1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فلسفه‌ی حقوق بشر (گفتار بيست‌و‌دوم و پايانی): تنديسی هشدار دهنده

۱۳۸۴ آبان ۲, دوشنبه

گفتار پايانی را به اعلاميه ی جهانی حقوق بشر و ضرورت تحقق هر چه بيشتر مفاد آن در سراسر جهان اختصاص داده ايم.

https://p.dw.com/p/A7Tc
كميسيون حقوق بشر سازمان ملل در ژنو
كميسيون حقوق بشر سازمان ملل در ژنوعکس: AP

لُرد آکتُن Lord Acton تاريخشناس انگليسی قرن نوزدهم، درباره ی اعلاميه ی حقوق بشر و حقوق شهروندی مصوب انقلاب فرانسه گفته بود: «اين دو برگ کاغذ، از تمام کتابخانه ها و کل ارتش ناپلئون سنگين تر است». اگر بپذيريم که در اين تمثيل، واقعيتی ژرف نهفته است، می توانيم آن را به اعلاميه‌ی جهانی حقوق بشر، مصوب ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل متحد نيز تعميم دهيم و در عين حال اضافه کنيم که اين دومی، حتا از آن اعلاميه ی وزين دوبرگی انقلاب فرانسه، به دو دليل، وزن و اعتبار بيشتری دارد: نخست اينکه اين اعلاميه، بيان فشرده ی حقوق و آزاديهای همه ی اعضای خانواده ی بشری ست و دوم اينکه اين اعلاميه، دستاورد معنوی خلقها و ملتهايی به شمار می آيد، که مفاد آن را نه تنها جهانشمول، بلکه تقسيم ناپذير، تفويض ناپذير و تعطيل ناپذير می دانند.

نزديک به ۵۷ سال از هستی پذيری اين سند می گذرد. تا کنون درباره ی آن بسيار گفته و نوشته اند. با اين حال در اين زمينه، هر چه گفته و نوشته شود، باز کم است. دهم دسامبر هر سال، روز تجديد ميثاق با مفاد مندرج در اين سند تاريخی و بيدار باش در اين زمينه است که تا دستيابی کامل به حقوق بشر در سراسر جهان، چه راه طولانی و پرپيچ و خمی فرا راه بشريت آگاه و مترقی قرار دارد.

اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، نماد وجدان بشريت بيدار است. بشارت دهنده ی همان چيزی است که زمانی انديشمند بزرگ اخلاق، ايمانوئل کانت، آن را به «صلح جاودان» تعبير کرده بود. تنديسی است که در ميدانی به عظمت جهان قرار داده اند تا همه روزه عابران را يادآور شود که چه کار سترگی صورت تحقق پذيرفته و در عين حال هنوز چه کار عظيمی در پيش روست. اين تنديس، در سال ۱۹۴۸، بر خرابه های خونين اردوگاههای مرگ «آوشويتس» و «بوخن والد» و «تربلينکا» و بر ويرانه‌های آلوده به غبار اتمی «هيروشيما» و «ناگازاکی» و در آستانه‌ى ورود به دنيای «جنگ سرد» بنا شد، تا هشداری باشد برای جلوگيری از تکرار فاجعه‌هايی که رخ داده بود. اما بشريت پس از آن نيز با نگاه ناباور، رويدادهای هولناکی را نظاره کرد: بحران خونين خاورميانه، جنگ ويتنام، حکومت وحشت خمرهای سرخ در کامبوج، آپارتايد در آفريقای جنوبی، قتل عام در روآندا، کشتار جمعی زندانيان سياسی در ايران، پاکسازی قومی در يوگسلاوی، سيطره ی طالبان در افغانستان و ... لذا امروز نيز از اهميت هشدار دهنده ی اين تنديس، ذره ای کاسته نشده است و ضرورت تحقق مفاد اين سند تاريخی، روزآمدتر و زنده تر از پيش خودنمايی می کند.

اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، در اين بيش از نيم قرن هستی خود، تأثيری اخلاقی، سياسی و حتا قانونگذار داشته است، تأثيری به مراتب فراتر از مرزهايی که در سال ۱۹۴۸ مبتکران آن در نظر و يا باور داشتند. اين سند، به سرچشمه ی اصلی و الهام‌بخش همه‌ی قوانين بين‌المللی حقوق بشری تبديل شده است. کليه ی بيان نامه ها و قطعنامه های سازمان ملل متحد، همه‌ی عهدنامه‌های منطقه‌ای حقوق بشر در اروپا و آمريکا و نيز منشور حقوق خلقها در آفريقا، مستقيما" ملهم از اين اعلاميه بوده‌اند. پس از سال ۱۹۴۸، هيچ پيمان نامه ی بين المللی حقوق بشری را نمی توان يافت که در آن نشانی از فرمولبنديهای اعلاميه‌ی جهانی حقوق بشر ديده نشود. زمانی «واسلاو هاول» دولتمرد فرهيخته‌ی چکی، در توصيفی شاعرانه، اعلاميه‌ی جهانی حقوق بشر را به نهالی شکننده تشبيه کرده بود که در پی فاجعه‌ای هستی سوز، به مثابه نماد عدالت برای بشريت، در زمينی حاصلخيز کاشته شده است. اکنون عليرغم همه‌ی توفانها، اين نهال به درختی تنومند تبديل گشته و ريشه های عميقی در زمين دوانده است و قلمه‌های آن همچنان در زمينهای ديگر کاشته می‌شود.

اعلاميه‌ی جهانی حقوق بشر، به مثابه الگويی، در خدمت تدوين بسياری از قوانين و حتا قانون های اساسی کشور های مختلف بوده و نقش تنظيمی در احکام مربوط به حفظ حرمت انسانی در اين کشورها داشته است. بسياری از دادگاههای ملی و بين المللی، در اعاده ی حقوق انسانها و پاسداری از شأن و منزلت آنان، به مفاد اعلاميه ی جهانی حقوق بشر استناد کرده اند. دولتها، پارلمانها، احزاب سياسی و نيز سازمانهای غيردولتی در سراسر جهان، هر آينه که موضوع بر سر حقوق بشر و حرمت انسان بوده است، چه راستين و چه دروغين، خود را به اين اعلاميه پايبند و متعهد نشان داده اند. آيا صرف همين امر، نشانگر حقانيت جهانشمول اعلاميه ی جهانی حقوق بشر نيست؟ اگر بخواهيم خلاصه کنيم، می توانيم بگوييم که اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، پس از تصويب، تدريجا" به جايگاه يک قانون اساسی بين المللی ارتقاء يافته است.

اهميت اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، بسيار فراتر از مرزهای تأثير حقوقی و سياسی آن است. اين اعلاميه، نه تنها مشعلی فروزان فرا راه پويندگان و رهروان حقوق بشر در سراسر جهان قرار می دهد، بلکه در عين حال چراغ اميد را در دل خلقهايی که حقوق انسانی شان پايمال چکمه های زورمداری است، روشن نگاه می دارد. سخنان نلسون ماندلا، نماد مقاومت در برابر يکی از انسانسوزترين نظامهای سياسی در آفريقای جنوبی (آپارتايد) را به ياد آوريم که گفته بود: «برای همه ی مخالفان نظام پليد آپارتايد، کلمات ساده ولی گرانقدر اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، پرتويی از اميد، در يکی از ظلمانی ترين ادوار تاريخ کشور ما بود. در تمام آن سالهای سياه، اين سند به مثابه شعله ای فروزان، الهامبخش ميليونها آفريقايی بود. اين سند، برهان قاطعی بر اين واقعيت بود که ما که در سياهچالهای رژيم آپارتايد به سر می برديم، تنها نيستيم، بلکه بخشی از جنبش فراگيری در سراسر جهانيم که عليه نژادپرستی و استعمار و برای حقوق بشر، صلح و عدالت پيکار می کند».

اما شکاکان و بدبينان و بيش از همه ناباوران به حرمت انسانی، در مورد اعلاميه ی جهانی حقوق بشر چه می گويند؟ آنان اکثرا" معتقدند که حقوقی که صرفا" روی ورقه ای کاغذ نقش بسته است، ارزشی ندارد. اما مگر همين کاغذها، آرزوها، رؤياها، اعتقادات و اقدامات در راستای تحقق آنها نيست که به ابزاری نيرومند در دستهای بشريت آگاه برای ساختن آينده ای عادلانه تر و صلح آميزتر و بهتر تبديل می گردد؟ مگر همين اوراق اعلاميه ی جهانی حقوق بشر نبود که به تعبير نلسون ماندلا، به سرچشمه ی اميد برای ميليونها انسان تحت ستم تبديل شد و به آنان نشان داد که تنها نيستند؟ اگر پاسخ اين پرسشها مثبت است، پس می توان گفت که اين سند، در عين حال تجلی تفاهم انسان آگاه نسبت به امر همبستگی ميان انسانهاست. صرفنظر از اين واقعيت تلخ و ظالمانه که حقوق بشر هنوز در بسياری از کشورهای جهان نقض می گردد، اين سند يادآور اين وظيفه است که انسان اجازه ندارد بر رنج و محنت همنوع خود چشم فروبندد، بلکه بايد فراتر از هر مرز سياسی و جغرافيايی، آماده دفاع از حقوق انسانی همنوع خود و طرفدار پاسداری از شأن و منزلت ديگر انسانها باشد.

نيازی به فراتر رفتن از ديباچه ی اعلاميه ی جهانی حقوق بشر نيست تا بتوان تشخيص داد که مقدمات و شروط اوليه ای که اين اعلاميه بر شالوده ی آنها استوار است ـ در حالی که جهان ما با شتابی شگفت انگيز در حال دگرگونی ست ـ همواره معتبر باقی خواهد ماند. اهميت اين ديباچه، در آزمون واقعيتهای تلخ جهان امروز نيز به محک می خورد. چرا که همين ديباچه، پاسخهای متناسب با پرسشهای سنجشگرانه ی امروز ما را نيز می دهد؛ مثلا" در آنجا که از «اقدامات بربرمنشانه ای که وجدان بشريت را عميقا" جريحه دار کرده است» سخن می گويد. و يا در آنجا که مورد تأکيد قرار می دهد که «حائز اهميت است که از حقوق بشر به ياری حکومت قانون پاسداری شود، تا انسان مجبور نگردد به عنوان آخرين وسيله، متوسل به قيام عليه جباريت و ظلم گردد». و يا در آنجا که پيوند ميان «پاسداری از حقوق بشر» و «رابطه ی دوستانه ی ميان ملتها» را يادآور می شود. و نيز در آنجا که نقطه ی مرکزی انديشه ی حقوق بشر را با اين جملات نشانه می گيرد که «دريافت همگانی مشترک از اين حقوق و آزاديها، برای تحقق وظايفی که در برابر ماست، اهميتی سترگ دارد». باشد تا بدينسان آرزوی ديرينه ی «صلح جاودان» برای بشريت، سرانجام جامه ی تحقق پوشد.

در جمع بست اين گفتار بايد بار ديگر مورد تأکيد قرار داد که:

۱. در پرتو اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، همه جا حرمت انسانی و حقوق بشر، از نظر سياسی و اخلاقی به امری مشروع تبديل گشته است. بطوريکه همه ی ناقضان و پايمال کنندگان اين حرمت و حقوق، جهت توجيه اقدامات خود، به ناچار به تراشيدن انواع مشروعيت های فوق بشری متشبث می گردند و آسمان و ريسمان را به هم می بافند.

۲. اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، به نيروی محرکه ی بزرگی در جهان ما تبديل شده است، چرا که اين اعلاميه را می توان به نوعی تبلور همه ی اعتقادات حقوقی، اخلاقی و فلسفی در نظر گرفت که از طرف همه ی ملتهای جهان مورد احترام قرار دارد و با علايق آنان سازگار است.

۳. دقيقا" همين خصلت جهانشمول اعلاميه ی جهانی حقوق بشر ـ در گسترده ترين معنای آن ـ است که به اين اعلاميه نيرويی خارق العاده و زوال ناپذير می بخشد. اين ادعای جهانشمول که بايد حرمت هر انسانی را پاس داشت، تصورات ما از انسانيت را به تسخير خود در آورده است.

۴. مضمون اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، در آينده نيز نقش انديشه ی راهنمای خود را ايفا خواهد کرد. سيطره ی بلامنازع احکام آن بر وجدان و قلوب بشريت و ارزش والای اين احکام به مثابه مجموعه ای از اصول حقوقی، رمزتداوم حيات و ناميرايی آن است.

بهرام محيی