1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سالروز تولد محمود دولت آبادى

بهزاد كشميرى پور۱۳۸۳ مرداد ۱۰, شنبه

محمود دولت آبادى خالق رمانهاى ماندگارى چون «كليدر»، «جاى خالى سلوچ» و «روزگار سپرى شده ى مردم سالخورده» اخيرا رمانى تازه و چند كتاب ديگر را روانه ى بازار كرده است. او در اين روزهاى گرم و نفس گير مرداد باز خانه را به بيرون ترجيح مى دهد. هم از گرما كلافه است، هم از مشكلات آشكار و پنهانى كه برايش فراهم مى شود.

https://p.dw.com/p/A6Iw
عکس: AP

«غالبا از خانه بيرون نمى آيم. در ماه گذشته من گرمازده شده ام و به خاطر همين گرمازدگى بعضى جاها كه دعوت داشتم، نتوانستم بروم و بيشتر در خانه بودم.»

عزلت و سكوت ناخواسته بسيار بر اهل قلم ما تحميل مى شود. اين گفتگو را بهانه و پيشنهاد كرديم در يكى از كافه هاى شهر قرار بگذاريم. دولت آبادى نيز چنان كه رسم بلند نظرى بزرگان است، پذيرفت. در گوشه ى دنج كافه ى كتابفروشى نشر چشمه كه ناشر برخى از آخرين آثار او نيز هست، نشستيم و همهمه ى زنده ى كافه نشينان زمينه ى اين گفتگو شد. از دولت آبادى پرسيديم كه آيا پناه بردن به خانه فقط از گرماست يا اينكه سرماى روابط و نامهربانى مناسبات هم در اين خلوت گزينى موثر است.

«بله. اين هم موثر است. من فكر مى كنم كه بتدريج آدمها هركدام دارند وارد يك كپسول مى شوند، كه همه ى اين كپسول ها هم گوارا نيستند. بنابراين انسان به نوعى هم مى توان گفت محكوم به تنهايى ست. ولى من تحمل مى كنم، براى اينكه من تمام آثارم را در تنهايى نوشته ام.»

چندى پيش قرار بود دولت آبادى به پراگ سفر كند. اين سفر اما انجام نشد. او در اين باره مى گويد:

«در حقيقت دعوتنامه از طريق وزارت امور خارجه ى ما فرستاده شده بود و دعوت كننده فدراسيون روسيه بود. مناسبت آن هم گفتگوى تمدنها بود. ولى دعوتنامه اى كه آنها حدود ۴۰ روز پيش براى من نوشته بودند، ۴ روز قبل از برگزارى مراسم در پراگ به دست من رسيد، كه مصادف مى شد با پنج شنبه و جمعه ى ما و شنبه و يكشنبه ى آنها كه هر ۴ روز تعطيل بود. يعنى بعدازظهر سه شنبه من اين دعوتنامه را از طريق فكس دريافت كردم و هيچ كارى نمى توانستم جز اينكه يادداشتى بنويسم و عذرخواهى كنم و بگويم كه دعوتنامه ى شما بسيار دير به دست من رسيده است.»

آيا اين امر سابقه هم داشته است؟

«اين كار سابقه دارد. يك بار هم به مناسبت صد و چهلمين يا صد و چهل و يكمين سالروز تولد گاندى دعوتنامه اى براى من ارسال شده بود و آن قدر طول كشيد و به دست من نرسيد كه آنها يك نامه اى براى من نوشتند، كه حداقل خوب بود شما جواب مى داديد و نيامدنتان را اطلاع مى داديد. من سعى كردم از طريق سفارت هند اين موضوع را منعكس كنم، ولى سفارت هند هم متاسفانه كاملا هماهنگ بود و آن هم منعكس نكرد. آنها فكر كرده بودند كه دعوتنامه رسيده و من نرفتم. در حاليكه اينطور نبود. دعوتنامه از طريق وزارت امور خارجه ى ما به دست من نرسيده بود.»

محمود دولت آبادى با توجه به فشارها و مشكلاتى كه به عنوان نويسنده با آنها روبروست، امنيت را در خانه مى جويد.

«من حقيقتا كم از خانه بيرون مى آيم. براى اينكه احساس مى كنم در بيرون از منزل بيشتر اذيت مى شوم و ترجيح مى دهم در خانه كار كنم و بخوابم. در واقع در شرايطى زندگى مى كنم كه بايد اينطور زندگى كنم. سال پيش بعد از اينكه سلوك منتشر شد، من تازه احساس كردم كه چقدر دچار نياز مالى هستم و ۵ سال وقتم را گذاشته بودم براى كتابى كه از لحاظ كيفيت بسيار بالا بود ولى از لحاظ درآمد بسيار اندك. و من حساب كردم در طول آن ۵ سال اگر بخواهم ماهانه حساب كنم، ماهى ۱۷ هزارتومان درآمد داشتم. بنابراين نشستم در خانه به كار، و آنقدر كار كردم كه پوستم تركيد. و دكتر بالاى سرم آمد و گفت به علت سوء تغذيه بوده است و بيدارماندن بيش از حد و خستگى مفرط. اين است كه از هرحيث زندگى كردن به عنوان نويسنده در كشور ما دشوارى هاى خاص خود را دارد و البته افتخارات خاص خود را هم دارد. علاوه براين دشوارى هاى علنى و آشكار، يكسرى نمايشهاى شنيع در دور و بر زندگى انسان حس مى شود كه اصلا گفتن ندارد. و همين اندازه كه حس مى شود، حس آن هم خوشايند نيست.

دولت آبادى در اغلب آثارش به مضامينى از زندگى روستاييان مى پردازد و زبان فخيم كهن را به كار مى گيرد. اين ويژگى را بسيارى از منتقدان به عنوان تمايل نويسنده به بازگشت به سنت و گرايش او به ارزشهاى از دست رفته تعبير مى كنند. دولت آبادى هم با اين برداشت موافق نيست.

«نه. من در واقع به نوعى نگاه تاريخى دارم به ادبيات و به همين جهت آن آثارى كه مى بايست قبل از من نوشته مى شد، نوشت نشد و آن شخصيت هايى كه مى بايست پديد مى آمدند و اين مضامين را مى نوشتند، پيدا نشدند و من عملا كار آنها را هم انجام داده ام. اين به معناى گرايش من به همه ى سنت هاى گذشته نيست. ولى گرايش عميق من به زبان كهن است. زيرا اگر نويسنده اى فارسى زبان پدران خودش را نخواند و دوست نداشته باشد، به گمان من به دشوارى مى تواند نويسنده اى ايرانى باشد.»

محمود دولت آبادى پس از انتشار «سكوك» در سال ۱۳۸۴، دو سه كتاب تازه منتشر كرده است.

«فقط اين سه كتاب نبود. سه كتاب جديد بود، ولى حدود ۱۰ كتاب بود كه من مى بايست بازخوانى مى كردم و مقدمه مى نوشتم. ۴ نمايشنامه و فيلمنامه بود كه مى بايست آنها را بازنويسى مى كردم و مقدمه مى نوشتم و يكى از اين سه كتاب به نام «آن ماديان سرخ يال» را براى دهمين بار مى بايست بازنويسى مى كردم. يعنى شايد بين هشتمين تا دهمين بار، كه همه ى اينها در هم انجام مى گرفت كه باعث شد پوست بيندازم.»

دولت آبادى كه «كليدر» و «جاى خالى سلوچ»اش به زبان آلمانى نيز ترجمه و منتشر شده است، به رغم همه ى دشواريها كار خود را با جديت دنبال مى كند.

«به هرحال من بنا دارم در اين مملكت زندگى و كار كنم و اين كار را تا آخرش انجام خواهم داد. همين الان با تمام اوصاف مشغول نوشتن كارى هستم، كه فكر مى كنم تا مهر ماه نمونه ى اولش حتما بايد به پايان برسد و به پايان هم خواهد رسيد.»

او معتقد است:

«هيچ چاره ى ديگرى ندارم جز كار و تنهايى.»

دهم مردادماه محمود دولت آبادى نويسنده ى پرآوازه ى ما ۶۴ ساله مى شود. اين روز بر او، بر دوستدارانش و بر ادبيات معاصر ما گرامى باد.