1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سیمینولوجی و ترکیب موسیقی جَز با رباعیات خیام

۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

گروه سیمینولوجی که یکی از گروه‌های جوان موفق در عرصه موسیقی جَز در آلمان محسوب می‌شود، تا به حال جوایز متعددی کسب کرده و دو آلبوم هم به انتشار رسانده است • گپی با سیمین سماواتی

https://p.dw.com/p/C4h5
سیمین سماواتیعکس: Doublemoon

خواننده گروه سیمینولوجی، سیمین سماواتی است که ایرانی‌تبار است و متولد و بزرگ‌شده آلمان. سه عضو دیگر گروه سیمینولوجى که حدود چهار سال پیش شکل گرفته، عبارتند ازKetan Bhatti، نوازنده درامز که در دهلى نو متولد و در آلمان بزرگ شده و از سن دوازه سالگى درامز می‌زند،Ralf Schwarz که نوازندگى کنترباس را برعهده دارد و Benedikt Jahnel که در بداهه‌نوازى پیانو از تبحرى خاص برخوردار است.

همه اعضاى سیمینولوجى با پروژه‌ها و گروه‌هاى مختلفى همکارى داشته‌اند و این مسئله سبب شده که از سبک‌هاى مختلف تاثیر بگیرند و از تجربیات متفاوتشان در کارهاى سیمینولوجى استفاده کنند. اگر چه قطعات آلبوم گروه در سبک جَز هستند، اما رگه‌هایى از موسیقى کلاسیک، پاپ، راک و همچنین عناصرى از موسیقى بومى در این قطعات شنیده می‌شود.

Band Cyminology mit Sängerin Zymin Samawati
عکس: Jonathan Gröger

اکثر قطعات آلبوم‌های سیمینولوجى از خود سیمین است و در بیشتر آنها شعرهاى کلاسیک فارسى، از جمله از حافظ و خیام استفاده شده است. سیمین که در مدرسه عالى هنر در برلین در رشته آواز، Jazz تحصیل کرده است، در بسیارى از قطعات از صدایش به عنوان ساز استفاده می‌کند و به آنها تنوع می‌بخشد. در کنار این رنگارنگى ملودیک باید به تنوع و جذابیت ریتیمک قطعات نیز اشاره کرد و کم نیستند قطعات این آلبوم که ریتم‌هاى پیچیده اى دارند. با سیمین سماواتی گفت‌وگو کرده‌ایم:

دویچه وله: عشق و علاقه‌ی تو به موسیقی Jazz اصلا از کی شروع شد؟

سیمین سماواتی: تقریبا ۱۹ یا ۲۰سالم بود که به دانشگاه هانوفر رفتم و چهارسال تحصیل موسیقی کلاسیک کردم. آنجا یک گروه Big Band بود. من اصلا نمی‌دانستم «بیگ باند» چی هست. رفتم آنجا و گفتم، من هم دوست دارم بخوانم و کمی نگاه کنم ببینم شماها اصلا چه کار می‌کنید. خب خیلی بچگانه فکر می‌کردم. فکر می‌کردم مثلا یک کسی درامز می‌زند و یک کسی پیانو، و سه نفر هم نشسته‌اند و می‌خوانند. به آنها گفتم، من می‌خواهم یکی از این سه نفری باشم که آن پشت ایستاده‌اند و می‌خوانند و می‌خواهم اصلا یاد بگیرم که شماها چه کار می‌کنید. اما اصلا به من نخندید، فقط آخرسر به من گفتند، خب شما چه کار می‌کنید، چی می‌خوانید؟ من هم برایشان خواندم. خوششان آمد و گفتند، باشد بیا با ما بخوان! آنها پشت نشسته‌ بودند و من هم جلو بودم. اینطوری خواندم و خوشم هم آمد و این اولین‌‌باری بود که اصلا یک کار استاندارد Jazz خواندم.

اکثر بچه‌ها به موسیقی علاقمندند. از همان اول ترانه‌هایی با خودشان زمزمه می‌کنند و می‌خوانند. ولی خب این به این معنا نیست که حتما پدر و مادرها بگذارند که آنها بروند یک سازی یاد بگیرند. تو اصلا چطور با موسیقی آشنا شدی و سازی یاد گرفتی؟ خودت دوست داشتی، یا اینکه پدرو مادرت اصرار داشتند که با سازی آشنا بشوی و یاد بگیری؟

Cymin Samawati von der Band Cyminology
عکس: Doublemoon

من خودم خیلی دلم می‌خواست ساز یاد بگیرم. فکر می‌کنم ۶ یا ۷ سالم بود که به براونشوایگ اسباب‌کشی کردیم. همسایه‌ی ما پیانو داشت. او پیانو می‌زد و من هم خیلی خوشم می‌آمد. گوش می‌دادم و نگاه می‌کردم که او چه کار می‌کند و سعی می‌کردم همان آهنگهایی را که او می‌زد کمی‌ بزنم. همان آهنگی که هر کسی می‌شناسد ، مثل «برای الیزه» و از همین چیزها. این آهنگها را می‌زدم و خیلی خوشم می‌آمد. برای همین به پدر و مادرم گفتم، من هم می‌خواهم پیانو یاد بگیرم. اول فکر نمی‌کردند که من واقعا می‌خواهم یاد بگیرم. اما بعد قبول کردند و گفتند: سه ماه می‌گذاریم پیانو بزنی و بعد اگر واقعا خواستی، برایت یک پیانو می‌گیریم. بعد که دیدند من واقعا علاقه دارم و خوشم می‌آید، برایم یک پیانو خریدند و من در ۱۰‌­ ۹ سالگی شروع کردم به پیانوزدن.

از ۱۹ سالگی موسیقی Jazz وارد زندگی تو شد. این آشنایی چطور عمق پیدا کرد، چون هر چه باشد آشنایی تو پیش از آن با موسیقی کلاسیک بود!

آنوقتها در دانشگاه ساز اولم درامز بود. ولی درامز کلاسیک، یعنی توی ارکستر می‌زدم. بعد هم استاد ما در کلاس از موسیقی مدرن زیاد استفاده می‌کرد. من هم خیلی خوشم آمده بود، به خصوص از آن آهنگهایی که آدم می‌توانست کمی بداهه‌نوازی کند. چون خوشم آمده بود گفتم، می‌خواهم بیشتر بداهه نوازی یاد بگیرم، بیشتر بزنم و یاد بگیرم. بخاطر همین این موسیقی همیشه برایم عمیق‌تر می‌شد. استانداردهای تازه یاد می‌گرفتم. در واقع برای من تازه بود، چون هنوز نمی‌شناختم و (تازه داشتم) با خواننده‌ها آشنا می‌شدم و سی.دی می‌خریدم. برایم خیلی جالب بود.

اولین آلبوم «سیمینولوجی» سال ۲۰۰۵ منتشر شد، آلبوم Per Se. ولی پیش از آن چه فعالیت‌ها و با چه گروه‌هایی همکاری داشتی؟

با همین گروه کار می‌کردم. البته همه آهنگ‌ها را به انگلیسی خوانده بودم. یک سی.دی هم منتشر کردیم، ۳۰۰تا سی.دی آماده کرده بودیم فقط برای دوستان و برای آنهایی که می‌آمدند به کنسرت‌مان. اینطوری یواش یواش شروع کردیم. قبل از «سیمینولوجی» هم من با رالف شوارتز (Ralf Schwarz) که الان در گروه کنتراباس می‌زند، همکاری داشتم. او گیتار می‌زد. ما دو نفری موسیقی می‌زدیم. ولی او چون بیشتر موسیقی راک کار می‌کرد و من هم به انگلیسی آهنگ می‌زدم و تو مایه‌ی پاپ هم کمی می‌خواندم، باهم همکاری کردیم. من همیشه می‌گویم، آنوقتها که کنسرت می‌دادیم، مثل «دپرسیو راک» بود. یک کمی اینطوری بود.

این همکاری از کی به «سیمینولوجی» بدل شد؟

هفت سال پیش بود. من و بندیکت یانل (Benedikt Jahnel)هر دو در برلین در رشته موسیقی Jazz تحصیل می‌کردیم. آنجا با همدیگر آشنا شدیم. او آهنگی نوشته بود که من خیلی خوشم آمده بود که من هم برایش به انگلیسی شعر نوشتم. این اولین آهنگ‌مان بود. من آهنگهایم را به او نشان می‌دادم و تعداد آهنگ‌هایمان بیشتر می‌شد که آخرسر هم گفتیم، خب، بیس و درامز را هم بگذاریم و چهارنفری کار بکنیم.

شیوه همکاری تو و بچه‌های گروه به چه صورت است. آهنگها از تو است؛ تو فقط چارچوب را می‌سازی، مثلا می‌گویی ملودی اصلی این است، ریتم این است و بعد بقیه این چارچوب را پر می‌کنند یا اینکه چه جوری کار می‌کنید؟

خیلی متفاوت است. گاهی وقتها اینطوری‌ست که من یک آهنگی می‌آورم و می‌گویم، خب این ملودی‌اش است و این هم معنای شعرش و این هم آکوردهایش. اما بیشتر با همدیگر فکر می‌کنیم که چه جوری کار را درست کنیم و به پایان برسانیم. البته خوب درامر ما خودش بیشتر فکر می‌کند که چی می‌خواهد بزند یا چی به شعر خوب می‌خورد. در مجموع هرکسی برای خودش ایده‌ای دارد.

آلبوم دوم که اسمش هست «بمان»، شعرها، از خیام وحافظ است...

سیمین: بیشترشان از خیام است، یکی از حافظ و یکی هم از نظامی و دوتا دیگر که خودم نوشتم.

چرا خیام؟ چون این بار حضورش در آلبوم پررنگتر است!

cymin samawatie, sängerin der jazz-band cyminology
عکس: DW

خیام اولین شاعری بود که من روی اشعارش کار کردم. من یک سی.دی. داشتم از احمد شاملو که شعرهای خیام را می‌خواند. این سی‌دی را خیلی دوست داشتم. برای همین شروع کردم اینها را یاد بگیرم و خاله‌ام هم به من کمک کرد تا معنی‌هایش را خوب و درست بفهمم. راستش نمی‌دانم آخرسر چرا روی سی‌.دی اول فقط یک شعر از خیام گذاشتیم. برای همین هم بود که اینبار گفتم، خب، سی‌.دی اول که بیشتر از حافظ بود. ولی من خیام را خیلی دوست دارم. بگذاریم این بار سی‌.دی دوم بیشتر از خیام باشد و خیام هم در موسیقی من جایی داشته باشد.

موسیقی Jazz در آلمان و کلا در غرب خب طبیعتا موسیقی‌ایست که شاید آنقدر طرفدار نداشته باشد مثل راک و پاپ، ولی شاید عده‌ای از جوانها سراغ آن می‌روند و راحت با آن رابطه برقرار می‌کنند. اما ایرانی‌هایی که این موسیقی را شنیدند، تا به حال چه نظری داشتند درباره ترکیب شعرهای خیام و حافظ با موسیقی Jazz؟

راجع به این موسیقی من با آدمهای زیادی حرف می‌زنم. افکار و دیدشان خیلی متفاوت است. بعضی‌ها می‌گویند که خیلی خوششان می‌آید، برایشان تازه است و اصلا کسی را نمی‌شناسند که این کار را بکند. بعضی‌ها هم می‌گویند که شعرهای کلاسیک با موسیقی مدرن جور در نمی‌آید. یا فرضا اینکه من بعضی وقتها لغت‌ها را می‌شکنم، خب بعضی‌ها خوششان می‌آید و بعضی‌ها هم خوششان نمی‌آید. عادی‌ست. بعضی‌ها موسیقی‌مان را دوست دارند، بعضی‌ها هم اصلا دوست ندارند. طبیعی‌ست، که چنین کاری نمی‌تواند مورد پسند همه باشد.

آنهایی که خوششان نمی‌آید، از موسیقی خوششان نمی‌آید یا اینکه می‌گویند، کلام فارسی تو کمی با لهجه است؟

تا حالا کسی ایراد نگرفته. البته ممکن است که این فکرها را هم داشته باشند. یکی از شنونده‌ها حتی به من گفت که از این لهجه خوشش می‌آید، حس شیرینی به او می‌دهد. خب من هم سعی می‌کنم لهجه‌ام کمتر بشود. بخاطر همین هم می‌روم ایران تا فارسی‌ام روانتر بشود. ولی خب این دیگر جزئی از «سیمینولوجی‌»‌ست، از درون خودم بیرون می‌آید. چرا باید کاری را بکنم، که من نیستم. حالا فارسی‌ام صددرصد خوب نیست، ولی خیلی علاقه دارم به زبان فارسی. بخاطر همین می‌گویم، می‌خواهم بخوانم، اگرچه می‌دانم صددرصد نیست. من آدمی هستم که از بهترشدن چیزها لذت می‌برم، من از رشدکردن خیلی لذت می‌برم. از این جهت سی‌دی دوم نسبت به آلبوم اول بهتر بود و امیدواریم که در سی‌دی سوم بهتر از این بشود، تا یک روزی به جایی برسم که دیگر فارسی‌ام کامل بشود. به هر حال این آروزی من است.

آلبوم اول سیمینولوجی ۲۰۰۵ درآمد. آلبوم دوم سیمینولوجی «بمان» ۲۰۰۷. تو خودت تفاوت این دو آلبوم را در چه می‌بینی؟ مثلا وقتی می‌گویی رشد کرده، این رشد چه بوده، چه چیزی رشد کرده؟

گروه سیمینولوجی (از راست): رالف شوارتز، بندیکت یانل، کتان باتی و سیمین سماواتی
گروه سیمینولوجی (از راست): رالف شوارتز، بندیکت یانل، کتان باتی و سیمین سماواتیعکس: DW

توضیح این مسئله کمی برایم سخت است. چون خیلی چیزها به همان مسئله هنری مربوط می‌شود. فکر می‌کنم که الان همدیگر را هم بهتر می‌شناسیم، بهتر با هم کار می‌کنیم و اصلا کیفیت کار خیلی بهتر است و خب، لهجه‌ من هم کمتر شده. هم خودم این حس را دارم و هم مردم به من می‌گویند.

در آلبوم دوم، «بمان»، از ساز گیتار هم استفاده کردید!

نوازندگی گیتار را در این آلبوم فرانک موبوس (Frank Möbus) برعهده دارد. همه اعضای گروه ما خیلی به او علاقه داریم کسی هست که ما هر چهار نفر خیلی دوستش داریم. فرانک در جایی که من تحصیل می‌کردم کار می‌کرد. ما حدود دو سال پیش، جزو برندگان جایزه شورای موسیقی آلمان بودیم. در واقع پنج گروه از آلمان انتخاب شدند و ما هم یکی از این گروهها بودیم. در آنجا شورای موسیقی به ما گفت که ما می‌توانیم فردی را برای همکاری انتخاب کنیم وما هم گفتیم، دوست داریم با فرانک همکاری داشته باشیم. او هم موافقت کرد. دو هفته، بطور پیگیر با هم کار کردیم و دیدیم که حاصل کار هم خوب از آب درآمد.

سیمینولوژی چندین جایزه تا الان کسب کرده است. یکی از این جایزه‌ها سال ۲۰۰۵ بود، از همین شورای موسیقی آلمان که این فقط یک جایزه نیست و در واقع خیلی چیزهای دیگر را دربرمی‌گیرد. مثلا دوره می‌گذارند برای شما و این امکان را می‌دهند که با موزیسین‌ها و با کسانی که واقعا کارشان حرفه‌ایست کار بکنید و ازشان یاد بگیرد. به نوعی می‌شود گفت کمک درازمدت است. در عرض این دوسال چه چیزهایی توانستید یاد بگیرید که بدون این امکانات شاید سخت می‌بود؟

در آن سالی که ما هم جزو برندگان بودیم، اولین باری بود که اصلا چنین چیزی برگزار شد. خب خیلی احساس خوشبختی می‌کردیم، چون خودمان می‌توانستیم فکر بکنیم که اصلا چی می‌خواهیم و چی برایمان خوب است. و آن استادهایی هم که آنجا بودند، واقعا همه‌شان خیلی خوب بودند و ما چیزهای از آنها یاد گرفتیم که شاید کمتر به آن فکر و توجه می‌کردیم. صحبت ما حتی در باره این بود که مثلا وقتی کنسرت داریم، رنگ لباسها چه باشد، یا در جلوی صحنه من چه جوری باید نگاه بکنم و یا حرف بزنم و ... خب چیزهایی هم درباره جنبه‌های اقتصادی و تبلیغاتی هم یاد گرفتیم که باید بطور مرتب با علاقمندان در تماس باشیم. به همین خاطر هم فکر می‌کنم که توانستیم یک کمی زودتر رشد کنیم.

مصاحبه‌گر: شهرام احدی