1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فلسفه‌ی حقوق بشر (گفتار دوم): منزلت انسان

۱۳۸۳ بهمن ۱۲, دوشنبه

منزلت انسان، کانونی ترين ارزش فلسفی حقوق بشر و به معنای در نظر گرفتن ارزشی ويژه برای شخصيت انسانی است. اين ارزش، هم خصلتی درونی دارد و هم اجتماعی و ادعايی برای احترام نسبت به انسان را به بيان در می آورد. منزلت انسان، نه قابل انتقال و واگذاری و نه صرفنظر کردنی است.

https://p.dw.com/p/A7UG
ايمانوئل كانت، فيلسوف آلمانى: ”اگر چه انسان آنگونه که بايد مقدس نيست، اما بر او بايسته است تا انسانيتی را که در اوست با تقدس بنگرد."
ايمانوئل كانت، فيلسوف آلمانى: ”اگر چه انسان آنگونه که بايد مقدس نيست، اما بر او بايسته است تا انسانيتی را که در اوست با تقدس بنگرد."

امروزه برای تبيين دقيق تر منزلت انسان، آن را با ارزشهای ديگری چون حق زندگی، آزادی، استقلال شخصيت، برابری انسانها، عدالت، همبستگی و زندگی صلح آميز و عاری از خشونت در پيوند قرار می دهند. ما درباره ی اين ارزشها به مرور سخن خواهيم گفت، اما گفتار کنونی را به مفهوم منزلت انسان اختصاص داده ايم.

ايده ی منزلت انسان، ريشه در فلسفه ی يونان باستان دارد که اين منزلت را ناشی از خردمندی ذات انسان (آزاد) و آزادی اراده ی او می ديد. تصوير انسان در سنت يهودی ـ مسيحی، به مثابه آفريده ای همانند خداوند، ارزش اين منزلت را ارتقاء بخشيد. در دوران جديد و در قوانين اساسی دولتهای دمکراتيک، منزلت انسان، عالی ترين هنجار به حساب می آيد و خدشه ناپذير است.

ايمانوئل کانت، فيلسوف بزرگ عصر روشنگری، در رساله ی خود «بنياد متافيزيک اخلاق»، تعريف دقيقی از منزلت انسان ارائه داده است. کانت می گويد: «در قلمرو غايت ها، همه چيز يا دارای قيمت است يا منزلت. آن چيز که دارای قيمت است، می توان به جای آن معادلی را برنشاند. اما در مقابل، آن چيزی که والاتر از همه ی قيمتها قرار دارد و معادلی برای آن مجاز نيست، دارای منزلت است». کانت با چنين تعريفی، خود را در جبهه ی سنت متافيزيک يونان باستان قرار می دهد که با توجه به ذات انسان، جايگاه يگانه ای در نظام گيتی به او بخشيده بود. برای کانت، انسان با توجه به چنين جايگاهی، از ارزش مطلقی برخوردار است که آن را می توان «تقدس بشري» در وجود تک تک افراد ناميد. وی به همين دليل تصريح می کرد که اگر چه انسان آنگونه که بايد مقدس نيست، اما بر او بايسته است تا انسانيتی را که در اوست با تقدس بنگرد.

بنا بر اين تعريف کانتی، انسان تنها موجودی است که برای آن قيمت و معادلی وجود ندارد، چرا که انسان دارای منزلت است. می توان سنجشگرانه پرسيد که آيا چنين ديدگاهی ناشی از گرايشی انسان محورانه و نتيجه ی خودخواهی نوع بشر نيست که خود را نسبت به موجودات زنده ی ديگر در چنين جايگاه والايی برنشانده است؟ کانت در مقابل چنين پرسشی اين گونه استدلال می کند که احترام به منزلت انسان را نمی توان با خودخواهی طبيعی حيوانی مقايسه کرد، چرا که چنين احترامی نتيجه ی آزادی است. انسان تنها موجودی است که با اتکاء بر شعور خود می تواند تشخيص دهد که دنبال کردن اهداف خودخواهانه، سود بيشتری در بر دارد. اما اگر انسان داوطلبانه و مطابق اراده ی آزاد خود، از ظلم و ستم نسبت به همنوعان خود صرفنظر کند و از اهداف خودخواهانه فاصله بگيرد، ديگر نه از قوانين طبيعی بلکه از قانونيتی اخلاقی پيروی کرده است. همين قانون اخلاقی است که تنها در انسان وجود دارد و منزلت و ارزش والای او را متعين می سازد.

اينک با حرکت از مرزی که کانت ميان منزلت و قيمت می کشد، می توان سه ويژگی برای منزلت انسان برشمرد:

نخست اينکه، منزلت نوعی رابطه است و نه يک صفت. به عبارت روشن تر، منزلت چيزی در انسان نيست، بلکه رابطه ای ميان انسانهاست. رابطه ای که انسان بر پايه ی انسانيت ميان خود و ديگران مستقر می کند. هر آينه تلاش کنيم که اين منزلت را به صفاتی متصل کنيم، ويژگی يگانه ی آن را سلب و آن را محدود کرده ايم. درست به همين دليل بايد از يکپارچگی و «خدشه ناپذيری» حرمت و منزلت انسان سخن گفت. «خدشه ناپذيری» منزلت انسان طبعا" به اين معنا نيست که حرمت هيچ انسانی خدشه دار نمی شود، بلکه به معنی پيوندی ناگسستنی ميان همه ی انسانهاست و هر کس منزلت انسانی را خدشه دار کند، بيش از قربانی، منزلت خود را خدشه دار کرده است.

دوم اينکه، منزلت يک مقام و موقعيت فطری انسانی است و نه يک امر اکتسابی. به عبارت ديگر، منزلت انسانی در وجود انسان مستتر است و حاصل تلاش يا شايستگی نيست. در نتيجه، توانايی های جسمی و روحی يک فرد نمی تواند منزلت او را نسبت به فرد ديگر ارتقا بخشد.

سوم اينکه، منزلت انسان همواره به مثابه يک وظيفه قابل درک است و نه يک امتياز. انسانها بر خلاف حيوانات قادرند کنش خود را در مقابل ذات های خردمند ديگر توجيه کنند. چنين امری اما نه به عنوان يک لذت يا تمتع، بلکه به مثابه يک وظيفه ی اخلاقی قابل درک است. آزادی اراده ی انسان، يعنی مسئوليت پذيری و رفتار مسئولانه او و اين، معنايی جز اين ندارد که انسان نه تنها می تواند، بلکه موظف است کنش خود را در مقابل ديگران توجيه کند. بنابراين، پذيرفتن منزلت انسان، نه يک بازدهی در زمينه ی شناخت نظری، بلکه حامل بصيرت و درايتی عملی، عنايت و بذل توجه، تجربه و از خودگذشتگی است. توانايی توجيه کنش خود نزد ديگران، همزمان نوعی بايسته ی اخلاقی است. به اين اعتبار، منزلت، هم موهبتی به انسان است و هم تحميلی به او. و اين نکته، اين سخن ژان پل سارتر فيلسوف فرانسوی را به خاطر می آورد که: انسان محکوم به آزادی است.

بهرام محيی