شلندورف و سرودی در ستایش زندگی
۱۳۸۶ تیر ۹, شنبه"جایزهی صلح فیلم آلمان" به کارگردان آلمانی، مارکو کرویتسپینتنر(Marco Kreuzpaintner) بهخاطر فیلمش با عنوان "تجارت ـ به آمریکا خوش آمدید"، تعلق گرفت. این جایزه که در مراسم پایانی بیست وپنجمین جشنوارهی فیلم مونیخ اهداء شد، نام برنارد ویکی، کارگردان پرآوازهی آلمانی را بر خود دارد. فیلم سینمایی "تجارت ـ به آمریکا خوش آمدید"، اولین فیلم کرویتزپینتنر است که با سرمایهی کارگردان آلمانی فیلم روز استقلال، رولاند امریش، ساخته شده است. کرویتزپینتنر در این فیلم به موضوع "معاملهی بردهوارانسان" در مرز بین مکزیک و آمریکا میپردازد. دستمایهی واقعی فیلم، زندگی دختر سیزده سالهی مکزیکیای را به نام آدریانه به تصویر میکشد که روزی گروههای مافیایی او را در خیابان میدزدند و به شبکهی گستردهای که در آمریکا از طریق اینترنت به "تجارت سکس" مشغولاست، فروخته میشود. هیئت ژوری در توضیح انتخاب خود مینویسد که "کرویتزپینتنر بی واسطه ببیننده را در سرنوشت تلخ این دختر سهیم میکند. تصاویر او بیپرده و ملموساند و تا مرز غیرقابل تحمل بودن پیش میروند."
نگاهی به خاور دور
در جشنوارهی فیلم مونیخ که از ۲۲ تا ۳۰ ژوئن ۲۰۰۷ در این شهر برگزارشد، نه تنها تازهترین فیلمهای کارگردانان آلمانی بهنمایش در آمدند، بلکه مطرحترین آثار سینماگران جهان، به ویژه فیلمهای جدید سینمای فرانسه و سینمای مستقل آمریکا نیز معرفی شدند. فیلمهایی که در این جشنواره از کارگردانان به نام آلمانی چون ورنر هرزوگ، (Werner Herzog) یا فولکر شلندورف، (Volker Schlöndorff) نشان داده شدند، حکایت از گرایش "اروپاگریزانه"ی آنان دارد. به عبارت دیگر لوکیشن فیلمهای این کارگردانان به خاور دور منتقل شده است. تازهترین فیلم کارگردان ایتالیایی جیانو آملیو،(Gianni Amelio) نیز به نام "قهرمان گمشده"، نه در ایتالیا، بلکه در چین فیلمبرداری شده است. فیلم "ما هم چنین فکر کردیم" این کارگردان که جنجالبرانگیز بود، در سال ۱۹۹۸ برندهی جایزهی "شیر طلایی" ونیز شد.
سینمای آسیا
تا به حال "سینمای آسیا" در اروپا بیشتر از طریق فیلمهایی که کارگردانان این قاره به جشنوارههای معتبر میفرستادند، معرفی میشد. در سالهای اخیر کمتر جشنوارهای برپا شده که بخش خاصی از برنامههای خود را به این فیلمها اختصاص نداده باشد. حالا کارگردانان اروپایی، خود راهی این کشورها شدهاند و میکوشند تاریخ و جامعهی این منطقه از جهان را از نگاه خود به تصویر بکشند. شاید این موج هم یکی از تأثیرات جهانی شدن فرهنگی باشد. مثلاً جیانو آملیو در تازهترین فیلمش، داستان زندگی مهندسی به نام وینچنسو(Vincenzo) را بیان میکند که در یک کارخانهی ایتالیایی فولاد، مشغول به کار است. بخشی از این کارخانه، همراه یک کورهی ذوب فولاد به هیئتی اقتصادی از چین فروخته میشود. از آنجا که وینچنسو تنها کسی است که از نقص یکی از لوازم این کوره با خبر است، به تنهایی راهی سفر به چین میشود تا آن قطعه را عوض کند: سفری ماجراجویانه و هیجانانگیز به دنیایی "ناشناخته" که مثل همهی فیلمهایی از این دست، داستان عشقی "بیسرانجام" را نیز مطرح میکند.
هر چند جیانو آملیو در این فیلم با نگاهی مردمشناسانه به جامعهی چین کنونی برخورد کرده، ولی به خوبی توانسته است، شکاف عظیم بین سنت و مدرنیته را در جامعهی چین که در حال حاضر از نظر اقتصادی در حال رشدی غولآساست، نشان دهد.
ورنر هرتسوگ در ویتنام
تازهترین فیلم ورنر هرتسوگ در جنگلهای انبوه لائوس فیلمبرداری شده است. این فیلم که "Rescue Dawn"، "بامداد امدادگر" نام دارد، فیلمی هالیوودی است که با هزینهای بالغ بر ۶۰ میلیون دلار در لوکیشنهای طبیعی و با بازی هنرپیشهی معروف کرستیان بیل، (Christian Bale)ساخته شده است. هرتسوگ داستان شگفتانگیز دیتر دنگلر، (Dieter Dengler) را که یک خلبان جنگی آمریکایی ـ آلمانیتبار بود، در جنگ ویتنام، به تصویر میکشد: هواپیمای این خلبان در جنگ ویتنام در حال پرواز بر فراز شهر لائوس، مورد اصابت گلوله قرار میگیرد وخود او به اسارت در میآید. دیتر پس از تحمل شکنجههای توانفرسا، سرانجام موفق به فرار میشود و در جنگلهای انبوه لائوس به جستجوی واحدهای ارتش آمریکایی بر میآید.
"بامداد امدادگر"، فیلمی است با خط و نشان هرتسوگ. در این فیلم نشانهای تجربهی فیلم Cobra Verde او را هم میبینیم که داستان سرگردانی کلاوس کینسکی(Klaus Kinski) ، هنرپیشهی آلمانی را در جنگلهای بکرآمریکای جنوبی و مبارزهی او را با طبیعت ناشناختهی این دیار نشان میداد. در "بامداد امدادگر"، کرستیان بیل بهجای کلاوس کینسکی، این نقش را بهعهده گرفته است و میکوشد در جنگ با طبیعت در جنگلهای لائوس جان سالم به در برد. از اینرو هرزوگ، زمینههای تاریخی ـ سیاسی فیلم را کنار گذاشته و تنها به مبارزهی انسانی در اضطرار با طبیعتی وحشی پرداخته است.
فولکر شلندورف در قزاقستان
شلندورف در دشتهای بیکران قزاقستان به نیروی جادویی عشق و روابط انسانی میپردازد. "اُل جان"(Ulzhan) ، نام دختری است که در فیلم او پیام آور این عشق و دوستی است. قهرمان فیلم، مردی فرانسوی است که زن و فرزندانش را در یک تصادف اتومبیل از دست داده و حالا در این دشتها بیپایان قزاقستان به قصد فراموش کردن این فاجعه سرگردان است.
دستمایهی فیلم "اُل جان"، در قیاس با موضوعات دیگر آثار شلندورف بسیار متفاوت است. او خود در این رابطه میگوید: «محض تنوع نخواستم در این فیلم به سیاست یا به بررسی انتقادی تاریخ گذشته بپردازم یا اثری ادبی را موضوع فیلمم قرار دهم. بلکه خواستهام سرودی در ستایش زندگی بسازم». یوخن کورتن، منقد دویچه وله در نقد فیلم او مینویسد: «آنچه که در نگاه شلندورف شگفتی برمیانگیزد، تصویر کردن موشکافانهی ملتی در حال دگرگونی است.» به گفتهی او قزاقستان در این فیلم از یک سو به عنوان سرزمین ثروتمندی که از منابع نفتی بیپایان برخورداراست، مطرح شده و از سوی دیگر کشوری که در متن زندگی قرون وسطایی قبیلهای زندگی میکند، نشان داده شده است.»
امید