1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فرهنگ دينی و شاخص های اصلی آن

۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۳, جمعه

به ابتکار انجمن دوستداران انديشه در برلين، دكتر «آرامش دوستدار»، متفکر و منتقد فرهنگی ايران و استاد سابق رشته‌ى فلسفه در دانشگاه تهران، در تاريخ ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۴ برابر با ۳۰ آوريل ۲۰۰۵ در يک جلسه‌ی سخنرانی و گفتگو در اين شهر شرکت نمود. در اين نشست که به معرفی و بررسی آخرين کتاب وی تحت عنوان «امتناع تفکر در فرهنگ دينی» اختصاص داشت، جمع کثيری از ايرانيان علاقمند به مباحث نظری و فرهنگی شرکت داشتند.

https://p.dw.com/p/A7Ty
دكتر آرامش دوستدار، ناقد فرهنگ دينى
دكتر آرامش دوستدار، ناقد فرهنگ دينىعکس: DW

آرامش دوستدار در بخشی از سخنرانی خود، به توضيح مفهوم «فرهنگ دينی» پرداخت و گفت که فرهنگ آن کليتی است که در چهره های گوناگون اما همخوان و هماهنگ، جلوه های فردی، جمعی و قومی يک جامعه را متعين می سازد. ما در آنجا با فرهنگ دينی سروکار داريم که چنين هيأتی از فرهنگ، در حوزه ی مسلط اين يا آن دين زاده شود و شکل گيرد. فرهنگ قرون وسطا در اروپا و فرهنگ اسلامی، نمونه های چنين فرهنگی هستند. برای فهم فرهنگ دينی، بايد با شاخصهای اصلی آن آشنا شد. چنين شاخصهايی را می توان در ابعادی پنج گانه متعين يافت:

نخستين بُعد فرهنگ دينی آن است که به جای پرسش و تحليل و استدلال، به مرجعی بی چون و چرا برای هدايت فرد و جمع متوسل می شود. درست آنجايی که پرسش می بايستی نشان دهد که پرسش و ناوابسته به مرجع است، مرجع پا به ميدان می گذارد، تا استخبار را جانشين پرسيدن نمايد. استخبار، به معنی خبر گرفتن و خبر خواستن، در برابر پرسيدن قرار دارد و آنجا بروز می کند که خبرگيرنده می خواهد خبری را که بدان آگاه نيست از خبردهنده بگيرد. هر شناختی که از دانش بدست آمده باشد، ناشی از پرسش واقعی مختص به فرهنگ غيردينی بوده و هست. اما در يک فرهنگ دينی، هر چه کسی از مرجعی بپرسد و به اِخبار مرجع متوسل شود، استخبار است. تمام کتابهای مقدس را بايد مراجع دست اول دانست. انعکاس اين مرجعيت دينی را عينا" می توان در فرهنگ آن بازيافت.

دومين بُعد فرهنگ دينی آن است که هر مرجعی فقط خودش را قبول دارد و به رسميت می شناسد، نه مراجع فرهنگ دينی يا غيردينی ديگر را. مرجعهای گوناگون دينی در فرهنگهای مختلف هيچ راهی به هم ندارند و هيچ رابطه ای ميان آنان نيست مگر نفعی متقابل. مراجع در فرهنگ دينی، همواره خدشه ناپذير و بی رقيب اند و خدشه ناپذيری شان را از اعتبار مطلق اِخباری بودنشان دارند. اينگونه مراجع حق حيات به هيچ پرسشی که بخواهد پا از حدود قلمروی اِخباری آنها فراتر نهد نمی دهند.

بُعد سوم فرهنگ دينی را مانند خود دين به اين می توان شناخت که با استدلال کمترين سروکاری ندارد، زيرا اِخبار آن چون و چرا بردار نيست. فرهنگ دينی، حتا نامستدل بودنش را حمل بر برتری خود بر استدلال می کند. چنين امری يعنی برتری «خبر» بر «دليل». در واقع در فرهنگ دينی که استخبار و اِخبار در آن کانونی اند، هيچ مسأله ای وجود ندارد که از پيش حل نشده باشد. فرهنگ دينی، به اين جهت که مسأله ی حل ناشده يا حل ناشدنی ندارد و سراسرش از يقين ها و بداهت ها انباشته است، فرهنگی ست که اصلا" مسأله نمی شناسد.

بُعد چهارم فرهنگ دينی، متناسب با فرابشری و آسمانی بودن خودِ دين، اين است که منشاء ِاخبار در آن، نهايتا" و لااقل نيمه بشری ـ نيمه آسمانی است.

بُعد پنجم فرهنگ دينی، تمام خواهی آن است. يعنی به هرگونه که باشد، نمی گذارد در هيچ زمينه ای و در هيچ موردی عنان اختيار فرد و جمع از دستش خارج شود. در فرهنگ دينی جايی نيست که از حيطه ی اقتدار بزرگانش خارج باشد.

آرامش دوستدار افزود که فرهنگ دينی با اين بُعدهای پنجگانه اش، انتظاراتی را که به فرد و جمع در جامعه تزريق می کند، خودش چنان همه جا می روياند که جايی برای پديدار شدن نيازهای تازه و خودرو باقی نمی ماند، بويژه آن نوع نيازهايی که فرهنگ دينی نتواند برآورد. آدمیِ فرهنگ دينی به آن عميقا" وابسته است و از اين وابستگی نه می تواند و نه می خواهد خود را برهاند. چرا که فرهنگ دينی همه چيز را از پيش برای ما آماده می سازد، به همه چيز از پيش سامان ابدی می دهد و ما را چنان تن آسا و کاهل بار می آورد که ايستا می مانيم. تازه در اين ايستايی خواب آور نيز برکتهای فرهنگ دينی مان را به رخ خودمان و ديگران می کشيم.

راهجويی ها و راهيابی های دين، در فرهنگ دينی به صورت پاسخهای يکدست و يکنواخت انعکاس می يابد. از اين رو در جامعه ی دينی، گوناگونی وجود ندارد و بجای گوناگونی نظر، با يگانگی کثير روبرو هستيم. در فرهنگ دينی، کثرت همشکلان، جای گوناگونی کثير را می گيرد. به همين جهت، آثار مرجع در فرهنگ اسلامی ما، همه در يک نقطه به هم می رسند که آن نقطه مرجع دينی است.

در دين، راهها و رهنمودها تا نقطه ای معين ادامه دارند و جايی می رسد که اين راهها پايان می يابند. هيچ آدم دينداری نمی تواند و مجاز نيست پاسخی خبری از ماورای آنها بخواهد. در عوض، دين برای جبران اين محدوديت، راههای ديگری باز می کند. فرهنگ دينی نيز عينا" همين کار را انجام می دهد، يعنی بجای راههايی که بر آدمی می بندد، او را به راههای ديگری می اندازد. مثلا" به راههايی که برای اعضای فرهنگ دينی آنقدر مطبوع و مطلوب باشند که زنجيرکردنشان را در زندان اين فرهنگ احساس نکنند. در حد رعايت اين مرزها، آدمی در فرهنگ دينی می تواند در زمينه های گوناگون پژوهش نمايد، اما شرايط و معيارهای پژوهشی اش را نهايتا" نه خود بلکه رهنمودها و هنجارهای دين تعيين می کند. فرهنگ دينی فقط در چهارديواری چنين فضايی بسته و پايبندکننده می زييد و می تواند بزييد.

فرهنگ غيردينی در برابر فرهنگ دينی قرار دارد. فرهنگ غيردينی از پرسش مداوم و کنجکاوی ناشی از آن، با انتخاب معيارها و ملاکهای متناسب با پرسشها و کنجکاويها که در آزادی ساخته شده اند می زييد، و اين زيست پويا در اين گوناگونی حياتی به زندگانيش ادامه می دهد.

بهرام محيی