ضرورت اصلاحات بنيادين در سازمان ملل متحد
۱۳۸۵ مهر ۱, شنبهجهان هشدار مىدهد. اينك موضوع اصلاحات بنيادين در سازمان ملل و شوراى امنيت، در سخنرانىهاى مجمع عمومى بسيار كمتر از سال پيش مطرح مىشود. در صورتى كه اين موضوع از اهميتى عاجل برخوردار است.
در مجمع عمومى سازمان ملل، هر راى ارزش زيادى دارد، فرقى نمىكند كه از كشورى كوچك باشد يا از قدرتى جهانى. اما با اين حال، نقشها در سازمان ملل به روشنى تقسيم شدهاند. مباحث عمومى امسال، اثبات تازهى اين مدعاست. يك طرف، قدرتهاى واقعى يعنى پنج عضو دائمى شوراى امنيت قرار گرفتهاند كه تشريففرما مىشوند و از امتيازات خود آگاهند و همه كار مىكنند تا آنها را تثبيت كنند. به همين دليل در نيويورك، حداكثر اين خيالبافان و خوشبينان بهبودناپذير هستند كه هنوز به اصلاحات بنيادين در شوراى امنيت اميدوارند. فرانك والتر اشتاينماير وزير خارجهى آلمان نيز به اين موضوع حساس در پايان سخنرانىاش فقط اشارهاى كوتاه از روى تعهد به مسئوليت كرد و گذشت.
يك گروه ديگر، تحريككنندگان هستند. آنان مباحث عمومى را مورد استفاده قرار مىدهند تا با دشمنان اصلىشان تسويه حساب كنند و از سازمان ملل انتقاد به عمل آورند. امسال هوگو چاوز رييسجمهورى ونزوئلا جزو اين گروه بود كه در سخنرانى كودكانهى خود جرج بوش را شيطان ناميد. توجه افكار عمومى جهان به تحريككنندگان قطعى است، اما آنان آوازهى سازمان ملل را به عنوان محلى براى تفاهم ميان ملتها، به لجن مىكشند.
گروه سومى هم وجود دارد كه آلمان به آنها تعلق دارد. اينان كشورهايى هستند كه بدون آنها سازمان ملل پيكرهاى خالى مىبود. كشورهايى كه يارىدهندگان مالى قابل اطمينان هستند و با آگاهى به مسسوليت خويشتن، نيروهاى نظامى خود را براى ماموريتهاى صلح در اختيار سازمان ملل مىگذارند.
وزير خارجهى آلمان بطور مبسوط برشمرد كه چه كانونهايى در جهان شعلهور است و آلمان در اتحاد با ديگران چه كارهايى عليه آن مىكند. غمانگيز اينست كه اين فهرست هر سال طولانىتر مىشود و ناكامىهاى افغانستان و خاورميانه اين بيلان را تيره مىسازد. اين نيز مزيد بر علت است كه غرب و جهان اسلامى مىتوانند وارد يك رودررويى پايدار شوند.
سازمان ملل متحد قرار است براى همهى اين مشكلات، جهتيابىها و برنامههايى ارائه دهد و زخمها را التيام و بهبودى ببخشد. چنين آرزويى قابل فهم است، اما سازمان ملل توانايى برآوردن آن را ندارد. هر سالى كه بدون اصلاحات ژرف داخلى مىگذرد، اين سازمانجهانى اعتبار خود را بيشتر از دست مىدهد. بيهوده نيست كه شمار فزايندهاى از رهبران كشورها، در مباحث عمومى از جايگاه سخنران غر زدند و ايراد گرفتند كه سازمان ملل با ساختار و قانون اساسى كنونى خود، ديگر براى آنان صاحب مشروعيت نيست.
هنگامى كه اشتاينماير از همان جايگاه سخنرانى ابراز اميدوارى مىكند كه سازمان ملل متحد با توجه به منازعات زيادى كه در جهان وجود دارد مىتواند يك نوزايى تجربه كند، سادهانگارانه برجستهترين مشكل اين سازمان جهانى را ناديده مىگيرد. و آن اينكه اين سازمان بدون پذيرش و اعتبار عمومى نمىتواند باقى بماند، و درست كمبود هم در همينجاست. طبيعى است كه سازمان ملل براى پيكار عليه فقر، گرسنگى و بيمارى ضرورى است. اما نقض خشن حقوق بشر مانند نمونهى دارفور را اين سازمان نيز نمىتواند مانع شود. دلايل اين امر را كشورهايى مانند آلمان بايد دقيقتر از خود بپرسند و بحث دربارهى آن را به تحريككنندگان وانگذارند.
Nina Werkhaeuser