوص نوجوانان ما، از سن ده یازده سالگی به بالا واقعا کتاب ندارند بخوانند. اگر هم چیزی باشد عناوین بسیار اندکی است که بیشترش هم ترجمه است. به‌نظر می‌آید که نویسندگان ما باید همتی بکنند و اگر ذوقی در این زمینه دارند آن را به‌کار ببرند. به نظر می‌آید زمینه‌اش بسیار خالی است جیلی از کتابها جایشان خالی است و می‌شود نوشت و چاپ کرد.»

نویسندگان ما ظاهرا داستان بلند و رمان نوشتن برای نوجوانان را چندان جدی نمی‌گیرند؟

«شاید یکی از دلایل اساسی آن ضعف نقد در این زمینه باشد و متاسفانه این اندیشه شیوع پیدا کرده که انگار رمان نوجوانان یا داستان و رمان برای کودک و نوجوان نوشتن یک کار هنری نیست. به نظرم این اندیشه را باید شکست. حالا منتقدین ما و مطبوعات ما می‌توانند این کار را بکنند. یک جریان اشتباه دیگر هم در حوزه‌ی ادبیات کودکان و نوجوانان ما وجود دارد که شاید ریشه‌اش به سالهای بعد از انقلاب برگردد. و آن این است که به اسم کار کودک ونوجوان حتا کار سیاسی بشود و کار آگاهی بخشی بشود و تحریک سیاسی انجام بشود. ممکن است خود این جریان هم که زمانی بسیار سودمند بود و نقش خودش را هم ایفا کرده امروزه مخل کار باشد. می‌دانیم که قبل از انقلاب، به‌فرض، در مورد نویسنده‌ای مثل صمد بهرنگی این جریان کاملا به‌چشم می‌خورد. بهرنگی نویسده‌ای بود که داستانهایی دارد مخصوص کودکان که خیلی زیبا هستند، شاهکار هستند و برعکس داستانهایی هم دارد که اصلا داستان کودک نیستند و برای فرار از سانسور و برای مقاصد دیگری به اسم و ظاهر داستان کودک نوشته شده. خب اینها می‌توانند به جریان ادبیات کودک لطمه بزند و این هم به‌نظر من می‌تواند یکی از دلایل باشد.»

پس از انقلاب ۱۳۵۷ نوعی ادبیات کودک در ایران رواج یافته که وظیفه‌اش بیشتر تبلیغ است تا سرگرمی و آموزش. از آنجا که این نوع ادبیات عمدتا با امکانات عمومی و دولتی به‌وجود می‌آید، به نظر می‌رسد جای انواع دیگر را تنگ و آنها را با محدودیتهایی مواجه کرده باشد:

«فکر نمی‌کنم [جای انواع دیگر را] تنگ کرده باشد ولی جریان را اندکی منحرف کرده. بعد از انقلاب ما در انواع حیوانات انقلاب می‌دیدیم. یعنی کتابهای کودکانی چاپ می‌شد و در جهان خرگوشها، لاکپشتها، کلاغها ... اینها انقلاب می‌کردند. یعنی دقیقا نویسنده یک منظور و یک قصد سیاسی را در ظاهر و در لباس داستان کودک می‌نوشت و طبیعتا موفق هم نمی‌شد. حتا من به حدی این جریان را در ایران افراطی دیدم که سعی می‌کنم توی داستانها کمتر از حیوانات استفاده کنم. در حالی که عوامل بسیار خوبی برای نوشتن داستان کودک هستند. اینها بیشتر جریان را شاید منحرف کرد و یک دید منفی راجع به ادبیات گودک ایجاد کرد که امروزه داریم نتیجه‌اش را می‌بینیم. به همین دلیل است که جهان ادبیات کودک ما اینقدر خاموش و کساد است.»

شهریار مندنی‌پور پیش از این در گفتگوهای دیگری دلزدگی خود را از وضع حاکم بر مناسبات ادبی در ایران ابراز کرده بود. آیا دنیای کودکان و نوشتن برای کودکان و نوجوانان می‌تواند پناهگاهی برای نویسندگان دلزده باشد؟

«کاش اینطور بود. یعنی کاش می‌شد از آن دنیا جدا شد و به جهان کودک پناه برد. البته من جهان کودک را به هیچ‌وجه ان دنیای رمانتیک و گاه سانتی‌مانتالی که در بعضی از کتابهای کودک می‌بینیم نمی‌بینم؛ برای خودش یک دنیای بسیار واقع‌گرا دارد و خیر و شر هم در این دنیا وجود دارد. می‌بینیم که گاهی بیرحمی کودکان دست‌کمی از بیرحمی بزرگسالان ندارد. خب در این دنیا هم آنطور که بعضی از کتابهای کودک تصویر می‌کنند همه چیز قشنگ، زیبا، رویایی و والت‌دیسنی‌وار نیست. در این دنیا هم تلخیهایی وجود دارد. بدیها به نسبت وجود دارد و خب نیکیهایی هم وجود دارد. اما خب دنیایی است که کمتر آلوده شده و پناهگاه خیلی خوبی است. ولی متاسفانه فکر نمی‌کنم عملی باشد، برای کسی که سالها توی آن حوزه نوشته بتواند ارتباطش را قطع کند و فقط به این دنیا پناه بیاورد. من همواره وسوسه‌اش را دارم هنوز هم توی فکرم هست که کار دیگری در دنیای کودک و نوجوان بنویسم و فکر می‌کنم وقتی این کار آماده باشد خودش خود به خود خواهد آمد. اما خب در دنیای بزرگسالان، کار اصلی من که نوشتن داستان کوتاه و رمان است نمی‌توانم ترکش کنم. اما این شاید دلزدگی این باشد که کمتر شوق چاپ دارم. زمانی با خیلی اشتیاق می‌نوشتم و چاپ می‌کردم. امروزه این کمتر اتست، یعنی می‌نویسم و گاهی ممکن است برای دوستانم بخوانم و تلنبار می‌شوند. حالا ... احتمالا ... خدابکند ... اوضاع به‌نحوی عوض بشود که آدمی مثل من اشتیاق چاپ هم پیدا بکند.»

یکی از آخرین آثار منتشر شده‌ی مندنی‌پور «آبی ماوراء بحار» نام دارد که سال ۱۳۸۲ به‌وسیله‌ی نشر مرکز منتشر شده است. یازده داستان این مجموعه، هر یک به نوعی بازگوی دلهره و کابوس نویسنده و راوی پس از واقعه‌ی یازده سپتامبر است.

بهزاد کشمیری‌پور، گزارشگر صدای آلمان در تهران