1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

حکم توقيف «کارنامه» اول در روزنامه‌ى «رسالت» منتشر شد! (گفتگو با حافظ موسوى دبير تحريريه‌ى «کارنامه»)

۱۳۸۴ اردیبهشت ۲, جمعه

حافظ موسوى: «اگر کسانى فکر مى‌کنند که با توقيف نشريات و مجلات مى‌توانند ادبياتى را که امروز نوشته مى‌شود نابود کنند، نه، همچين چيزى نيست. ما در هزار سال گذشته مدام سانسور داشته‌ايم. ما هيچ وقت از زير تيغ سانسور آزاد نبوده‌ايم. در طول اين هزار سال اندک استعدادى هم اگر داشته باشيم که حتما هم داريم، راههاى مقابله با سانسور را ياد گرفته‌ايم.»

https://p.dw.com/p/A6HE
عکس: DW

دشواريهاى کار نشر در ايران تنها به مشکلات کاغذ که سال گذشته فعاليت بسياري از ناشران و مطبوعات مستقل را فلج کرد محدود نمى‌شود. در ربع قرن گذشته بارها نشريه‌هايى بنابر قوانين نوشته و نانوشته به تعطيلى کشانده شده‌اند. در اين سالها کمتر مجله و روزنامه‌ايست که توانسته باشد در تداوم فعاليتهاي خود در ساختن فضاى فرهنگى جامعه نقشى مستمر و پويا ايفا کند.

يکى از نشريه‌هايى که اخير و در آستانه‌ى انتشار پنجاهمين شماره‌اش از فعاليت بازداشته شد مجله‌ى کارنامه است. کارنامه يکى از مطرحترين و موثرترين مجله‌هاى فرهنگي ـ ادبى سالهاي اخير به شمار مى‌آيد. به گفته‌ى حافظ موسوى، دبير تحريريه‌ي کارنامه، در حالي که حکم توقيف نشريات را معمولا هيئت نظارت بر مطبوعات به وزارت ارشاد ابلاع مي‌کند تا اين وزارتخانه آن را به مطبوعات اعلام کند در مورد کارنامه، او و ديگر همکارانش خبر توقيف مجله را از طريق دوستان و مطبوعات دريافت کرده‌اند:

«توقيف کارنامه را ما خودمان هم درواقع از طريق مطبوعات متوجه شديم. يعني يک روز صبح آمديم سر کار ديديم دوستان زنگ مي‌زنند و مي‌گويند گويا مجله توقيف شده. ما فکر مي‌کرديم اشتباهي پيش آمده. ما بي‌اطلاع بوديم. گفتند ظاهرا چنين خبري در روزنامه‌ي «رسالت» درج شده و اشاره هم کرده‌اند به يک داستاني که ترجمه بوده و به خاطر آن داستان مجله را توقيف کرده‌اند. ما فکر کرديم خبر صحت ندارد؛ بعد به اينطرف و آنطرف، به خبرگزاريها و بالاخره به ارشاد مراجعه کرديم و ارشاد گفت که بله، اين خبر درست است. گفتيم پس چرا حکم را به ما نداديد؟ ظاهرا معاون ارشاد حکم را امضاء نکرده بوده و به همين دليل در دادن حکم تاخير داشته‌اند. بعدا که، همين چند روز گذشته حکم را به ما دادند معلوم شد که اصلا آن داستاني که در روزنامه‌ي «رسالت» به آن اشاره شده بود، اصلا بحث آن نبوده.»

ظاهراً اهل قلم پس از بيست و پنج سال تجربه و درگيري با مميزي تا حدي با روال کار ارگانهاي مختلف آشنا شده‌اند، گرچه اين آشنايي کار را بر آنان سهلتر نکرده است:

«روال کار در ايران، و در ارتباط با مطبوعات، لااقل در مورد محلات و تا جايي که من مي‌دانم، چنين است: براي هر مجله‌اي که شروع به کار مي‌کند پوشه‌اي هم برايش درست مي‌کنند. ظاهراً يک هيئتي در جايي هست که از هر شماره‌ي مجله نسخه‌اي فرستاده مي‌شود براي آن هيئت. آنها هم مي‌خوانند و معمولا هم به يک موارد سطحي و عجيب و غريب، به‌قول معروف، گير مي‌دهند. اين مي‌شود اخطار و مي‌رود توي آن پوشه‌اي که از ابتدا درست کرده‌اند. با ضوابطي که آقايان تعيين کرده‌اند که در واقع هم خودشان قانون را وضع مي‌کنند و هم خودشان آن را تفسير مي‌کنند و همه چيز بر عهده‌ي خودشان است، در هر مجله‌اي شما همواره مي‌توانيد چيزي پيدا بکنيد که به عنوان اخطار به آن نشريه اعلام بشود. خب، کارنامه هم مي‌توانسته در طول شش هفت سال فعاليت خودش ده‌ها از اين اخطارها بگيرد. اين اخطارها در واقع شمشيري است که بالاي سر مطبوعات هست. هر موقعي که بخواهند آن نشريه ديگر نباشند مي‌توانند بگويند شما مثلا بيست مورد اخطار گرفته‌ايد. و به همان دليل مي‌توانند مجله را توقيف کنند.»

دبيرتحريريه‌ي کارنامه با اشاره به پيشينه‌ي اين نشريه اهميت و نقش آن را چنين توصيف مي‌کند:

«در مورد خود کارنامه، ويژگي و جايگاهي که کارنامه داشت هم به علت شکل‌گيري اوليه‌ي کارنامه که به دست هوشنگ گلشيري بود و گلشيري، حتما مي‌دانيد، هميشه يک مرکز ثقلي بود براي بخش وسيعي از ادبيات ما و عمدتا براي داستان‌نويسان ما. خب، اين سنت پشت سر کارنامه بود. البته متاسفانه گلشيري خيلي زود از دست رفت و کارنامه بدون گلشيري راهش را ادامه داد. توي اين سالهاي اخير هم به‌نظر من اينطور مي‌آمد، و نه به اين خاطر که من اين سه‌سال گذشته مسئوليت تحريريه را بر عهده داشتم، نه، به‌عنوان يک خواننده حتا و به‌عنوان يک دوستدار ادبيات، به‌عنوان يک شاعر، مي‌ديدم آنچه در کارنامه مطرح مي‌شود در همه‌ي شهرستانها در همه‌ي استانها، در نقاط دور و نزديک واکنشش را مي‌شد ديد. سياستي هم که ما توي کارنامه و با دوستان هيئت تحريريه داشتيم يا با بچه‌هاي ديگر در اينطرف و آنطرف کشور، سعي مي‌کرديم به يک سري از نيازها پاسخ بدهيم. بي‌آنکه خط خاصي را در کارنامه تبليغ بکنيم يا مدافع صرفا يک نوعي از ادبيات باشيم. گرچه ما بالاخره سليقه‌اي داشتيم، يعني قطعا من به‌عنوان دبير تحريريه‌ي يک نشريه سليقه‌اي داشتم اما اين به اين معنا نبود که سليقه‌هاي ديگر اجازه‌ي مطرح شدن در کارنامه را نداشته باشند. منتها ما در تلاش بوديم آنچه در کارنامه در مي‌آيد اولا ارزش ادبي خودش را داشته باشد ارزش طرح داشته باشد، خيلي نياز به ويراستاري عجيب و غريب نداشته باشد. مضافا اين که حقي از خواننده‌اي که در جستجوي يک مطلب خاصي هست که ما به تشخيصمان سعي مي‌کرديم آن مطلب را فراهم کنيم حقي از آن خواننده هم ضايع نشود. اين مجموعه باعث شده بود که کارنامه يک جوري توانست يک مرکز کمابيش قابل اطمينان براي ادبيات امروز ايران باشد.»

حافظ موسوي گرچه حضور نشريات را در رشد و ارتقاي سطح فرهنگ جامعه غيرقابل چشم‌پوشي ارزيابي مي‌کند، اعتقاد دارد با توجه به امکانات موجود نويسندگان بالاخره راهي براي انتشار آثارشان پيدا مي‌کنند:

«در واقع من مي‌خواهم بگويم که اگر کساني امروز فکر مي‌کنند که با توقيف نشريات و مجلات مي‌توانند ادبياتي را که امروز نوشته مي‌شود نابود کنند، نه همچين چيزي نيست. اينها در وبلاگها مي‌نويسند در سايتها مي‌نويسند. ضمن اين که ما هم کشوري نيستيم که تجربه‌ي سانسور نداشته باشيم. ما در هزار سال گذشته مدام سانسور داشته‌ايم. يعني از بزرگترين شاعران ما بگيريد تا همين روزگار معاصر، ما هيچ وقت از زير تيغ سانسور آزاد نبوده‌ايم. در طول اين هزار سال اندک استعدادي هم اگر داشته باشيم که حتما هم داريم، راههاي مقابله با سانسور را ياد گرفته‌ايم. و مي‌دانيم که بالاخره يک روزي اين کارها درمي‌آيد. مهم اين است که اين کارها نوشته بشود کمااينکه نوشته مي‌شود.»

توقيف کارنامه اعتراض و مخالفت بسياري در ميان روشنفکران و نويسندگان برانگيخت. «کانون نويسندگان ايران» که خود سالهاست از برگزاري علني جلساتش محروم است و رسما اجازه‌ي فعاليت ندارد در اطلاعيه‌اي «توقيف مجله‌هاي «کارنامه» و «جامعه‌ي نو» را محکوم» کرده و چنانکه در اعلاميه‌ي خود تصريح مي‌کند «خواهان رفع توقيف ده‌ها مجله، روزنامه و دوهفته‌نامه‌هايي است که در اين سالها از ادامه‌ي کار محروم مانده‌اند». همچنين بيش از صد و بيست نويسنده و روزنامه‌نگار نيز در اطلاعيه‌ي ديگري به توقيف نشريه‌ها اعتراض کرده و خواستار رفع محدوديتها و آزادي انتشار آنها شده‌اند.

بهزاد کشميري‌پور، گزارشگر صداي آلمان در تهران