كمكهاى داوطلبانه شهروندان آلمانى به پناهجويان در آلمان
۱۳۸۵ مرداد ۱۰, سهشنبهد. اين سازمان بدين منظور از افراد داوطلب مىخواهد كه پناهجويان آسيب ديده را همراهى و كمك كنند.
مصطفى اهل تركيه است. مصطفى بخاطر شركت در تظاهراتى براى حقوق كردها ده سال تمام از عمر خود را در زندانى در تركيه گذراند. او را در زندان شكنجه كردند. پس از آزادى هم پليس او را راحت نگذاشت. مصطفى به آلمان گريخت و درخواست پناهندگى كرد. مصطفى كه ۳۵ ساله است، نخستين روزهاى ورود خود به برلين را بخوبى به خاطر دارد. او مىگويد: ”اگر فرض كنيم كه برلين اقيانوس بزرگى باشد و من هم در درون اين اقيانوس باشم، مىتوانم بگويم كه خود را بصورت كسى مىبينم كه نمىتواند شنا كند. حس مىكردم كه درمانده هستم و احتياج به كمك و حمايت دارم. براى همين شروع كردم به اينكه دنبال كمك بگردم.“
و كمكى كه او دريافت كرد از سوى تدا فن ودل Theda von Wedel بود، زنى شاد و سرحال و پرانرژى كه بتازگى بازنشسته شده است. تدا فن ودل اهل برلين است. هنگامى كه تدا آگاهى يافت كه سازمان كزنيون به دنبال داوطلب براى كمك به پناهجويان آسيبديده مىگردد، درنگ نكرد و خود را به اين سازمان معرفى كرد. يك سال پيش بود كه مصطفى و تدا براى نخستين بار با هم آشنا شدند.
تدا مىگويد: ”مصطفى خيلى خيلى كم آلمانى حرف مىزد و من هم اصلا تركى نمىدانستم. من و مصطفى به اين نتيجه رسيديم كه هيچ زبانى در دنيا نيست كه ما بوسيله آن بتوانيم با هم حرف بزنيم. با يك مترجم در اينجا صحبت كرديم و بعد روى يك ورق كاغذ كلمههايى را كه مىخواستيم به هم بگوييم نوشتيم. بعد هم سعى كرديم با دست و پا هم كه شده اين كلمهها را براى هم تشريح كنيم.“
البته امروز ديگر مصطفى و تدا با دست و پا با هم حرف نمىزنند، چون در اين فاصله مصطفى آلمانى را به خوبى ياد گرفته است. تدا به او كمك مىكند تا بتواند اين زبان دشوار را بهتر بياموزد و از پس كارهاى روزانه خود برآيد. مصطفى و تدا يك بار در هفته يكديگر را مىبينند. بعضى وقتها با هم به موزهاى براى تماشا مىروند يا براى انجام كارى ادارى به ادارهاى سر مىزنند. زمانى كه مصطفى احساس كرد كه ديگر توان تحمل زندگى در خانه پناهندگان را ندارد، با كمك تدا به جستجوى آپارتمانى براى خود پرداخت.
تدا در اين باره مىگويد: ”واقعا باعث تعجب است كه پناهجوها موقع گشتن به دنبال خانه چقدر با بدرفتارى صاحبخانهها روبرو مىشوند. در اين رابطه كسى كه آلمانى نداند اصلا شانسى ندارد. علتش هم معلوم است، چون خارجى است. اگر من كنار مصطفى نبودم امكان نداشت خانه پيدا كند.“
در اين ميان مصطفى در چهارديوارى خود زندگى مىكند و از اين بابت بسيار خوشحال است. مصطفى مىگويد كه بدون تدا امكان نداشت خانه پيدا كند. تدا و خانواده او دوستان مصطفى شدهاند. براى مصطفى اين خانواده نقطه اتصال او با جهان بيگانهاى است كه در آن زندگى مىكند. مصطفى مىگويد:
”وقتى تدا و خانوادهاش را مىبينم، خوشبخت هستم. وقتى از آنها خداحافظى مىكنم، در ذهنم به دنبالشان مىگردم و دلم مىخواهد كه كنارشان باشم. شايد به نظر خيلى احساساتى بيايد، اما در نظر من آنها مثل خانواده خودم هستند.“
خانواده خود مصطفى در دوردستهاست، گذشته مصطفى را آزار مىدهد و آينده برايش ناروشن است. زندگىاش هنوز ثبات و آرامشى ندارد. نمىداند كه آيا او را به عنوان پناهنده مىپذيرند يا نه و در نتيجه آيا مىتواند در آلمان بماند يا نه. تا زمانى كه حق پناهندگى مصطفى به رسميت شناخته نشده است، اجازه ندارد كار كند، حتى نمىتواند به كلاس زبانى مجانى برود. و ممكن است مدتها طول بكشد تا وضعيت پناهندگى او روشن شود.
تدا مىگويد: ”آلمان نمىخواهد زياد پناهنده داشته باشد. اين را آمار هم تاييد مىكند: تا جايى كه مىدانم ۹۵ درصد تقاضاهاى پناهندگى را رد مىكنند. در مورد مصطفى ما با پناهجويى سر و كار داريم كه آسيب روحى ديده و مسلم است كه شرايط در مورد او بايد فرق كند. اما به نظر من بايد سريعتر از اينها به درخواست پناهندگى او رسيدگى بشود. چون اينكه آدم نداند چه سرنوشتى در انتظارش است، بسيار غيرقابل تحمل است.“
تدا به مصطفى كمك مىكند تا اين دوره راحتتر سپرى شود. هدف مصطفى اين است كه زندگى تازهاى را در آلمان آغاز كند و اين انگيزه مهمى است تا از پاى نيافتد. آلمانى ياد مىگيرد، عضو يك تيم فوتبال شده و فوتبال بازى مىكند و سعى مىكند با گوشه و كنار شهر برلين آشنا شود. و اگر در جايى با مشكلى روبرو شد از تدا سؤال مىكند. تدا مىگويد: ”اين احساس كه كسى هست كه به كمك من احتياج دارد احساس خيلى خوبى است. احساس زيبايى است كه در سطحى انسانى امتحان كنى و ببينى كه چطور مىتوانى از عهده مسائل انسانى ديگر بربيايى و واقعا چه چيزى مىتوانى به او بدهى. من متوجه مىشوم كه شادىاى كه مصطفى به خاطر حمايت شدن از خود نشان مىدهد به من برمىگردد و من را هم شاد مىكند.“
مصطفى مىگويد كه آشنا شدن او با تدا خوشبختى بزرگى در زندگىاش بوده است. او مىداند كه بسيارى از آوارگان از چنين امكانى محروماند. كسى با محبت به آنها كمك نمىكند تا مشكلهايشان را حل كنند. با گرفتاريهاى زندگى خود در غربت تنها هستند. مصطفى مىگويد كه بايد شمار يارىدهندگانى چون تدا بيشتر شود، چون اينها بهترين وسيله براى غلبه بر نااميدى و ترساند.