1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

در چيستى بنيادگرايى دينى (بخش چهارم)

۱۳۸۴ آبان ۲۷, جمعه

بنيادگرايى چيست؟ آيا بنيادگرايى در نهاد اديان نهفته‌ است يا پديده‌اى است تصادفى‌ يا كه در تقابل با مدرنيته و پناه به سنت‌ها تظاهر مى‌كند؟ «كلاوس كينتسلر» در كتاب خود بنام «بنيادگرايى دينى در مسيحيت، يهوديت و اسلام» در ماهيت پديده‌اى‌ مى‌كاود كه پيشينه‌ى آن به سده‌ى نوزدهم بازمى‌گردد.

https://p.dw.com/p/A7TZ
عکس: AP

آنجا كه چنين داعيه‌ى مطلقى از دين خود را مى‌نماياند، دو يا سه امكان پيشاپيش طراحى شده‌اند: يا فرد دينى با تمرين تساهل و تسامح پاسخ‌هاى ديگر را روا مى‌دارد؛ يا اينكه دين مى‌كوشد داعيه‌ى اعتبار پاسخ خود را براى يك حوزه يا اجتماع معين مطلق سازد ـ و در اين ميان ايده‌ى دولت دينى و دولت الهى و موارد مشابه مطرح مى‌شود ـ ؛ و يا اينكه، از آنجا كه در يك جامعه‌ى كثرت‌گراى (پلوراليستى) امكان تحميل و القاى پاسخ‌هاى مطلق دشوار است، فرد مؤمن به كنج گريزگاه دين خود پناه مى‌برد، يعنى آنجا كه همگِنانش در شكل جماعتى گِردِ هم آمده‌اند تا به احتمال از درون اين جماعت ـ بر پايه‌ى اين سخن كه گويد: "قدرت ما در همگرايى ماست" ـ داعيه‌ى دينى خود را به بيرون از اين دايره‌ انتقال دهند.

دين به مثابه‌ى اعتراض

كثرت‌گرايى (پلوراليسم) يكى از بزرگ‌ترين خطرها براى دين است. كثرت‌گرايى به معناى وجود هم‌هنگام و همجوار چندگونه‌ى معنا ـ پاسخ‌ها و گونه‌هاى زندگى در يك حوزه‌ى اجتماعى و يا دولت است. كثرت‌گرايى به معناى به چالش خواندن پيگير دين حاكم نيز هست. كثرت‌گرايى در واقع يكى از وجوه مشخصه‌ى جهان مدرن ـ غربى ـ و بعبارتى عصر جديد است. بنابراين جاى شگفتى نيست كه برخوردهاى بنيادگرايانه‌ى دينى كه امروز شاهد آن هستيم، پيش از هر چيز غرب و تمدن آن را آماج حملات خود قرار داده‌اند. بر اين اساس بنيادگرايى دينى را مى‌توان به‌مثابه‌ى اعتراض به جهان مدرن غربى نيز فهميد.

دين به‌مثابه‌ى واكنش

بنابراين بنيادگرايى دينى اغلب يك ايستارِ ژرف اعتراضى عليه تمامى دستاوردهاى جهان مدرن است. اين جهانِ مدرن سكولار است، يعنى كثرت‌گرا و دمكرات است و سامانى علمى و فنى دارد و غيره. بنيادگرايان در برابر آن يك جهان بديل را قرار مى‌دهند. آنها گردِ هم جمع مى‌آيند تا شكل زندگى ديگرى را تجربه كنند. از اين رو ايشان به قلعه‌ى يقين‌ها و كِردِمان زندگى خدشه‌ناپذير خود عقب مى‌نشينند و جهانى مبتنى بر پندارهاى بنيادگرايانه‌ى خود مى‌سازند.

دين به‌مثابه‌ى ارشاد و قدرت

از آنجا كه بنيادگرايانِ دينى يقينِ محض نسبت به پاسخ‌هاى بهينه به پرسش‌هاى جهان و ‌ ـ در برابر خدا و انسان ـ كِردِمان زندگىِ اخلاقىِ بهترى دارند، اغلب بر اين باورند كه بايد اين پاسخ‌ها را رسالت‌وار و گاه حتا شبه‌نظامى به محيط سكولار خود اعلام دارند و اى بسا تحميل كنند. در دنياى امروز غرب اين امر تنها از راه ابزارهاى اجتماعى و سياسى قدرت امكان تحقق دارد. از اين رو قابل درك است كه چرا گروه‌هاى بنيادگراى دينى مى‌كوشند در حوزه‌ى سياست و بر نيروهاى اجتماعى تأثيرگذار باشند. آنجا كه دين و قدرت، به‌عبارت ديگر دين و دولت جدا نيستند، در آنجا قدرت دينى‌شده، به‌عبارت ديگر دولت اغلب در وسوسه‌ى تحميل تكليف‌ها و قوانين دينى به تمامى فرودستان درمى‌غلتد.

زمينه‌ى ديگر گرايش‌ها و خطرات بنيادگرايى دينى را بايد در همان شالوده‌ها و بنيادهاى دين جست. ما ديديم كه يك رشته بنيادهاى اجتناب‌ناپذير جزيى از ماهيت دين را تشكيل مى‌دهند، از جمله سرچشمه‌هاى دينى مانند متن و سنت، راست‌ايمانى و درست‌كِردارى و غيره. ولى هر يك از اديان برداشت و تفسير خود را از اين بنيادها دارد. در اينجا نيز مى‌توان گفت كه همه‌ى اديان در معرض اين خطر هستند كه رويكردى بنيادگرايانه با بنيادها داشته باشند، ولى اين رويكرد ايشان متفاوت از يكديگر است و منوط به چگونگى آرايش و تجهيز آن است: براى مثال كليساهاى مسيحى گرانيگاه خود را به وضوح بر راست‌ايمانى (orthodoxy) گذارده‌اند، با اين تفاوت كه كليساهاى پروتستان بر متن و كليساهاى كاتوليك بويژه بر سنت و مقام عالِم كليسايى (۱) تكيه دارند؛ در حالى كه يهوديت مشكل كمترى با درست‌دينى دارد، ولى در عوض تأكيد بيشترى بر درست‌كِردارى (orthopraxy) مى‌ورزد. علت اينكه برچسب «بنيادگرا» را نمى‌توان جهانشمول بكار بست، در همين است. اديان را بايد با دقت نگريست و نقاط حساسيت‌برانگيز آنها را دريافت.

از اين رو يكبار ديگر برخى خطرها و گرايش‌هاى خاص دينى در مسير بنيادگرايى در اديان را برمى‌شماريم كه مبتنى بر شالوده‌هاى اين اديان هستند، ولى به گونه‌هاى كاملا متفاوت عمل مى‌كنند:

فهم بنيادگرايانه‌ى متن

بى‌شك گرانبهاترين سرمايه‌ى يك دين منابع هستند. منابع دين بطور عام همانا وحى الاهى است. در اغلب اديان دو سرچشمه‌ى وحى رايج‌اند: نوشتارى (مكتوب) و گفتارى (نقلى). وحى مكتوب در كتاب مقدس، مانند انجيل و قرأن آمده است. واضح است كه اين متن مقدس مورد حفاظت ويژه است.

اينكه متن مقدس از چه نوع حفاظتى برخوردار است، به خصلت آن متن بازمى‌گردد. قرأن يك متن وحيانى مستقيم است و هر واژه و نشانه‌ى آن بى‌واسطه از سوى خداوند نازل شده و از اين رو هر پاره‌ى كوچك آن محفوظ است. اين نوع از وحى بى‌واسطه توسط خداوند را الهام (وحى) شفاهى (verbal inspiration) مى‌نامند، يعنى فرود كلمه به كلمه‌ى وحى. طبيعى است كه چنين دركى از وحى (يعنى فرودِ متنِ وحى توسطِ خداوند) مى‌تواند همواره در معرض خطر بنيادگرايانه قرار گيرد. آنجا كه چنين فهمى از متن ادعا شود و به اجرا درآيد، در آنجا الاهيدانان و مؤمنان دچار اين مشكل خواهند بود، توضيح دهند كه چگونه واژگان خداوند به واژگان انسان تبديل شده‌اند؛ به عبارت ديگر توضيح اين واقعيت كه محمد، پيامبر اسلام نيز يك انسان بود، قرأن بر او نازل شد، اين كتاب مكتوب گشت و شايد هم با بروز برخى اشتباهات.

در الاهيات مسيحىِ امروزين ديگر چنين فهمى از متن رايج نيست. ولى اين بدان معنا هم نيست كه الاهيات مسيحى در گذشته، طى سده‌ها چنين فهم مشابهى نداشته است. هم امروز نيز اين خطر در مسيحيت به قوت خود باقى است كه به فهمى بنيادگرايانه از متن فروغلتد و انجيل را چنان بفهمد كه گويى واژه به واژه‌ى آن از سوى خداوند نازل شده است. در الاهيات مسيحى، و بطور گسترده‌تر در الاهيات يهودى، اين واقعيت را پذيرفته‌اند كه واژگان خداوند به واژگان انسان تبديل شده‌اند. اين بدان معناست كه اغلب كتاب‌هاى متن سخنِ بيواسطه‌ى خداوند نيستند، بلكه متن‌هاى انسانى و تاريخى هستند. به‌عبارت ديگر، اين متن در طول يك تاريخ طويل توسط افراد گوناگونى ويرايش شده است. از اين رو يك متن تاريخى، از جمله انجيل، نيازمند يك تفسير دقيق و سنجيده‌ است تا بتوان از درون آن سخن حقيقى خداوند را دريافت. اين فرايند در الاهيات مسيحى از طريق علوم انجيلى تحقق مىيابد.

اين خطرها و گرايش‌هاى بنيادگرايانه‌اى كه در بالا بدان اشاره شد در مورد تمامى اديان بطور يكسان، ولى به گونه‌هاى متفاوت، صدق مى‌كند: امروزه بطور عمده تمامى گرايش‌هاى بنيادگرايانه در اديان جنبش‌هايى اعتراضى هستند. آنها به عصر مدرن ـ پيش از هر چيز به غرب مدرن ـ و دنياى زندگى مدرن اعتراض دارند. آنها در برابر اين جهان مدرن ايقان دينى و مطلق خود را مى‌گذارند. ايشان يقين دارند كه دين يگانه افزار رستن و شفايابى از تمامى بار گناه‌آلود و پرخطاى اين جهان است.

سنت‌گرايى و جزم‌گرايى

بر اين اساس انجيل كه يك متن وحيانى است، خود يكبار ديگر نيازمند تفسير است. بنابراين مى‌توان گفت كه انجيل خود يك روايت يا سنت است. بر اين پايه، اغلب اين سنتى ادامه‌دار بوده كه كتب مقدس را از ميان سده‌ها مورد تفسير و بازبينى قرار داده است. يهوديت خود نمونه‌اى از اين نوع است. يهوديت به موازات روايت مكتوب، روايت شفاهى نيز دارد كه «تلمود» است كه هم‌تراز انجيل عبرى است. تلمود مجموعه‌اى است از روايت‌هاى اعتقادات ربانى يهودى كه در طول سده‌ها گردآورى شده و آن مواردى را تكميل و تفسير مى‌كنند كه در انجيل به روشنى نيامده و در طول دوران‌هاى مختلف تاريخى براى اعتقادات دينى از اهميت برخوردارند.

تمايز ميان كليساهاى مسيحى به تكيه‌گذارى‌هاى متفاوت بر متن و سنت محدود نيست. در حالى كه ميراث جنبش اصلاحات دينى با تأكيد بر متن مبناى ايمان كليساى پروتستان را رقم مى‌زند، كليساى كاتوليك گرانيگاه ايمان دينى را بر سنت مىنهد. ولى از طرف ديگر همين سنت جايگاه كليساى كاتوليك را بويژه در مقام عالِم كليسايى تضمين مى‌كند. زمانى اين مبانى اعتقادى توان بنيادگرايانه خواهند يافت كه مثلا همانند گروه‌هاى پروتستان‌ فهمى بنيادگرايانه از متن را تقويت كنند و يا همانند گروه‌هاى راست كاتوليك سنت و يا مقام عالِم كليسايى را فراى متن بگذارند.

اخلاق بنيادگرايانه

گرايش‌هاى بنيادگرايانه در ارتباط با فهم متن و سنت، بر پايه‌ى تأملات ما، در تراز درست‌دينى اديان قرار مى‌گيرند. به نظر مى‌آيد كه يهوديت در برابر چنين خطرى مصونيت بيشترى دارد. يهوديت ارزش بيشترى براى درست‌كِردارى در ايمان قائل است، به عبارت ديگر براى كِردِمان دينى در زندگى روزمره تا نظارت وحشتناك بر اجراى قوانين دينى. در شرايطى كه قوانين دينى بطور گسترده حكمفرما شده و معيار تمامى ارزش‌ها مى‌شوند، آنجاست كه گرايش‌هاى بنيادگرايانه غوغا مى‌كنند. بى‌شك چنين نظرگاهى به تشكيل يك دولت دينى و الاهى، به دين‌سالارى مى‌انجامد.

طبيعى است كه اين امر نه تنها در مورد يهوديت، بلكه به نوعى در مورد اسلام نيز صدق مى‌كند. هر دينى خود را در شكل و كِردمان زندگى متناسبِ خود بيان مى‌كند. اگرچه در مسيحيت راست‌ايمانى جايگاه ويژه‌اى دارد، ولى اين بدان معنا نيست كه درست‌كِردارى يك امر جانبى است، بلكه درست‌كِردارى دقيقا همان ايمان تجربه‌شده در زندگى روزمره است. درست است كه از مسيحيت خطر يك داعيه‌ى دين‌سالار برنمى‌خيزد، ولى خطر اخلاق‌گرايى شديد دست كمى از آن ندارد.

در پايان اين تأملات پيرامون مفهوم دين و درباره‌ى بطور كلى اديان، بايد يك سخن روشن را نيز بر زبان آورد: آن جديتى كه اديان حول بنيادهاى خود بخرج مى‌دهند، به هيچ‌وجه بنيادگرايانه نيست. بلكه به عكس، مؤمنان هنگامى به ماهيت دين خود جامه‌ى عمل مى‌پوشانند كه بنيادهاى آن را به جد گيرند. به عبارت ديگر: آن مؤمنى كه با تمام نيروى خود بركتاب انجيل تمركز دارد و يا آنكس كه پيرو سنت‌هاست و يا آنكس كه براى مقام عالِم كليسايى جايگاهى پرمهم در مسيحيت قائل است و يا مقام پاپ و پطروس را از خدمات اجتناب‌ناپذير براى مسيحيت مى‌شمارد، به هيچ‌وجه بنيادگرا نيست. بنيادگرا تنها آن كسى است كه فقط و فقط بر روى متن تكيه دارد، آنهم نه با نگاهى اصلاح‌گر، بلكه با چشم بنيادگرايانه‌ى واژه به واژه؛ بنيادگرا آن سنت‌گراى جزم‌انديش است كه مى‌كوشد از كليساى كاتوليك، كليساى پاپ بسازد.

يك توضيح دوباره: ماهيت يك دين تنها هنگامى كاركِرد مطلوب خود را مى‌تواند ارائه دهد كه تمامى شالوده‌ها و بنيادهاى دين هم‌تراز و هماهنگ با هم عمل كنند. يك دين را مى‌توان به يك اركستر تشبيه كرد كه نوازندگان ابزار موسيقى با همنوايىِ هم‌تراز خود يك سمفونى را مى‌نوازند. در قياس مى‌توان گفت، بنيادگرايان مى‌خواهند ويلُن‌زن اول باشند، بى‌آنكه در همنوايى با ديگر سازها به زير و بم آنها گوش سپارند.

پانويس:

۱) آلمانى: Lehramt مطابق با درك الوهى كاتوليك، بر اساس تعريف نخستين اجلاس عاليرتبگان واتيكان، آن قوه‌ى آموزه و داورى است كه عيسى مسيح به حواريون خود و سپس به جانشينان ايشان انتقال داد. حاملان مقامِ عالِم كليسايى امروز، اجلاسِ عالىِ اسقف‌ها در اجماع با پاپ و شخص خود پاپ است كه جملگى معصوم (خطاناپذير) هستند. ـ مترجم

ادامه دارد

برگردان: داود خدابخش