1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

جوانان ايرانى بزرگ‌شده در آلمان و مسئله هويت و زبان مادرى

۱۳۸۵ مرداد ۲۷, جمعه

بيشترين انتقادى كه جوانان ايرانى به‌دنيا آمده و يا بزرگ شده در آلمان با آن روبرو هستند، عدم آشنايى كامل آنها با فرهنگ و ارزشهاى سرزمين مادريشان است. بايد گفت كه علاقه مندى آنها به اين سرزمين، ارتباط مستقيمى با نوع تربيت آنها در خانواده دارد.

https://p.dw.com/p/A6RY
حس وطن‌پرستى جوانان ايرانى كه در اروپا زندگى می‌كنند كمتر از خويشاوندان و اقوامشان در ايران نيست.
حس وطن‌پرستى جوانان ايرانى كه در اروپا زندگى می‌كنند كمتر از خويشاوندان و اقوامشان در ايران نيست.عکس: DW-TV

خانواده، به عنوان اولين كانون شكل گيرى تفكرات كودكان، نقش مهمى را در انتقال ارزشهاى فرهنگى ايفا مى‌كند. آشنايى و آموزش اين فرهنگ از وظايف ديگر خانواده مى‌باشد. فضاى درون خانه باعث ايجاد اين انگيزه و يا بالعكس سبب دورشدن آنها از هويت ملى‌شان مى‌شود.

بر خلاف آنچه كه بسيارى از هموطنان آنها در داخل ايران تصور مى‌كنند، علاقه آنها به آشنا شدن و يادگيرى فرهنگ و ارزش‌هاى ايرانى بسيار زياد است. دور ماندن آنها از فضاى فرهنگى ايران باعث دو چندان شدن اين انگيزه شده است.

اگرچه از تاريخ ايران اطلاع كافى ندارند و يا رقص و موسيقى ايرانى چندان برايشان جالب نيست، ولى موضوعات ديگرى نيز درباره ايران هست، كه آنها از شنيدن و ديدنش لذت می‌برند. شايد اين نكته خود راه حلى براى انتقال موضوعات فرهنگى باشد واين را هم مىتوان از وظايف ديگر خانواده بر شمرد.

سامى كه ۲۱ سال سن دارد و در ۳ سالگى به همراه خانواده‌اش به آلمان آمده، در اين باره می‌گويد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: «ريتم‌هاى تمبكى را دوست ندارم ولى از فيلم‌هاى ايرانى خوشم می‌آيد، چون خيلى خنده‌دار است و بعضى وقتها با فاميل تماشا می‌كنيم.»

سامى نيز خود را مانند خيلى از هم سن و سالانش با جامعه آلمان وفق داده و از شرايطى كه دارد ابراز رضايت مىكند. ولى او زادگاهش را هيچ وقت فراموش نمی‌كند. براى او تسلط به زبان مادريش از همه مهمتر است:

«به نظر من زبان فارسى خيلى مهم است و من آن را خوب بلدم، ما در خانه به زبان فارسى حرف می‌زنيم. براى پدر و مادرم خيلى مهم بود كه من اين زبان را ياد بگيرم، پدر و مادرم من را مجبور نكردند، من خودم علاقه داشتم اين زبان را ياد بگيرم.»

سامى تنها مورد نيست؛ اكثر هم سن و سالانش به زبان فارسى صحبت می‌كنند، منظور هم را خوب می‌فهمند و حس مشترك جالبى نيز بين آنها وجود دارد.

با وجود اينكه همه از اين مسئله خوشحال و راضى هستند، در عين حال هضم بعضى مسائل فرهنگى نيز برايشان دشوار است، دليل اين ناهماهنگى هم، طرز فكر متفاوت آنهاست و يا به خاطر بيگانه بودن آنها با مسائل فرهنگى است.

البته اين مسئله را نبايد ناديده گرفت كه علاقه آنها به فارسى حرف زدن خود گام مهمى در جهت آشنايى بيشتر آنها با مسائل فرهنگى است و هر چه والدين اهميت بيشترى به مسائل فرهنگى می‌دهند، علاقه بچه‌ها نيز بيشتر می‌شود.

سامى در اين باره می‌گويد: «مادر وپدرم دوست دارند فرهنگ ايرانى را به ما ياد بدهند، ما جشن‌هايى مثل نوروز را جشن می‌گيريم، سعى می‌كنيم اينها را از پدر و مادرمان ياد بگيريم تا وقتى بزرگ شديم بتوانيم به بچه‌هايمان ياد بدهيم.»

يكى ديگر از جوانان ايرانى احسان است كه ۲۳ سال سن دارد. او می‌گويد كه هميشه با مسائل فرهنگى ايران سرو كار دارد و اين هم به علت تلاش پدر و مادر‌ش در جهت معرفى اين فرهنگ است:

احسان می‌گويد: «پدر و مادرم می‌خواهند كه ما وطن‌مان را فراموش نكنيم و مناسبت‌هاى ايرانى را جشن بگيريم، ما برنامه‌هاى ايران را تماشا می‌كنيم، جايى كه پدر و مادرم بزرگ شده‌اند، مادرم لباسهاى ايرانى می‌پوشد، بعضى وقتها به من می‌گويند اگر ايران بودى وضع اين طور می‌شد. هر چه قدر آدم اينجا بيشتر می‌ماند، بيشتر شبيه اين‌ها می‌شود، بعضى‌ها كه اين جا به دنيا آمدند، برايشان ديگر مهم نيست، آنها ديگه آلمانى شده‌اند.»

هر سه نفر قصد دارند كه فرهنگ سرزمين مادريشان را، هم از طريق نام گذارى بچه‌ها با اسم‌هاى ايرانى و هم از طريق آموزش زبان فارسى به آنها منتقل كنند.

سامى در اين مورد معتقد است: «براى من خيلى مهم است كه بچه‌هايم بتوانند به زبان فارسى حرف بزنند، اگر آنها اينجا به دنيا بيايند و سالها هم اينجا بمانند، بايد اين زبان را ياد بگيرند. چون من می‌توانم اين زبان را به آ نها ياد بدهم، اين خيلى مهم است چون در غير اين صورت زبان ما فراموش می‌شود.»

كودكانى كه با يادگيرى هم زمان دو زبان بزرگ می‌شوند، شخصيتى متفاوت ازهم سن و سالان خود پيدا می‌كنند، آشنايى هرچه بيشتر با زبان‌هاى گوناگون دريچه‌هاى جديدى را به سوى فرهنگ‌هاى ناآشنا باز می‌كند.

گلى كه بيست سال دارد، می‌گويد: «بايد بچه‌هاى ما بدونند كه ريشه من و يا مادربزرگ‌شان از كجا می‌آيد. بسيارى از خانواده‌هاى ايرانى خود را با فرهنگ آلمانى وفق داده‌اند و اكثر آنها مناسبت‌هايى مانند كريسمس را جشن می‌گيرند.»

فرزندان همين خانواده‌ها معتقدند كه با وجود اينكه اكثر والدين متجدد هستند و طرز فكرى نزديك به خانواده‌هاى آلمانى دارند، اين بمعناى تمايل آنها به فرهنگ و هويت آلمانى نيست.

وقتى در مسافرت‌هاى خارجى از آنها می‌پرسند كه اهل كجا هستيد؟ همه آنها بدون درنگ می‌گويند كه ما ايرانى هستيم ولى در آلمان زندگى می‌كنيم. علت اين پاسخ نيز تنها زبان آنها و محل تولدشان نيست، بلكه ظاهر آنهاست كه طبيعتا مانند هر ايرانى ديگرى است.

احسان در اين باره مى‌گويد: «هر كسى از من می‌پرسد اهل كجا هستى من می‌گويم ايرانى هستم ولى در آلمان زندگى می‌كنم. ما در جام جهانى وقتى تيم ايران به آلمان آمد تازه فهميديم كه علاقه‌مان به تيم ايران بيشتر است و آلمان تيم ما نيست.»

ارزشهاى ايرانى در بين ايرانی‌هايى كه در اروپا زندگى می‌كنند از بين نرفته است. هم خانواده سعى در حفظ فرهنگ ايرانى دارند و هم بچه‌ها علاقه مند به فراگيرى آن هستند.

نكته جالب ديگر در اين ارتباط اين است كه جوانان ايرانى در مقايسه با هم سن و سالان آلمانى خود ديرتر قصد مستقل شدن و ترك خانواده را دارند. اين مسئله نيز با يك عامل مهم در ارتباط است‌: علاقه متقابل بچه‌ها و والدين.

از آن گذشته، حس وطن‌پرستى جوانان ايرانى كه در اروپا زندگى می‌كنند كمتر از خويشاوندان و اقوامشان در ايران نيست و اكثر آنها نسبت به موضوعات مربوط به ايران و مشكلات ودغدغه‌هاى مردم كشورشان بى تفاوت نيستند.

كاوان گاولى / كاوه بهرامى