1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

ماجده الرومى و ترانه “واژه ها”

اسكندر آبادى۱۳۸۲ دی ۱۷, چهارشنبه

آيا با شعر و موسيقى لبنان آشنايى داريد؟

https://p.dw.com/p/A66C
عكسى هوايى از شهر بيروت، پايتخت لبنان
عكسى هوايى از شهر بيروت، پايتخت لبنانعکس: laif/Sasse

موسيقى فراگيرترين و جهانگيرترين زبان است، زبانى كه همگان ميفهمند و بسيارى به آن سخن ميگويند. يكى از توانمندان اين زبان خواننده و موسيقى شناس لبنانى ماجده الرومى است.

او در طول عمر ۴۸ ساله اش، به گفته خود، به اين بسنده نكرده است كه دوستى دستگير، همسرى مهربان و مادرى وظيفه شناس باشد. او همواره با آوا و آواز دلپذيرش اميد برپايى لبنانى آباد، آزاد و آشتى جو را نويد داده است. آنچه ماجده براى كشور و ملت خود انجام داده است، از هيچ سياسى كار و ديپلماتى ساخته نيست. پس از كشتارهاى صبرا و شتيلا اين او بود كه آمادگى كشور خود را براى هرگونه مقاومت عليه بيداد، با ترانه هايش اعلام كرد.

ماجده در جنوب لبنان زاده شده و در شهر كفرشيما رشد يافته است، شهرى كه اهالى آن در حين اعتقاد به آيينهاى خود از هرگونه تعصب و افراط گرايى به دور بوده اند. سبك خوانندگى، كلامهاى بهره گرفته در ترانه ها و آهنگهاى كارهاى ماجده، همه و همه معرف هنرمندى هستند كه مرز ميان خاور و باختر نيست، بلكه تركيب اين دو است.

در اينجا نمونه اى از ترانه هاى ماجده الرومى را نقل مى كنيم كه سروده نزار قبانى است. در اين ترانه جنبه ديگرى از كارهاى ماجده را مشاهده مى كنيم. او مانند هر هنرمند راستين ديگر همزمان با توجه به مسائل اجتماعى از عشق و زندگى فردى نيز غافل نبوده است.

واژه ها

در حال رقص ميگفت با من نگفته ها را

چون او كسى نگفته اين ناشنفته ها را

پرواز داد من را، دستى به دست من داشت

انگار با سخنهاش بر ابرها مرا كاشت

مشك سياه از چشم، سنگين چه ميفشاندم

شب بود و او به ايوان، با خويش ميكشاندم

من پر و او نسيمى، در دست او چو نوزاد

او حرم آفتابى، يا گرمى امرداد

در پيش روى او من، گنج گرانبهايى

نقشى به اين لطافت كى ديده او به جايى

از واژه ها و نجواش يكباره مست گشتم

مانند صد ستاره، در زير دست گشتم.

غافل شدم به يكبار از رقص و پيچ و تابم

رفتم كه با سخنهاشى عمرى دگر بيابم.

يك دم زنى شدم زن، كاخى مرا ز پندار

نجواى او بنا كرد، تا سررسيد ديدار

پايان رقصمان شد، هركس به جاى بنشست

جز واژه ها به جز حرف، چيزى نماند در دست