1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

علی عبدالهی: "لولیتا" و "اولیس" و "مرد بی بو وخاصیت"

۱۳۸۶ تیر ۱۵, جمعه

این‌ها کتاب‌هایی هستند که نقداً – پنج شنبه ۳۱ خرداد توی هواپیما، بالای ابرها، دلم برای خواندنشان لک زده. چرا می‌گویم، بالای ابرها؟ چون آنجا؛ بالاتر از ابرها، به قول برشت شاعر، هیچ نیست...!

https://p.dw.com/p/BDQ1
علی عبدالهی
علی عبدالهیعکس: DW

علی عبداللهی ۳۹ سال پیش در بیرجند به دنیا آمده است. او پس از پایان دوره‌ی ابتدایی در این شهر، به تهران می‌آید و در رشته‌ی زبان و ادبیات آلمانی تا مقطع کارشناسی ارشد، در دانشگاههای بهشتی و تربیت مدرس به تحصیلات خود ادامه می‌دهد. عبداللهی که تا به حال سه کتاب مجموعه‌ی شعر در ایران منتشر کرده، برای علاقمندان به بحث‌های فلسفی نیز نامی آشناست: او در کنار ترجمه‌ی شعر، رمان و داستان کوتاه از نویسندگان با نامی چون ریلکه، هسه، برشت و گراس ... متن‌هایی نیز از فیلسوفان بزرگ آلمانی مثل فریدریش نیچه و مارتین هایدگر به فارسی برگردانده است.

برای پرسش شما در حال حاضر دو پاسخ به‌نظرم می‌رسد، یکی کلی و درعین حال شخصی: راستش دلم لک‌ زده برای خواندن کتابی که تکانم بدهد، کله پا، نشئه، خراب وچه می‌دانم ... داغانم کند... این روزها این‌ جورکتاب‌ها در دیار ما یافت می‌نشود، جسته‌ایم ما والبته دیگران هم!

پاسخ دیگرم مصداقی‌است بیشتر، آن هم در دو بخش کلی رمان وغیررمان. چون از رمان پرسیده‌اید، از" غیر"ش درمی‌گذرم. دلم برای خواندن دو سه رمان مشخص لک زده، یکی ترجمه‌ی درست وحسابی‌ای از "لولیتا"ی ناباکوف. منظورم ترجمه‌ی بی کم وکاست وبی جرح و تعدیل آن است. البته مرحوم ذبیح‌الله منصوری، در دوجلد ترجمه‌اش کرده‌، سالها پیش. اما من هرچه گشتم، ندیدمش. طی این سالها کتاب خوب "لولیتا خوانی در تهران" از آذرنفیسی هم در آمد، به اغلب زبانها ـ البته غیر از فارسی! (به کوری چشم دشمنان این فرهنگ) ـ اما فقط در همین تهران بود که لولیتا نخواندیم، تا آن کتاب هم، از عنوان گرفته تا مضمونش، کذب محض و مشوش‌گر اذهان عمومی از کار در بیاید وما در امان باشیم.

دوم "اولیس" یا "یولیسیس" جویس است که دلم می‌خواست، ترجمه‌ی سالها پیش انجام گرفته‌ی منوچهر بدیعی از آن چاپ می شد ، بی حذف و تغییرات مصلحانه! تا تکلیف‌مان با آثار جویس روشن می‌شد‌. یک کتاب دیگر هم هست به زبان آلمانی!ـ البته حق دارید بگویید: خب مرد حسابی، خودت ترجمه‌اش کن! نمی‌گویم شاید، حتی در بست حق با شما است. اما...! امان از همین اما (بخوانید "آما ")! راستی یادم رفت کتاب را بگویم ـ "مرد بی خصلت" یا به تعبیری"مرد بی بو وخاصیت"، شاهکار روبرت موزیل، نویسنده ی اتریشی. من البته کمابیش با رمان و نویسنده‌اش آشنا هستم... ولی ترجمه‌ی کتابی که باپیوست‌هایش‌ حجمی بیش از ۱۷۰۰ صفحه دارد، صبر ایوب می‌خواهد و البته طاقت مهدی سحابی !( که پروست را به آن خوبی ترجمه کرده)، نه کسی که امورش از راه ترجمه می‌گذرد. دو سه سالی روی کتابی کار کنی، در آن مدت فقط هوا بخوری، بعد هم غیر قابل چاپ اعلام شود! چه کیفی دارد، نه؟

این‌ها کتاب‌هایی هستند که نقداً – پنج شنبه ۳۱ خرداد توی هواپیما، بالای ابرها، دلم برای خواندنشان لک زده. چرا می‌گویم، بالای ابرها؟

چون آنجا؛ بالاتر از ابرها، به قول برشت شاعر، هیچ نیست. والبته هیچ هم معلوم نمی‌کند که فردا، روی زمین یا هرجای دیگر، دل آدم برای چیز دیگری لک بزند یا اصلا نزند! و آن چیز کتاب باشد یا نه. یا همان بالا، آخر یادداشت به این نتیجه برسد که نه، همیشه خواستن، توانستن نبوده به ویژه در این مرز پرگهر! و یکهوسروته یادداشت راهم بیاورد. مثل الآن من.