1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

خاوران: هویت گمشده فرزندان اعدام‌شدگان

میترا شجاعی۱۳۸۶ شهریور ۹, جمعه

امسال نیز تعداد زیادی از خانواده‌های زندانیان سیاسی اعدام‌شده در سال ۶۷ از ساعت ۹ صبح در خاوران جمع شدند. به گفته حاضران اطراف خاوران مانند هرسال، پر از نیروهای امنیتی و انتظامی بود. اما مراسم با آرامش کامل برگزار شد.

https://p.dw.com/p/BaDd
گردهمایی خانواده‌های قربانیان اعدام‌های سال ۶۷ در خاوران، عکس از آرشیو
گردهمایی خانواده‌های قربانیان اعدام‌های سال ۶۷ در خاوران، عکس از آرشیوعکس: Shokkofe Montazari/DW

چندروزی بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت توسط ایران، در اواخر تابستان سال ۱۳۶۷ آنگونه که در خاطرات آقای منتظری، قائم مقام وقت رهبری آمده‌است، بنیانگذار جمهوری اسلامی دستور داد تمامی زندانیان سیاسی که هنوز بر عقیده خود پابرجا هستند اعدام شوند.

اعدام‌شدگان آن سال که نامشان و تعداد دقیقشان هنوز کاملا مشخص نشده در گورستان خاوران و در گورهای دسته‌جمعی به خاک سپرده شدند.

از آن سال تا به امروز همه ساله در شهریورماه خانواده‌ها و دوستان و آشنایان اعدام‌شدگان و نیز برخی از فعالان سیاسی و دانشجویی و کارگری در گورستان خاوران جمع شده و یاد و خاطره اعدام‌شدگان را با ایراد سخنرانی و خواندن سرود گرامی می‌دارند.

قریب ۱۹ سال است که اولین جمعه‌های شهریورماه، گورستانی در جنوب شرقی تهران مأمن خانواده‌هایی است که فرزندان و همسرانشان را در اعدامهای دسته‌جمعی سال ۱۳۶۷ از دست داده‌اند. نام این گورستان خاوران است.

امسال نیز مانند سالهای گذشته تعداد زیادی از خانواده‌های زندانیان سیاسی اعدام‌شده در سال ۶۷ از ساعت ۹ صبح در خاوران جمع شدند.

به گفته حاضران در این مراسم، اطراف خاوران مانند هرسال، پر از نیروهای امنیتی، انتظامی و لباس شخصی بود. اما مراسم با آرامش کامل برگزار شد.

چند روزی قبل از برپایی این مراسم نیز افرادی از کلانتری با منزل چند نفر از مادران تماس گرفته و از آنها خواسته بودند که شعارهای ضد حکومتی ندهند و حفظ آرامش مراسم را خودشان بر عهده بگیرند.

همچنین امسال بیانیه‌ای در مورد فعالان کارگری، محمود صالحی و منصور اسانلو که در زندان به سر می‌برند، قرائت شد و حاضران در خاوران خواهان آزادی این دو فعال کارگری و همه زندانیان عقیدتی و سیاسی شدند.

یکی از مادارن حاضر در خاوران نیز ضمن اظهار خشنودی از حضور مردم در آنجا از سالهایی یاد کرده که به جز برخی از مادران و همسران اعدام‌شدگان، هیچکس دیگری به خاوران نمی‌آمده. همسر یکی از اعدام‌شدگان سال ۶۷، در این باره توضیح می‌دهد: «یکی از خانمها اول صحبت کرد راجع به همدردی با خانواده‌ها، اینکه الان کسانی که می‌آیند سر خاک خیلی خوب است. ولی ما سال ۶۷ که می‌آمدیم اینجا خیلی از خانواده‌ها تنها بودند. زنهای جوان با بچه‌های کوچولویشان می‌آمدند سر خاک و واقعا نیاز به همدردی داشتند. و الان هم کسانی که می‌آیند سرخاک، ما خوشحال می‌شویم. چون اینجا متعلق به همه است و اینطور نیست که ما بگوییم اینجا فقط مال ما است».

تا سالهای متمادی بعد از تابستان ۶۷ خانواده‌های اعدام‌شدگان حتی فرزندانشان را نیز با خود به خاوران نمی‌بردند و فرزندان آنها نیز تا زمان بازگشت مادران به خانه دچار اضطراب و ترس بودند. از اواسط دهه هفتاد و با بازتر شدند فضای سیاسی کشور کم‌کم فرزندان اعدام‌شدگان که اکثرا هنوز در سنین کودکی و نوجوانی بودند به خاوران راه یافتند.

سپیده یکی از آنهاست که خاطره خود را از اولین دیدار خاوران اینگونه توصیف می‌کند: «این خاوران جایی‌ست که با تمام تصویرهایی که تو از یکجایی داری که پدرت آنجا خوابیده، پدرت و دوستان و همراهان پدرت آنجا خاک شده‌اند، با تمام این تصویرها متفاوت است. وقتی وارد آنجا می‌شوی آنقدر شوکه می‌شوی، آنقدر.... مثل یک سیلی می‌‌ماند واقعیت که توی گوش‌ات می‌زند که این است، این زمین خالی‌ برهوت همانجایی‌ست که عزیزترین آدمهای زندگی تو زیر آن خوابیده‌اند».

بعد از این سالها بود که رفتن هفتگی به گورستان خاوران برای فرزندان اعدام‌شدگان بخشی از زندگی آنان شد. این کودکان و نوجوانان که همیشه وجود پدر و مرگ او را پنهان کرده‌بودند حالا محلی برای نمایان ساختن بخشی از هویت خود یافته‌بودند. سپیده این هویت را اینگونه تعریف می‌کند: «این هویت خیلی هویت گمی است. در شرایط جامعه تو در واقع آن را مخفی کردی، درون خودت نگه‌اش داشته‌ای. همیشه فهمیدی که با بچه‌های دیگر یک فرقی داری، حتا، با بچه‌هایی که توی سنین بچگی پدرشان از دست رفته، ولی تو با آنها فرق داری. آنها توی دوران مدرسه خیلی راحت می‌توانستند بگویند که پدرشان به چه علتی فوت کرده و تو نمی‌توانستی این حرف را بزنی. بهرحال آن چیزی که من فکر می‌کنم برای من و برای تمام بچه‌هایی که می‌شناسم اهمیت دارد این بخش قضیه است، اینکه آن خاک هویت ماست و وقتی ما می‌رویم آنجا تنها جایی‌ست که در آن احساس آرامش، راحتی داریم، به این معنی که می‌توانیم خودمان باشیم. چون مدام از سوی جامعه و از سوی... در واقع خیلی چیزها در رابطه با این قضیه انکار شده، ولی آنجا سندیتی دارد که این هویت انکار نمی‌شود».

از نگاه دیگر، خاوران مکانی بود که این فرزندان که شاید تا آن زمان به دلیل پنهان کردن نوع مرگ پدرانشان همیشه فکر می‌کردند که گناهی مرتکب شده‌اند و یا ایرادی متوجه آنان و خانواده‌شان هست، کودکان و نوجوانان دیگری را می‌دیدند که همه با هم همدرد بودند. سپیده این درد را به یک بیماری تشبیه می‌کند: «شبیه بیماریی‌ می‌ماند که من مثلا باید انکارش کنم، این که این بیماری توی خانواده‌ی ما وجود نداشته است. ولی آنجا آدمهای آشنایی هستند که همه‌شان یک درد مشترک دارند و این درد را می‌شناسند و فکر می‌کنند یکروزی، خب در واقع آرزوی همه‌شان این است، که این درد، نه اینکه درمان بشود، ولی به نوعی مطرح بشود، به نوعی... اصلا جریان خیلی چیزها تغییر کند. برای همین است که آنجا من خیلی حس آشنایی داریم. فکر می‌کنم تنها جایی که توی این شهر برایم آشنا است و من می‌توانم خودم باشم و دچار ازخودبیگانگی نباشم، خاوران است!»

این گورستان که هیچ شباهتی به گورستان‌های دیگر ندارد، محل آرامش خانواده‌هایی است که قریب دو دهه است بخشی از زندگی‌شان را در آنجا برجای گذاشته‌اند: «بچه‌ی من وقتی می‌رود آنجا و می‌آید و احساس آرامش می‌کند و احساس هویت می‌کند. یعنی می‌گوید من پدری دارم که زیر این خاک خوابیده. این احساس هویت بچه‌ی من است و من دلم می‌خواهد که این هویت‌اش حفظ بشود، دلم می‌خواهد اینجا حفظ بشود و بماند برای بچه‌های من و برای خود من که احساس آرامش کنم».