محمود داوودى يا گريز بىهياهو از رسم معمول
۱۳۸۴ مهر ۲۸, پنجشنبهدر مورد انتشار «چند صحنه» واقعا مىتوان گفت كه دوستان و نزديكان محمود داوودى، از چاپ كتابى توسط شاعر اگر متعجب نشده باشند، دستكم غافلگير شدهاند، چون داوودى كه خيلى زود نوشتن و نيز رابطهاش را با محافل ادبى آغاز كرده، به تنها چيزى كه توجه چندانى نشان نداده، انتشار آثارش بوده است. اما گرچه او خيلى دير به انتشار نخستين مجموعه شعرش همت گماشته، حركتش در هر صورت مبارك بوده است، بخصوص اگر كسى «چند صحنه»ى او را به قصد خواندن در دست بگيرد.
محمود داوودى كه كم مىنويسد و از آن هم كمتر منتشر مىكند، در سال ۱۳۳۳ در آبادان متولد شد، در دانشگاه هنرهاى زيباى تهران به تحصيل پرداخت و پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ به حلقهى ادبى زندهياد هوشنگ گلشيرى پيوست.
در شعر داوودى چيزى كه بيش از هر چيز جلبنظر مىكند، گريز شاعر است از شكلهاى دستمالىشده، اما مد روز، و رسيدن به زبانى فردى و قابل تشخيص، سرشار از طنزى گاه آشكار و در اغلب موارد پوشيده. كسى كه تا ۵۰ سالگى، آنهم در جامعه شاعرپرور ما كه حرص انتشار بيش از حرص شناخت جلوه مىكند، تاب ماندن در حاشيه و سايهسار را مىآورد، انتظار ديگرى هم نمىتوان داشت مگر سطرهايى اينچنين:
*
لرزان
بربند نازك شعبده
زير هرهى ريز طبل
غلتيدن
به چالهى خنده
فروافتادن
به چاه بىمرگى
اين منم
دلقك روز و شب
شاعران در كشور ما براى تعريف شعر بطور اعم و شعر خود بطور اخص، معمولا بهدنبال مفاهيم و توضيحات پيچيده مىگردند. اما محمود داوودى كه اصلا اهل آماده كردن خود براى بيان «حرفى مهم» نيست، با همان روحيه شاد و مطايبهگر خود اين موضوع واقعا پيچيده را كه در شعر به دنبال چه مىگردد، به ظاهر خيلى ساده بيان مىكند: ”نمىدونم راستش، من از بچگى شعر مىگفتم. از بازى با كلمه و اينجور چيزها خوشم مىآمد. قبلا چيزهاى غريب مىگفتم. مثلا يادم مىآيد قبلا شعرهايى مىگفتم به تقليد از رويايى. از اين قبيل بازيها كه خودم نمىفهميدم. البته يكبار شعرى به تقليد از پازولينى گفتم. ولى الآن كه سنم بالا رفته، راستش قضيه برايم يكجور ديگر است. آدم دنبال صدايى در سرش مىگردد، كه بايد اين را يكجورى سامان بدهد. چون واقعيت، به قول فيلسوفها پر از حشو و زوائد است. حالا قرار است شعر اين كار را بكند، اين نظم را در اين جهان اصطلاحا «گسيختهى پسامدرن»... تمام هدف من اين است كه خودم را يكجورى جمع كنم، مثلا موسيقى برايم مهم است“.
در اين فرصت كوتاه ديگر جايى براى گفتن چيزى نمىماند، مگر پيشنهاد اينكه خواننده مجموعه شعر ۸۰ صفحهاى «چند صحنه» را در دست بگيرد و با سطرهايى غافلگيركننده روبرو شود، سطرهايى كه قطعا خود شاعر را نيز غافلگير كردهاند.
بهنام باوندپور