1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سرور کسمایی: نوشتن، واقعأ کاری جهنمی است!

مصاحبه‌گر: بهجت امید۱۳۸۶ فروردین ۲۲, چهارشنبه

سرور کسمایی: « آنچه در کتاب من با عنوان "دره عقابها" برای داوران جالب بوده، واقعی بودن ماجراست. موضوع کتاب شرح فرار من و خواهرم از ایران است.» • گفت‌وگویی با سرور کسمایی به مناسبت دریافت جایزه انجمن نویسندگان فرانسه.

https://p.dw.com/p/AEcq
سرور کسمایی
سرور کسماییعکس: Sorour Kassmaie

سرور کسمایی به‌خاطر کتابش با نام «دره‌ی عقاب‌ها» که به فرانسه نوشته‌شده و داستان واقعی فرار او و خواهرش را بازگو می‌کند، یکی از برندگان امسال (۲۰۰۷) جوایز انجمن نویسندگان فرانسه با عنوان "جایزه آسیا" شد. او در باره علت گریز خود می‌گوید: «من هم جزو بخشی از آن نسلی بودم که در این انقلاب شرکت کرد و به آرمانهای این انقلاب باور داشت و بعد شکست انقلاب را دید و خودش هم در این شکست غوطه‌ور شد. من هم مثل همه‌ی آنهای دیگر. البته خُب، به‌خاطر این‌که فعالیت‌هایی هم داشتم، مجبور شدم خیلی سریع خارج بشوم. ولی من در این سفر تنها نبودم و خوشبختانه خواهرم با من بود و ما هردو مسئله داشتیم. دو بودن در این سفر خیلی به ما کمک کرد. برای این‌که هروقت من ناامید می‌شدم، او از من حمایت می‌کرد و هروقت او خسته بود و بی‌باور به این‌که ما بتوانیم بیاییم بیرون، من زیر بغل او را می‌گرفتم.» گفتگوی بهجت امید را با او بخوانیم:

روی جلد کتاب «دره عقابها- سرگذشت یک فرار» به زبان فرانسه
دره عقابها- سرگذشت یک فرارعکس: Actes Sud

دویچه وله: ممکن است کمی درباره این جایزه ارزنده که امسال ۳۴ـ مین دوره اش را پشت سر می گذارد، توضیح بدهید؟

سرور کسمایی: این جایزه از سوی انجمن نویسندگان فرانسوی زبان به من داده شده. این انجمن در سال 1926 تأسیس شده و هدف اش ترویج و تشویق زبان فرانسه در سراسر دنیا در زمینه ادبی است. اعضای آن را نویسندگانی تشکیل می‌دهند که جدا از ملیت و تبارشان، زبان فرانسه را به عنوان زبان نوشتاری انتخاب کرده‌اند. در میان آنها نویسندگان فرانسوی تبار البته اکثریت را دارا هستند. انجمن هر سال ده جایزه در ده زمینه مختلف اعطا می‌کند. جایزه‌ای که به من داده شده، جایزه آسیاست. بنابر خاستگاه نویسنده یا موضوع کتابش. سال گذشته مثلأ جایزه آسیا به میکائل فریه که فرانسوی‌الاصل است، تعلق گرفت به خاطر رمانی تخیلی و شاعرانه که راجع به ژاپن نوشته بود و انتشارات گالیمار آن را چاپ کرده بود. من البته اولین ایرانی‌ای که این جایزه را برده، نیستم. پیش از من داریوش شایگان برنده جایزه آسیا بوده.

چه ضوابطی برای اهدای این جوایز در نظر گرفته شده؟

البته وقتی آدم تقسیم‌بندی جوایز را نگاه می کند، به نظرش می‌رسد که منطق چندانی بر آن حاکم نیست. مثلأ یکی از این ده جایزه‌، جایزه بلژیک است. در حالیکه جایزه دیگر، جایزه اروپاست. این طور به نظر می‌رسد که این تقسیم بندیها از قدیم الایام باقی مانده. در مورد اعضای ژوری من که شش نفر بودند، همه کسانی هستند که آسیا را به خوبی می‌شناسند. البته بیشتر آسیای جنوب شرقی را. مثلأ یکی شان خانمی است که عضو آکادمی فرانسه است و متخصص چین است. دیگری استاد دانشگاه و متخصص اندونزی است. دیگری نویسنده فرانسوی است که به فرهنگ شرق دور علاقه مند است. در کنار جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی من، مثلأ جایزه دوم که در واقع جایزه نیست، بلکه تشویق است به یک نویسنده چینی تعلق گرفت.

چه نهادی تامین مالی این جایزه را به عهده دارد؟

انجمن در این کار از حمایت مالی و معنوی وزارت امورخارجه فرانسه و سنای این کشور برخوردار است. با این حال جایزه از لحاظ مالی چندان قابل توجه نیست، آنچه قابل توجه است، تشویق معنوی است که به همراه دارد. مثلأ برای من به عنوان یک ایرانی از آن جا رانده و از این جا مانده، جای دلگرمی است که انجمن کار مرا به زبان فرانسه برجسته کند. این نوعی پذیرش است، نوعی اجازه ورود به زبان فرانسه. هر چند نویسنده از کسی اجازه نمی‌گیرد، اما به هر حال برای مایی که توی محیط زبانی خودمان نیستیم و تحولاتش را به صورت روزمره حس نمی‌کنیم، در ضمن تعلق تاریخی به زبان کشور میزبانمان هم نداریم، امر مهمی است. کار نوشتن واقعأ کاری جهنمی است. این است که گاهی مسئله انتخاب پیش می آید.

اثر شما در کنار چه آثاری قرار گرفته بود؟ چه ویژه گی ی اثر شما نظر هیئت ژوری را به خود جلب کرده است؟ ممکن است کمی درباره مضمون آن برای ما توضیح بدهید؟

این‌که کار من در رقابت با چه کتاب‌هایی قرار داشته، راستش نمی‌دانم. همانطور که اشاره کردم یک خانم نویسنده چینی به نام وی وی، از سوی ژوری جایزه دوم را گرفت برای رمانی که داستانش در زمان انقلاب فرهنگی می‌گذرد. آنطوری‌که از گوشه و کنار و در ملاقات با اعضای ژوری پس از اعطای جایزه دستگیرم شد، آنچه در کتاب من « دره عقابها- سرگذشت یک فرار» برایشان جالب بوده، واقعی بودن ماجراست. موضوع کتاب شرح فرار من و خواهرم از ایران است و البته بازگشت من بیست سال بعد. من به این داستان پرداخت رمانی ندادم. منظورم این‌ست که سعی کردم همه چیز را همانطور که روی داده، بنویسم. چون معتقدم گاه واقعیت چنان دنیای تخیل را پشت سر می‌گذارد که دیگر نیازی نیست، چاشنی‌اش را زیاد کنیم. از سوی دیگر دلم می‌خواست، مدرکی باشد برای نسل بعد از ما که این ماجراها را نمی‌داند. نمی‌داند چه به سر ما آمد. دلم می‌خواست جوان ترها بتوانند کتاب را بخوانند و پیش خودشان نگویند، این ها داستان پردازی است. کتاب از سه بخش تشکیل شده: سفر فرار و ماجراهایش، بخشی که در روسیه می‌گذرد و به نوعی آن هم ادامه فرار است، منتهی این بار فرار در زبان و ادبیات روسی، و قسمت سوم هم شرح بازگشت به ایران. شاید آنچه برای ژوری جالب بوده‌، این است که فرار در روزگار ما سرنوشت بسیاری از آدم هایی است که مملکت خودشان را ترک می‌کنند و در دنیا آواره می‌شوند.

اصولا جامعه ادبی فرانسه با آثار غیر فرانسوی‌ای که به این زبان نوشته می‌شوند، چه برخوردی دارد؟ آیا این ژانر، جایی در ادبیات فرانسه باز کرده است؟ از چه کشورهایی بیشتر نام برده می‌شود؟ غیر از بن جلود و آسیا جبار و یاسمینا رضا چه نام هایی در این عرصه درخشیده اند؟

پاییز گذشته تمام جوایز ادبی درجه یک فرانسه مثل گنکور، فمینا، رونودو به نویسندگان غیر فرانسوی تعلق گرفت که به زبان فرانسه نوشته بودند. به ترتیب یک امریکایی به نام جوناتان لیتل، یک کانادایی به نام نانسی هوستن و یک نویسنده افریقایی به نام الن مبانکو. این خودش نشانه این‌ست که نقطه‌ی ثقل ادبیات زبان فرانسه، امروزه جای دیگری است، نه در مرکز و کشور متروپول، بلکه در یک کشور تخیلی که خیلی فراتر از مرزهای فرانسه می‌رود. و خوانندگان فرانسوی نیز بیشتر ابراز کنجکاوی می‌کنند که مثلأ یک داستان ویتنامی یا افریقایی که به زبان فرانسه نوشته شده را بخوانند.( ناگفته نماند که در حال حاضر ادبیات کشور فرانسه در دوره فترت خودش به سر می برد.) همانطور که ادبیات انگلیسی زبان هند امروز گل سرسبد ادبیات بریتانیاست. آندره مکین روسی‌تبار مثلأ از خلاق ترین نویسندگان امروز زبان فرانسه است. یا آنا موی‌، نویسنده ویتنامی الاصل که بین سایگون و پاریس زندگی می‌کند، اما به فرانسه می‌نویسد. یا نویسندگان آفریقایی تباری چون گاستون کلمان یا نویسنده جزیره موریتز آناندا دوی. ماه گذشته چهل و چهار نویسنده فرانسه زبان، اعلامیه ای صادر کرده اند که در آن به چشم انداز چنین ادبیاتی بسیار امیدوارهستند.

شما به عنوان کسی که می‌تواند دنیایش را به سه زبان تبیین کند، چه تجربیاتی در رابطه با ظرفیت‌های زبانی و امکانات بیانی با این زبان‌ها داشته‌اید؟ زبانی که شما با آن از همه بهتر می‌توانید منظورتان را ابراز کنید، کدام است و چرا؟ اصلا چنین زبانی برای کسانی که به چند زبان مسلط هستند، وجود دارد؟

سه زبانی که من می دانم عبارتند از: فارسی و فرانسه و روسی. « دره عقابها» کتاب دوم من است. کتاب اولم، رمانی است به نام « گورستان شیشه یی» که ابتدا به فارسی نوشتم، بعد خودم به فرانسه ترجمه کردم یا دقیق تر بگویم دوباره به فرانسه نوشتم. این ترجمه یا بازنویسی خودش گرفتاری غریبی است. اما من چاره دیگری نداشتم. وگرنه کتاب به این شکل از آب در نمی‌آمد و اصلأ این نمی‌شد. منظورم اینست که اگر به فرانسه باز نویسی نمی‌کردم، کتاب رمان نمی‌شد. کتاب در فارسی شروع شد و در فرانسه تکمیل شد. نسخه فارسی کتاب مرحله اول کار بود، نسخه فرانسه مرحله پایانی. این تجربه‌ی سخت، اما پرباری بود. «دره عقابها» را اما من مستقیمأ به فرانسه نوشتم. یعنی خودش اینطوری آمد. شاید به خاطر نیازی که حس می‌کردم که داستان خودم را برای دیگری تعریف کنم. و این دیگری امروز برای من فرانسوی زبانها هستند. رمان سومم که امروز در دست نوشتن دارم، باز به فارسی آغاز شده است. مثل این که رمان چون داستانی تخیلی است، نیاز به زبان فارسی من دارد به خاطر پرسناژها، به خاطر فضای فرهنگی آنها، و نیز به خاطر مسائل تکنیکی چون لحن و ریتم. تا لحن پیدا نشود، رمان زاده نمی‌شود و این یکی از مشکلات اساسی من در زبان فرانسه است. لحن به دشواری در فرانسه پیدا می‌شود. گاهی در ضمن کار، به نظرم می‌رسد که فارسی به واقع زبان شعر است، جملات در هوا شناورند، معنی لزومأ در چهارچوب جمله پایان نمی یابد، بلکه بعد دیگری هم پشت آن معنی اول هست. در حالی که فرانسه زبان ولتر و دکارت، زبانی سخت منطقی است. جملاتش به زمین چسبیده اند، معنی‌شان تمام شده است و به جای دیگری‌، لزومأ اشاره ندارد. به همین خاطر گاه در بازنویسی جمله‌ی فارسی به فرانسه، مجبورم مثل نجار چکش دست بگیرم و جمله ها را به زمین میخ کنم. یا واژه ای، صفتی، چیزی اضافه کنم که معنی دقیق بشود.

شما از چه زبان هایی و به چه زبان هایی ترجمه می کنید؟ دانستن زبان های دیگر، غیر از زبانی که به آن ترجمه می کنید، عاملی کمک کننده است یا مانع شونده؟

من از فارسی به فرانسه ترجمه می‌کنم. همین طور از روسی به فرانسه و از فرانسه به روسی. اما در زمینه‌هایی که چندان ربطی به هم ندارد. ترجمه از فارسی به فرانسه، صرفأ در زمینه ادبی است و به صورت نوشتاری. ترجمه از روسی به فرانسه و فرانسه به روسی در زمینه تئاتر و اپراست، آن هم به صورت شفاهی. البته آدم وقتی مدام از یک زبان به یک زبان دیگر می‌پرد‌، گاهی اختیار از دستش در می‌رود و احساس می‌کند، دیگر به هیچ زبانی نمی‌تواند یک جمله‌ی شسته رفته بگوید. از این جنبه‌اش که بگذریم، دانستن این سه زبان به کار ترجمه در هر زبانی که باشد البته کمک می‌کند. چون ذهن عادت می‌کند، کلمات را با هم مدام مقایسه کند و مطابقت بدهد تا اینکه نزدیک‌ترین کلمه را پیدا کند. بیشتر به یک نوع ورزش ذهنی می‌ماند. برای این کار، زبان روسی فوق العاده است. چون از لحاظ ظرافت کلمات و گوناگونی آنها و طیف معانی، بسیار غنی است.

شما مسئول انتخاب و انتشار آثار نویسندگان فارسی‌زبان به زبان فرانسه درانتشارات آکت سود هستید که برنامه آن به «چشم اندازهای ایرانی» موسوم است. آیا نویسندگان مقیم ایران هم آثارشان را برای شما می‌فرستند؟

من از سال 2002 این مجموعه را بنیانگذاری کردم تا ادبیات ایران را معرفی کنم. چون در فرانسه، پنچاه سال پس از صادق هدایت، انگار زمان متوقف شده بود و جر تک و توکی کتاب فارسی نزد این ناشر و آن ناشر کتابی به فرانسه ترجمه و چاپ نمی‌شد. من چند سالی بود که به ناشرهای مختلف مراجعه می‌کردم، اما فقط جواب رد می‌شنیدم؛ یعنی می گفتند نه بابا! ما خواننده این نوع ادبیات «ناشناخته» را نداریم. تا این‌که سینمای ایران به موفقیت‌های چشمگیری دست یافت و فیلم‌های «ناشناخته» جلب توجه کرد و کم کم روشن شد که شاید این سینمایی که تصاویر خودش را به اکران‌های سرتاسر عالم می‌فرستد، شاید ادبیاتش هم حرفی برای گفتن داشته باشد. من فکر می‌کنم کنجکاوی تازه‌ای که در دهه نود این طرف‌ها پیدا شد، باعث شد تا من و امثال من بتوانیم کارهایی را در زمینه ادبیات پیش ببریم. یک باره چند کتاب چاپ شد و روزنامه ها نوشتند. در سال 2000 حتی ما موفق شدیم سه روز ادبیات ایران برگزار کنیم که با استقبال ایرانی‌ها و فرانسوی‌ها روبرو شد و مجموعه‌ای از هفت داستان کوتاه از هفت نویسنده ایرانی (مقیم ایران و خارج) را به عنوان «باغ های تنهایی» چاپ کردیم که هنوز هم پس از هفت سال توی کتاب فروشی‌های فرانسه دارد فروش می‌رود. از آن پس بود که پیشنهاد پایه گذاری یک مجموعه ادبی ایرانی و کار منظم و پیگیر در جهت معرفی ادبیات امروز ایران با استقبال ناشر من روبرو شد. تا به امروز ما هفت کتاب چاپ کرده ایم و سه کتاب دیگر در دست ترجمه داریم که تا دو سال آینده آماده خواهند شد. مشکل اساسی ما در این راستا نبودن مترجم است. اگر چند تا مترجم درجه‌ی یک داشتیم که وقت می‌گذاشتند و به شکل حرفه‌ای کار می‌کردند، خیلی بیش از این می‌توانستیم کار ارائه بدهیم. متأسفانه وقت لازم است تا مترجم ها زبردست بشوند. ولی خب، من نا امید نیستم. استقبال خوبی از کار ما شده. دوستان زیادی از ایران برای ما کتاب می‌فرستند، تعداد زیادی دستنوشته از راه پست می‌رسد، خیلی‌ها، نامه می‌نویسند. بعضی‌ها تلفن می‌کنند. گاهی حتی تعجب می‌کنیم که چگونه این همه آدم در ایران در جریان فعالیت کوچک و بی سروصدای ما قرار گرفته اند. بهر حال هنوز کار زیادی در پیش است تا ادبیات ایران بتواند یک روز در فرانسه جای شایسته خودش را باز کند.