1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

جشنواره كافكا در پراگ

مريم انصارى۱۳۸۳ خرداد ۱۵, جمعه

هشتاد سال پيش فرانس كافكا نويسنده بزرك چك در يك آسايشگاه در نزديكى وين چشم از جهان بربست. او بهنگام مرگ چهل سال بيشتر نداشت. در زمان حيات كافكا هيچيك از آثار او كه اكنون شهرتى جهانى دارند منتشر نشده بودند. پس از مرگش بود كه دوست او ماكس براد رمانهاى »محاكمه «، » آمريكا« و » قصر« كافكارا به انتشار رساند. آثارى كه از شاهكارهاى ادبى قرن بيستم به شمار ميايند.

https://p.dw.com/p/A65V
استتنديس كافكا در پراگ اين روزها به يك جاذبه توريستى تبديل شده است
استتنديس كافكا در پراگ اين روزها به يك جاذبه توريستى تبديل شده استعکس: dpa

در شهر پراگ گوشه اى نيست كه با نشانى از كافكا روبرونشويد. نگاه غمگين او رهگذران را در هر گوشه دنبال ميكند. روى تى شرت ها، فنجان هاى قهوه، در مغازه هاى اجناس كادويى و حتى روى يك پلاكات دوى ماراتن در وسط خيابان شهر. كافكا پراگ را دوست نداشت. او زمانى گفته بود كه پراگ را بايد از هرسو به آتش كشيد. كافكا بعدها به اين رسيد كه او در هيچ كجاى جهان نيز خوشبخت تر نيست . او ميگويد:»من نميتوانم در پراگ زندگى كنم. ايا من در جاى ديگرى قادر به زندگى هستم؟ اينرا نميدانم. اما ترديدى ندارم كه در اينجا نميتوانم زندگى كنم.«

كافكا كه در سال ۱۸۸۳ در يك خانواده يهودى بدنيا آمده بود ، تحت تربيت پدرى سخت گير بزرگ شد، به دبيرستانى در حومه بخش قديمى پراگ رفت و پس از ان نيز رشته حقوق را آغاز كرد . او پس از اتمام تحصيلاتش به استخدام يك شركت بيمه در امد ومهر پاراگرافهاى حقوقى و بوركراسى بر زندگى اش حك شد. كافكا حتى در متنهايش با احكام و محاكمه هاى حقوقى بر خود ميتازيد و سردرگمى و نااميدى انسان را در برابر»قوانين غير قابل درك« به تصوير در مى آورد. كافكا ميگويد: »ما مثل كودكانى گمشده در جنگل هستيم. زمانى كه تو در برابر من ايستاده اى و به من مينگرى، چگونه ميتوانى رنجهاى مرا، و من دردهاى تو را بدانم. و هنگاميكه من در برابر تو بر زمين بيافتم و با فغان از رنجهايم بگويم، انگاه چه چيز بيش از اين خواهى دانست ، كه كسى برايت تعريف كند كه جهنم سوزان و هولناك است؟ بهمين خاطر هم بايد ما انسانها در برخورد با يكديگر چنان با احترام، چنان با تامل و چنان عاشقانه باشيم كه گويى در استانه جهنم قرار گرفته ايم. «

دهها سال كافكا در سرزمين خود مطرود، ممنوع وبى حرمت بود. اشغالگران نازى نوشته هاى او را به عنوان آثارى يهودي خار ميشمردند و كمونيستها در او نماينده بورژوازى را ميافتند. تنها دراواسط ده شصت بود كه ادوارد گلد شتوكر استاد ادبيات آلمانى موفق به برگزارى يك كنفرانس در باره كافكا در پراگ شد و به بررسى آثار او همت گماشت. بررسى دنياى ادبى كافكا در عين حال از نظر او مجاليست براى عبور ازتز رئاليسم سوسياليستى. ادوارد گلدشتوكر ميگويد: »موضوع اين بررسى آن است كه نشان دهد خط مشى رسمى اين نظريه، اين فرهنگ سياسى، كه عرصه ادبيات و هنر را در بر ميگيرد، عارى از اعتبار و عقب مانده است و عبور از آن ضروريست.«

با فرو ريختن ديوارهاى سوسياليسم در سال ۱۹۸۹ و به تبع آن فروريختن ديوارهاى ذهنى _ عقيدتى ، كافكا نيز بتدريج به پراگ باز گشت. اكنون چند سال است كه در پراگ محلى بنام فرانس كافكا درست شده، يك چهارراه كه در مقابل خانه پدريش قرار دارد به نام او مزين گشته و مجسمه او به ابتكاررئيس فرستنده تلويزيونى خصوصى بنام ولاديمير سلسنى در منطقه اى كه قبلا محله يهودى نشين پراگ بود نصب شده . براى سلسنى اين مجسمه يك سمبل ويژه است. او ميگويد: »اين يك مكان معنوى پر از احساس و تاثيرگذاربر روح آدميست. چراكه در گوشه اين فضايك كليسا و در مقابل آن يك كنيسه قرار دارند.از اين رو اينجا محلى است كه فضاى ويژه شهر پراگ را منعكس ميكند.«

بخصوص براى توريستهايى كه با تي شرت كافكا در حال چرخيدن در پراگ هستند، اين مجسمه بهترين موضوع براى يك عكس يادگاريست. براى چك ها اما كافكا هم چنان يك غريبه باقى مانده است. و گناه آن به گردن كمونيستها نيست كه نوشته هاى كافكا را ممنوع كرده بودند. مترجم آثار كافكا در اينباره ميگويد: » مشكل اصلى اين است كه ما چك ها هنوز قادر به درك كافكا نشده ايم.در دهه سى براى ادبيات چك _ ژرمن امكان پيدا كردن زبانى براى بيان نوشته هاى كافكا نبود. اومثل پديده اى يگانه و غير قابل درك باقى ماند. اما اكنون اين شانس وجود دارد كه بخش بزرگى از آثار كافكا به زبان چكى برگردانده شود. «
بدين ترتيب اكنون چند سال است كه مدام با مقالاتى در باره كافكا در نشريات چك برخورد ميكنيم. كافكا آثارش را به زبان آلمانى نوشته اما اين حقيقت كه او به زبان چكى نيز مسلط بوده اغلب به عنوان كشفى جنجالى جشن گرفته ميشود.

تعميق درك آثار كافكا و برانگيختن اشتياق به خواندن آنها، موضوع فستيوال يك ماهه اى در شهر پراگ است كه به مناسبت هشتادمين سالگرد مرگ او برگزار شده و هم اكنون نيز جريان دارد.. شهرى كه او را سالها از خود رانده بود. شايد كم نباشند كسانى مثل ياروسلاو رونا، سازنده مجسمه يادبود او كه بهنگام رودرويى با كافكا اين احساس را داشته باشند : » خواندن نوشته هاى كافكا يك لذت غريب است. ذهن او براستى با چه چيزهايى درگير شده. چيزهاى بى اندازه جزئى ى زندگى. چيزهايى كه وجود انسان را ميدرد. نوشته هاى او گاهى ابعاد غير قابل دركى مييابند، گويى نه يك انسان، كه يك مريخى يا يك حشره آنها را نوشته است.«
اما اينكه دنياى كافكا از درك مافراتر ميرود، معنايش اين نيست كه آثار او غير قابل درك است.