درسهايى از سوءقصد خنثىشده در لندن
۱۳۸۵ مرداد ۲۰, جمعهست. تفسيرى از پتر فيليپ
جرج دبليو بوش، رئيس جمهورى آمريكا با توجه به سوءقصدهاى خنثىشده توسط پليس بريتانيا در فرودگاه «هيثرو»ى لندن چنين نتيجه گرفت كه گفت: ”ما در جهانى خطرناك زندگى مىكنيم”.
بايد گفت در صورتى كه اين سوءقصدها به وقوع مىپيوستند، آنگاه با فاجعهاى با صدها قربانى روبرو مىشديم. ولى بايد اين گمان مىرفت كه در پنجمين سالگرد ۱۱ سپتامبر خطر سوءقصدها يكبار ديگر اوج گيرد. فراخوان جهانى واشنگتن براى ”جنگ عليه ترور” نتوانسته به اين پديدهى غيرانسانى پايان ببخشد. هرچند كه پرزيدنت بوش اعلام مىكند كه امروز ايالات متحدهى آمريكا در امنيت بيشترى بسر مىبرد تا پنج سال پيش، ولى خود اعتراف دارد كه اين امنيت هنوز كامل نشده است.
در واقعيت هم چنين نيست. حتا برعكس: از زمانى كه بوش، چنانكه خود مىگويد، با ”فاشيستهاى اسلامى” وارد جنگ شده است، موج تروريسم به كشورهايى رسيده كه تا آن زمان تجربهاى در اين مقياس نداشتهاند. دهشتناكترين نمونه عراق است، ولى در افغانستان نيز با سرنگونى طالبان و جنگ پيگير عليه ايشان، آرامش برقرار نشده است. اروپا نيز مجبور بوده در نمونههاى مادريد و لندن تجربههاى دردناكى داشته باشد.
از اين رو اظهارات پرزيدنت بوش، مبنى بر اينكه قادر خواهد بود به تروريسم لگام زده و آن را به زير كنترل در آورد، بيشتر به يك شوخى شبيه است. بهرحال اين بيفايده است با خوشبينى هدفدار جرج بوش سروكله زنيم. ما بايد در اروپا و ديگر نقاط دنيا در سطوح متفاوت به اين مسئله بپردازيم.
يكبار در سطح خدمات امنيتى كه بايد مانع از وقوع فجايعى شوند كه صدها قربانى از خود برجاى گذارند.
يكبار ديگر در سطح جوامع غربى، بويژه در اروپا كه اقليتهاى مسلمان دچار مشكلاتى هستند: اين اقليتها با جامعهى خود چندان همپيوند و درآميخته نشدهاند و به آنها با سوءظن نگريسته مىشود و بدين ترتيب آنها نيز خود را از جامعه كنار كشيدهاند. و اين معضلات بهترين زمينهى تغذيه را براى انتقام از اين بىعدالتى عرضه مىكنند.
و بالاخره اينكه، وضعيت سياسى بينالملل را نيز بايد بدان افزود، آنهم در شرايطى كه اسرائيل زير چتر حمايت آمريكا و بريتانيا جنگى را در لبنان و نوار غزه آغاز كرده است. و اين در حالى است كه كشورهاى غربى ناتوانى خود را در پايان دادن به اين خونريزى به نمايش مىگذارند.
اين تصويرى است ساده شده و غلط، ولى تصويرى است شايع در جهان اسلام و در ميان مسلمانان كشورهاى اروپايى مانند بريتانيا، زيرا كه ايشان بر اين باورند كه اين جنگى است عليه اسلام. اين امر توضيح مىدهد كه چگونه شهروندان مسلمان اروپايى كه سوءظنى به ايشان نيست، به ناگهان تبديل به ”جهادگرايان” و رزمندگان يك ”جهاد مقدس” مىشوند.
هر چند كه اين معضل را نمىتوان از امروز به فردا حل كرد، ولى بايد اذعان داشت كه كشورهاى غربى بيش از حد به شعارهاى واشنگتن كه مىتوان با ابزار نظامى بر تروريسم غالب آمد، باور آوردند. نمونهى چنين ارزيابى غلطى همانا پيامدهاى اسفبارى است كه ما در اسرائيل و لبنان شاهد آن هستيم.