1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فرهنگ گفتگو

۱۳۸۳ آبان ۲۳, شنبه

آقاى دكتر مرتضى قاسم‌پور، مدرس رشته فلسفه در دانشگاه كلن، در گفتگويى با راديو دويچه وله نظرات خود را درباره ”جامعه بين المللى فلسفه‌ى ميان‌فرهنگى“ و درباره ”فرهنگ گفتگو“ بيان كرده است كه بخش هايى از آن در اينجا آورده مى شود. دكترقاسم پور در زمينه هاى مختلف فلسفه، از جمله سنت فلسفه آلمانى، زيبايى شناسى، فلسفه عملى و هرمنوتيك به پژوهش و تدريس اشتغال دارد و از بنيانگذاران و نظريه پردازان جامعه فلسفه ميان فره

https://p.dw.com/p/A7Ub
عکس: DW

�گى در آلمان است.

دكتر قاسم پور درپاسخ به سوال درباره اين جامعه فلسفى و اهداف آن مى گويد:

»جامعه فلسفه ميان فرهنگى در سال ۱۹۹۱ ميلادى پايه گذارى شده و هدف آن پرداختن به معضلات مختلف فلسفى با توجه به ديدگاه هاى فكرى­ فرهنگى مقفاوت است. متفكرين متعددى از فرهنگ هاى مختلف در اين جامعه حضور دارند كه از طريق تلاش هاى فلسفى و همفكرى با يكديگر به تأمل درباره مسائل فلسفى و بخصوص درباره سوالاتى كه امروزه انديشه فلسفى با آن ها مواجه است، مى پردازند. پيدا كردن شيوه هاى نگرشى متناسب با مقتضيات زندگى امروز از انگيزه هاى مهم اين جريان فلسفى محسوب مى شود.«

دويچه وله: جامعه فلسفه ميان فرهنگى چه جايگاهى در جامعه آلمان دارد و نقش بين المللى آن چگونه است؟

مرتضى قاسم پور: اين جامعه در آلمان پايه گذارى شده و مركز اصلى آن نيز در آلمان است ولى شاخه هاى ديگرى نيز در كشورهاى ديگر دارد. متفكرين زيادى از اقصى نقاط جهان در اين جامعه حضور داشته و به فعاليت علمى مشغولند. اين جامعه نه تنها در آلمان بلكه در سطح بين المللى طى سال ها فعاليت فلسفى از جمله برگزارى كنگره هاى مهم بين المللى در كشورهاى مختلف و انتشارات گسترده خود به نهادى فرهنگى با اعتبار علمى تثبيت شده بدل گرديده است. اين امر را مى توان در استقبال فزاينده اى كه از طريق انديشمندان و محافل علمى به اين جامعه صورت مى گيرد، مشاهده كرد.

دويچه وله: علت اين استقبال را در چه مى بينيد؟

مرتضى قاسم پور: فكر مى كنم يكى از دلايل مهم اين استقبال را بايد در اجتناب ناپذيرى چنين طرز تفكرى در جهان كنونى ديد. فلسفه ميان فرهمگى پاسخى ست فكرى به ضرورت هاى زندگى امروز انسان ها در جهانى كه بيش از هر دوره تاريخى ديگرى از تفاوت ها و تعارضات ناشى از آن ها تشكيل شده. مداقه مبنايى درباره شيوه هاى مناسب براى ارتباط صلح آميز و عارى از خشونت انسان ها و جهان نگرى هاى متفاوت، يكى از مهمترين اهداف تفكر ميان فرهنگى است. تفكرى كه امروزه به تعبيرى تبديل به سرنوشت ما شده است. جهان نگرى هاى اقليم گرايانه و فرهنگ محورانه امروز كمتر از هر زمان ديگرى مى توانند نياز هاى مادى و معنوى جهان كنونى را برآورد كنند.

دويچه وله: دكتر قاسم پور، شما در سخنرانى تان در آخرين كنگره جامعه بين المللى فلسفه ميان فرهنگى كه اخيرا در دانشگاه كلن برگزار شد و با استقبال زيادى مواجه گرديد از جمله به اين نكته اشاره كرديد كه تفكر ميان فرهنگى، تفكرى گفتگويى است. تفكر گفتگويى به چه معناست؟

مرتضى قاسم پور: همانطور كه قبلا اشاره شد فلسفه ميان فرهنگى درباره توسعه يك انديشه متناسب با وضعيت تاريخى امروز زندگى انسان ها كه خصلت مهم آن كثرت و ناهمگونى است، فكر مى كند. در افق چنين تعمقى، تئورى گفتگو از اين ديدگاه فلسفى، داراى اهميتى پايه اى است. منظور از گفتگو تنها معنى متداول اين كلمه بعنوان يك رفتار موضعى و محدود به ارتباطات زبانى ­ بيانى نيست، بلكه امرى فوق العاده پايه اى تر و فراگيرتر مورد نظر است. به همين دليل رساتر خواهد بود كه به جاى گفتگو از فرهنگ گفتگويى صحبت كرد. چرا كه فرهنگ گفتگويى تنها مربوط به عرصه تبادلات زبانى نمى شود بلكه مجموعه عرصه هاى فعاليتى انسان را دربر مى گيرد. گفتگو به اين معنا يك شيوه خاص بودن انسان در جهان است، يك طرز نگرش ممتاز و منحصر بفرد انسان به جهان كه از ويژگى هاى معينى برخوردار است.

بعنوان مثال در يك شيوه نگرش گفتگويى ”ديگرى“ و دگربودگى ديگرى به شيوه اى متفاوت از يك نگرش غير گفتگويى، استنباط مى شود. برخلاف يك ديدگاه غير گفتگويى كه ارتباطى نامتقارن و هرم وار ميان ”خود“ و ”ديگرى“ ايجاد مى كند كه از كيفيتى تسلط زا و خشونت آميز برخوردار است، فرهنگ گفتگويى نگرشى است كه ارتباط تك گويانه و عمودى ميان انسان و جهان طبيعى و اجتماعى او را از ميان برداشته و پيوندى متقارن را جايگزين آن مى كند.

”ديگرى“ در چنين ديدگاهى، اعتبارى تقليل ناپذير دارد كه مشروعيت آن از معيارهاى خود ويژه آن استنتاج مى شود. از يك نظر گاه شناخت شناسانه اين به آن معنى است كه فرهنگ گفتگويى نتيجه شناخت محدوديت اعتبار ديدگاه خود و بنا بر اين اجتناب از نهايى كردن آن است. فرزانگى انسان دوستانه يك فرهنگ گفتگويى ريشه در اين آگاهى نسبت به كرانمندى تعابير خود از جهان دارد كه مبناى نظرى احترام به ديگرى را بوجود مى آورد. چرا كه احترام به ديگرى در مفهوم فلسفى خود چيز ديگرى نيست غير از آگاهى از محدوديت اعتبار نظرگاه هاى خود كه باعث مى شود كه ديگرى در دگربودگى و در اعتبار نسبى افق نگرشى اش جدى گرفته شده و به رسميت شناخته شود.

بايد يادآورى كرد كه يك فرهنگ گفتگويى كه در آن به رسميت شناختن ديگرى در نتيجه وجود يك ارتباط متقارن و هم سنگ، امرى پايه اى است، بر لزوم وجود چنين تقارنى نه تنها در عرصه هاى تبادلات ذهنى ­ معنوى، بلكه در حوزه هاى روابط عينى و مادى انسان ها تأكيد مى كند.

فرهنگ گفتگو به همين دليل همواره يك فرهنگ عدالتخواهانه است كه ضرورت وجود روابط متقارن و عادلانه اقتصادى، اجتماعى و سياسى را به عنوان بعد جدايى ناپذير خود مد نظر قرار مى دهد.

گفتگو به اين معناى خاص بنابراين نه يك فرايند صرفا زبانى ­ بيانى است و نه يك متد تاكتيكى براى دست يابى يه يك هدف از پيش تعيين شده، بلكه همانطور كه اشاره شد يك شيوه بودن انسان در جهان است كه مجموعه ارتباطات انسان را با جهان در بر گرفته و از كيفيتى ممتاز برخوردار مى كند. صلح دوستى، عدالتخواهى، انسان دوستى و جهان گرايى ابعاد تفكيك ناپذير چنين فرهنگى هستند.

يكى از تكاليف مهم فلسفى استوار كردن اين فرهنگ گفتگويى بر پايه هاى نظرى و توجيح شناخت شناسانه و حقيقت شناسانه آن با تكيه به سنت هاى فكرى ­ فرهنگى اروپايى و غير اروپايى است.

دويچه وله: امروز ما اغلب شاهد وجود عدم تقارن در ارتباطات اجتماعى و فرهنگى هستيم. آيا اين امكان وجود دارد كه بتوان فرهنگ گفتگويى را جايگزين فرهنگ خشونت آميز فعلى كرد؟

مرتضى قاسم پور: خشونت بطور كلى چه در اشكال فردى و چه در مقياس اجتماعى، نهايتا نتيجه فقدان يك فرهنگ گفتگويى است. بنابراين به نظر مى رسد كه براى خشونت زدايى راه ديگرى غير از توسعه يك فرهنگ گفتگويى وجود نداشته باشد. اين نه فقط به معناى كوشش هاى فردى ­ ذهنى براى دفع نظرى ايده هاى غير گفتگويى، بلكه به معناى تلاش براى تصحيح ساختارهايى است كه منجر به توليد فقرو بى عدالتى اجتماعى شده و انسان ها را بطور عينى در وضعيتى نا برابر قرار مى دهند و امكان يك ارتباط گفتگويى و احترام آميز را از آن ها سلب مى كنند.

فرهنگ گفتگويى به اين تعبير تكليفى است كه تحقق آن مشروط به وجود عوامل متعددى است كه عرصه هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و غيره را نيز در برمى گيرند. فلسفه نيز مى تواند به شيوه خود براى توسعه چنين فرهنگى كه وجود آن امروزه به امرى حياتى در مقياس جهانى بدل شده است تلاش كند.

گفتگو: شيرين جزايرى