دومين سمينار مسائل قومى و وحدت ملى ايران در آمريكا
۱۳۸۵ آذر ۲۳, پنجشنبه�اختند.
دكتر محمدعلى مهرآسا استاندار پيشين كردستان ايران مشكلات كردها را در نبود ساختارهاى اقتصادى، محروميت بيش از حد مردم و مهمتر از همه در تبعيض مذهبى مىبيند.
”مشكل قوميت در ايران وجود نداشته و ساخته شده است. ما مىتوانيم بگوييم ملت ايران يكپارچه نيست اما نمىتوان گفت ايران چند مليتى است، درست اينست كه بگوييم ايران چند قومى است. ما قومهاى مختلفى در ايران داريم كه يكى دو تا نيستند. اكثر فكر میكنند كه قومهاى ايرانى كرد و عرب و ترك است. نخير! خيلى قومهاى ديگر داريم. مازندرانىها خودشان يك قوم هستند. گيلكها يك قوم هستند يا سمنانیها. اما وقتى به تاريخ ايران نگاه میكنيم میبينيم اينها هميشه با هم زيستهاند و فرهنگهاى مختلف ديگرى را درك كردهاند و فرهنگ مشترك هم داشتهاند. مانند نوروز و سده و ديگر اعياد. ما وقتى به تاريخ ايران نگاه میكنيم میبينيم مردم در دوران قاجار يكپارچه براى مشروطيت بلند میشوند، اما هيچكس نمیگويد من میخواهم جدا شوم. همه میگويند ما عدالتخانه میخواهيم، آزادى به ما بدهيد، قدرت شاه را كم كنيد. ما دردسر قومى نداشتيم تا بعد از جنگ دوم بينالملل. ما ديديم در سال ۲۴ و ۲۵ خورشيدى اين موضوع از آذربايجان و كردستان ايران شروع شد و به نظر من اينها دخالت خارجى بود و مشكل داخلی نبود. خود اقوام مشكل نداشتند، بلكه ما را از بيرون تحريك كردند“.
مىپرسيم آقاى دكتر سالهاست كردستان از محروميت و تبعيض در دو حكومت رنج برده، واقعا اينها دلايل خارجى دارند؟
”مشكل كردستان مشكل مذهب است خانم. كردها سنى هستند و بخاطر اين مورد تمسخر قرار میگيرند. آنها را به هيچ میگيرند. درست است كه كردستان از نظر اقتصادى عقب است و بسيار هم عقب است. شما در كردستان دودكش يك كارخانه را نمیبينيد اما مسئله اينست كه با وجوديكه كردستان اين اقتصاد ضعيف را هر چند روا نيست، قبول كرده، اما وقتى توهين مذهبى میبيند تحمل نمیكند. شما اگر دقت كنيد مشكلات كردستان در قسمت سنىنشين آن است نه در شيعه نشيناش مانند كرمانشاه. در زمان شاه هم كردهاى بلوچ و كردستان مورد تنفر بودند و هميشه در تهران با اين لباس كه رد میشدند، مردم داد میزدند عمرى آمد“.
دكتر مهرآسا، همزمان با تحقير مذهبى كردها و بىتوجهى به نيازهاى مادى آنها توسط حكومت مركزى، به رفتار گروههاى چپ و راديكال از جمله كومله يا حزب دمكرات در كردستان نيز اشاره میكند كه براى جاهطلبىها و آرمانگرايىهاى خود، منطقه را به ناآرامى سوق دادند.
”بيشتر اين مسائل در كردستان را اليت درست كرده، كسانى كه حزب درست كردند، كسانى كه دنبال قدرت بودند اما عامه مردم اين را نمیدانند. عامه مردم مشكلاش اقتصاد است و فقرى است كه در آن ناحيه است و اين به دليل سنى بودن به اينها تحميل شده است“.
سخنرانى دكتر محمد برقعى، محقق مردم شناس در اين سمينار با عنوان ايران زيستگاه اقوام گوناگون با رنگين كمان اقوام اختصاص داشت. دكتر برقعى كه تحقيق مكتوبى در مورد قوم بلوچ در ايران دارد، میگويد:
”من آگاهانه بلوچستان را انتخاب كردم چون بلوچستان از ساير مناطق ايران بيگانهتر و دورافتادهتر است. سال ۴۹ كه من آنجا رفتم، آن موقع در روستاهاى آنجا نمیدانستند پادشاه ايران كيست. هنوز در عقدنامههايشان مثلا مینوشتند جزو جهيزيه ايشان پنج غلام و چهار كنيز است و نمیدانستند اين مسائل غيرقانونى شده است. اين مسئله براى من سوال بود كه آيا بلوچستان از نظر ذهنيت مردم بخشى از ايران هست يا نه؟ از پيرمردى پرسيدم شما خود را ايرانى میدانيد؟ گفت بله. گفتم چرا گفت ما نه عرب هستيم نه هندى پس ايرانى هستيم. به نظر من آنچه ما را به بلوچها پيوند میدهد، نه حكومت و نه رابطه سياسى است، بلكه رابطه فرهنگى است. در تمام ايران چنين است كه همه با تمام تفاوتها، بخاطر روابط فرهنگى با هم پيوند میخورند. همين سعدى، فردوسى، سنن، آداب و نوروز و اينها هستند كه ما را يكپارچه كردهاند، نه حكومتها.“
دكتر برقعى انقلاب را يك نقطه عطف تاريخى در ايران میداند كه میتوانست ميان بلوچها و حكومت مركزى يك مناسبات تنگاتنگ ايجاد كند و پلى باشد براى اعتماد آفرينى. سپردن كار مردم به دست بومىها و رعايت شان انسانى و اعتقادهاى مذهبى مردم منطقه.
”انقلاب چون مذهبى بود تا دورترين روستاها تا چوپان سركوه را هم به نوعى درگير كرد. اما متاسفانه دوباره از سوى دولتىها، جنگ شيعه سنى راه افتاد. باز تبليغ اهل شيعه را بردند تا اهل تسنن را سركوب كنند. به مولوىهاى آنها به اسم ساواكى توهين كردند و بركنارشان كردند. اين فرصت خوبى بود، حتى آقاى خامنهای خودش تبعيد چابهار و ايرانشهر بود و اين دردها را میدانست اما نخواستند. سياست زمان شاه كه به مقامات محلى و بومى اعتماد نداشتند ادامه پيدا كرد. اپوزيسيون ما هم متاسفانه ستم زياد بر اين مردم بىخبر كرد. يك مرتبه يك گروه ماركسيستى، گروه اشرف دهقانى را آوردند آنجا و هر چه ما داد زديم آقا اينكار شما باعث میشود جوانهاى اينجا را بكشند كسى گوش نكرد. گفتيم اينجا مثل تهران نيست كه يك ديپلمه را بكشى، صدها ديپلمه ديگر باشد. در اينجا از بين دهها دهستان، يك نفر خودش را به دبيرستان و دانشگاه رسانده و اگر اين از دست برود، هفتاد تا ده از دست رفتهاند. كسى گوش نكرد“.
و اما آنچه شيريندخت دقيقيان به عنوان تنها خانم سخنران اين جمع گفت، تاكيد بر پژوهش صادقانه و مفصل در چرايى نسل كشىهاى قرن بيستم و تامل بر نتيجه اين پژوهشها بود.
”به نظر من تا زمانى كه ساختارهاى دمكراتيك نمايندگى در ايران شكل نگيرند، نه تنها تبعيضهاى قومى، بلكه ساير مطالبات اجتماعى مانند مطالبات صنفى، زنان، كارگرى، طبقاتى، مذهبى و غيره بدون پاسخ میمانند. اگر اين مطالبات در مسير درست خود نيفتند، به هرمسير ديگرى كه بروند به تجزيه و خونريزى درايران و در نهايت به پايدار شدن هر چه بيشتر نظام توتاليتر و غيردمكراتيك منجر میشود. به نظر من قوم محورى از هر دو طرف حالت فاشيستى پيدا میكند. هر قومى اكثريت يا اقليت وقتى روى برترى خود تاكيد كند، ديگر فرق نمیكند كه كدام اول تقصير تاريخی داشته است. وظيفه تمام پژوهشگران، متفكران يا فعالان گروههاى سياسى اين است كه بدون بررسى مفصل نسل كشىهايى كه تا بحال در دنيا صورت گرفته، همين نسل كشىهايى كه در قرن بيستم صورت گرفته، نظر در باره مسائل قومى ندهند وگرنه اگر بدون بررسى حكم بدهند، ممكن است در حرفهاى خود به مرزهاى جنايت نزديك شوند. اينك تمام محققها در سطح دنيا نتيجه گرفتهاند كه دنيا ديگر دنياى دو قطبى و بلوك شرق و بلوك غرب نيست، ديگر اين ايدئولوژىها نيستند كه كانون بحران میشوند. الان مسائل قومى و ملى هستند كه میتوانند مورد سوءاستفاده قرار گرفته و باعث جنگهاى داخلى شوند. ما اين خطر را در جاهاى ديگر دنيا میبينيم و اين خطر در مورد ايران هم مصداق دارد“.
مهيندخت مصباح