1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

مرضيه مشكينى / ما فیلم را زندگی می کنیم، چون همه ی کاراکترهای فیلم از واقعیت گرفته میشوند

۱۳۸۴ آذر ۱۲, شنبه

شهر توبينگن آلمان به تازگى ميزبان برگزارى فستيوال بين المللى فيلم زنان بود كه در چارچوب آن مجموعا ۳۲ فيلم سينمايى و مستند از ۲۰ كشور جهان، از جمله از ايران به نمايش درآمد. يكى از فيلمهايى كه در اين جشنواره در چند نوبت اكران شد، فيلم «سگهاى ولگرد» ساخته مرضيه مشكينى بود كه در حضور خود ايشان بر روى پرده آمد. اما سوژه اين فيلم چطور به ذهن اين فيلمساز رسيد، اين فيلم چگونه شد و شكل گرفت؟ و چطور شد كه از بازيگران غيرحرف

https://p.dw.com/p/A69z
صحنه اى از فيلم «سگهاى ولگرد» ساخته مرضيه مشكينى و برنده دوربين نقره‌اى جشنواره ونيز
صحنه اى از فيلم «سگهاى ولگرد» ساخته مرضيه مشكينى و برنده دوربين نقره‌اى جشنواره ونيز

� اى در تهيه اين فيلم استفاده شد؟ گفتگويى با مرضيه مشكينى براى يافتن پاسخ اين پرسشها:

مصاحبه گر: شهرام احدی

دویچه وله: خانم مشکینی، از شما فیلم «سگ های ولگرد» در فستیوال بین المللی فیلم زنان در توبينگن نمایش داده می شود. چطور شد که شما اصلا این فیلم را در افغانستان ساختید یا درافغانستان اصلا فیلم ساختید، با وجود اینکه ایرانی هستید؟

مشکینی: درواقع باید بگویم، درست است که من ایرانی ام و زادگاهم ایران است، اما فکر نمی کنم که اجبارا لوكيشن فیلم های من هم باید ایران باشد. فکر می کنم وقتی کشوری، مثل افغانستان، همسایه کشور منست و دردمند است، نیاز دارد به به زبانی که دردش گفته بشود و چون در افغانستان ما تا قبل از طالبان حداقل می توانم بگویم که فیلمساز نداشتیم و بعد از ۱۱ سپتامبر سینمای افغانستان فیلم سینمایی نداشت که بخواهد صحبت کند، گفت و گو کند و چهره ای از خودش نشان بدهد، و چون افغانستان همسایه کشور من است، پس من بعنوان یک همسایه، بعنوان یک انسان، بعنوان کسی که می توانستم لااقل گوشه ای از درد افغانستان را بیان کنم، شاید وظیفه ی خودم می دانستم که اینکار را بکنم.

دویچه وله: ولی واقعا به چشم می خورد که خیلی ها در افغانستان و یا حتا در عراق فیلم می سازند! چرا فیلمسازان ایرانی، حداقل برخی شان، این کشور را برای تحقق ایده های شان انتخاب می کنند؟

مشکینی: از «خانه ی فیلم مخملباف»، که من یکی از اعضای این موسسه یا شرکت فیلمسازی هستم، این اولین فیلمی نیست که در افغانستان ساخته می شود. ۱۶ سال پیش فیلم «بایسیکل ران» از محسن مخملباف را در افغانستان و راجع به افغانستان داشتیم. «سفر قندهار» قبل از ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاده و ساخته شده است، قبل از اینکه توجه جهانی به سمت افغانستان باشد. پس، این نمی تواند یکجور کشش و تمایل برای مطرح شدن افغانستان باشد. در واقع مطرح شدن مشکل افغانستان، لااقل احساس من راجع به فیلم خودم، این بوده که ميخواستم این مشکلی را که احساس کردم و دیدم بیان کنم.

دویچه وله: ولی فکر نمی کنید که توی ایران هم به اندازه ی کافی مشکل است که آدم بتواند مطرح بکند، یا حداقل سزاوار این باشند که آدم مطرح بکند؟ تااینکه آدم برود سراغ افغانستان!

مشکینی: قطعا همینطوراست. فیلم اول من راجع به مشکلات زن ایرانی بود. «روزی که زن شدم» سه اپیزود راجع به کودکی زن ایرانی، میانسالی اش و پیری اش. بهرحال هر فیلمی لوکیشن و نحوه ی ساخت خودش را پیدا می کند. فیلم «روزی که زن شدم» درباره ی مشکلات زن ایرانی بود و توی ایران ساخته شد. چون لوکیشن آن می بایستی یک لوکیشن واقعی می بود و در واقع یک لوکیشنی که فیلم بتواند توی آنجا جان و شکلی بگیرد و یکی هم راجع به بچه های بی سرپرست که توی افغانستان زندگی می کنند. اما فکر نمی کنم فقط اشاره به این لوکیشن خاص شده باشد. وقتی ما راجع به یک مشكل حرف می زنیم، فکر می کنم می تواند دامنه ی بیشتری بگیرد. فیلم اولم «روزی که زن شدم» وقتی که در فستیوال نمایش داده می شد، من رفتم یونان برای نمایش فیلم. آنجا یکی از زنها بعد از اینکه فیلم را دید به گریه افتاد. وقتی از او پرسیدم برای چی، گفت من فکر می کنم این مشکل زن ایرانی نیست، این مشکل من است که دارد مطرح می شود. وقتی کمی عمومی تر نگاه کنیم، نمی توانیم انگشت بگذاریم و بگوییم این راجع به افغانستان ساخته شده، بلکه این می تواند راجع به تمام بچه های بی سرپرستی باشد که در دنیا هستند.

دویچه وله: اصلا چطور شد سوژه ی فیلم «سگ های ولگرد» به ذهن تان رسید، در واقع در مورد وضعیت زنان و کودکان در افغانستان؟

مشکینی: بهرحال من زنم و موضوع زنان بیشتر من را تحت تاثیر قرار می دهد و بیشتر تحت فشار قرار می گیرم که بخودم بگویم باید این مسئله بیان بشود. در فیلم «روزی که زن شدم» مشکل زنان ا یرانی را مطرح کردم. ولی برای «سگ های ولگرد»، سر فيلم «۵ عصر» با سمیرا رفته بودیم برای دیدن لوکیشن. بعد هم همینطوری در جريان جستجوهایمان از یکی از زندانهای کابل سردرآوریم. وقتی در آنجا با زندانی ها و کسانی که آنجا بودند صحبت می کردیم، من دیدم بچه های کوچکی هم هستند که می آیند توی این سلولها و در واقع پیش خانواده ی شان زندگی می کنند. وقتی که راجع آنها پرسیدم و تحقیق کردم، متوجه شدم که این بچه ها مجرم نیستند و فقط بابت اینکه سرپناهی ندارند به اینجا می آیند. در واقع چون کسی را نداشتند که بیرون از زندان از آنها نگهداری کند، اینها مجبورند که شبها بیایند پیش والدین شان و توی زندان زندگی کنند که صبح ها هم می رفتند بیرون برای امرار معاش. خوب، من هم این موضوع را از واقعیت گرفتم و کمی تخیل خودم را با آن تركيب کردم و بعد هم فکر کردم می تواند سوژه ای باشد قابل مطرح شدن.

دویچه وله: فیلمنامه از خود شماست،‌ آنوقت این طرح از پیش کامل آماده بود یا اینکه خود فیلمنامه یک پروسه بود که بموازات تهیه ی فیلم پیش می رفت؟

مشکینی: ما در واقع فیلم را زندگی می کنیم. چون همه ی کاراکترهای فیلم از واقعیت گرفته می شوند، سوژ‌ه ی اولیه یا «اوت لاین» فیلم واقعی ست و بعد، کاراکترها وقتی می آیند و توی «لوکیشن» واقعی ما شروع می کنیم به کارکردن، و اجازه می دهیم واقعیت خودش را تركيب کند و حتا بعضی وقتها خودش را بیشتر از آن چیزی که تصور فیلمساز است نمایش بدهد. نه، به نظرم فیلمنامه با کاراکترها با لوکیشن همه چیز با همدیگر رفتند به سمت اینکه اوج بگیرند و به همدیگر پیوند بخورند و بافته بشوند. در واقع بعضی چیزها اصلا توی فیلمنامه ی اولیه یا طرح اولیه نه، نبوده است، بلکه از واقعیت گرفته شده و یک چیزهای در آن تغییر کرده است. هر کسی که آمده توی فیلم، از آن دختر بچه ی کوچکی که توی فیلم بازی می کند تا ... ، اینها چیزهایی ست که کم کم از هر گوشه ی واقعیت گرفته شده و بعد خود را در بافت فیلم ترکیب کرده است.

دویچه وله: و نمایش واقعیت با استفاده از بازیگرهای غیرحرفه ای به نظر شما خیلی راحت تر است؟

مشکینی: راحت تر، نه! من فکر می کنم برای نمایش یک سوژه، یعنی یک قصه ی واقعی، بهتر است کسانی که در آن بازی می کنند از واقعیت گرفته شوند، تا اینکه یک بازیگری را بگذارم که او تازه بیاید و خودش را تطبیق بدهد با این شرایط و خودش را بگذارد در جایگاه این نقش، و بعد هم بیاید و یک بازی ای بکند.

دویچه وله: کارکردن با این بازیگرهای غیر حرفه ای چه جذابیتی دارد برای شما؟

مشکینی: هم مشکل است، هم دوست داشتنی! مشکل است، بابت اینکه بازیگران غیرحرفه ای معمولا سینما را نمی شناسند و فکر می کنند که خوب، یک فیلم دوساعت است و بعد از دوساعت هم کار تمام می شود و می روند خانه. اینکه از صبح تا شب باید آماده باشند برای اینکه فرضا نور خاصی که ما لازم داریم برای پلان مان، تدارکی داده بشود، چه می دانم مثلا برای اینکه این دفعه مشکل صدا داریم، مشکل تصویر داریم یا یک مشکل فنی این دفعه پیدا شده یا اینکه مثلا وقتی قرار بشود که ده بار یک پلان را بازی بکنند برایشان خسته کننده است، اینکه آدم ده بار مجبور شود که یک مسیری را برود و بیاید، خوب، کم کم شروع می کند به بازیگوشی کردن، بخصوص وقتی که بچه باشد. کارکردن با بچه ها در واقع یکجور بازی ست. من سعی کردم، هم در فیلم اولم و هم در این فیلم، که با این دوتا بچه ی کوچک که توی فیلم بازی می کنند یک شرایط بازی را راه بیندازم. هم می بایست خسته اش نمی کردم و می بایست یک محیطی را برایش ایجاد می کردم که بتواند احساس راحتی بکند با گروه، با تیم و با دوربین و اینکه وقتی دوربین روشن می شود، بازیگر من خاموش نشود و همزمان با همدیگر بتوانند زندگی و کار بکنند. خوب این سختی های کار است، اما واقعی ست اینکه وقتی می خندد واقعی می خندد یا وقتی گریه می کند واقعی گریه می کند، و وقتی قرار است تعجب بکند چنان تعجب می کند که تو یاد بازی هیچ کسی توی هیچ فیلمی نمی افتی و فکر می کنی که چقدر واقعی، چقدر درست و چقدر خوب است!

دویچه وله: ولی این فیلم که تمام شد، این هنرمند کوچولوی شما نفس راحتی کشید یا اینکه فوری دلش برای دوربین تنگ شد؟

مشکینی: البته هنرمند کوچک «سگهای ولگرد» به نظر من یک استثناست، یک دختری ست که من در محله ی فقیرنشین کابل پیدایش کردم. درست زمانیکه من فکر کردم آن کسی را که می خواهم نمی توانم پیدا بکنم. چون وقتی داشتم طرح اولیه را می نوشتم، فکر می کردم که آیا می توانم یک چنین دختری، یک چنین بچه ای را پیدا کنم و بعد، خیلی گشتم. شاید باور نکنید، شاید هزار تا هزاروپانصدتا بچه را من دیدم، با تک تک آنها حرف زدم، تا اینکه او را پیدا کردم. اول که او را از دور دیدم، فکر کردم چه چهره ی زیبا، معصوم و وحشی و جذابی خواهد داشت برای این نقش. اما وقتی با او شروع کردم به حرف زدن، اول حرفهایم را نمی فهمید. یکی دو روز همینجوری با او کلنجار می رفتم، تا اینکه فهمیدم گوش اش مشکل شنوایی دارد. بخاطر یک بیماری ای که گرفته بود مشکل شنوایی داشت و گوش اش عفونی شده بود و نمی شنید که خوشبختانه بعد ازاینکه چندتا دکتر او را معاینه کردند تا حدودی مداوای اولیه صورت گرفت. با دیدن اینهمه استعداد از این دختر، با اینکه نقش اول در طرح اولیه ی من پسر بود، این دختر آمد و نقش اول را از آن خودش کرد.

دویچه وله: شما در طی این مدت اخیر اصلا چندبار به افغانستان سفر کردید؟

مشکینی: من با فیلم «پنج عصر» با سمیرا در آنجا کار کردم، بعنوان دستیارش، و بعد همانجا سوژه ی «سگ های ولگرد» را پیدا کردم که برای پرورش اش، برای بازی،‌ برای لوکیشن و برای پیدا کردن بازیگرم دوماه قبل ازاینکه فیلم را شروع کنیم آنجا بودم...

دویچه وله: آخرین بار؟

مشکینی: فکر می کنم بعد از ساختن فیلم «سگ های ولگرد» دیگر متاسفانه نه.

دویچه وله: کلا فکر می کنید وضعیت افغانستان بهتر شده است بعد از سقوط طالبان؟

مشکینی: ما می توانیم اینجوری راجع به افغانستان صحبت کنیم، افغانستان کشوری ست که شناخته نشده بود، افغانستان یک کشوری ست که در زیر برقعه طالبان پنهان شده بود، کسی نمی شناخت اش و از آن حرف نمی زد، اما یکدفعه بعد از ۱۱ سپتامبر افغانستان مطرح شد و بعد همه ی دنیا شروع کردن راجع به آن حرف زدن. بهرحال اینکه راجع به یک کشوری، راجع به یک لوکیشنی اصلا حرفی زده نشود تا اینکه راجع به آن حرف زده شود، این خودش یک تغییر است. بهرحال ۱۱ سپتامبر مطرح اش کرد و در آن اوضاع افغانستان که ما برای «پنج عصر» به آنجا رفته بودیم، توی خیابانها که راه می رفتیم، بچه های آواره ای را که توی خیابانها می دیدیم به حدی تعدادشان زیاد بود که واقعا نمی شد شمرد. زنان افغانی ای را می دیدیم که برقعه به سرشان بود، آنقدر تعدادشان زیاد بود که واقعا نمی شد تصور کرد. یعنی پیش خودت فکر می کردی، خوب، طالبان که رفته است، اینها برای چی هنوز برقعه به سرشان است، و جواب می گرفتیم که از وحشت بازگشت طالبان است. چون هنوز ترس و دلهره ی طالبان توی دل اینها بود و می ترسیدند و این مسئله خیلی آدم را آزار می داد. و بعد ویرانه هایی که بجا مانده بود، حتا، در مرکز افغانستان، کابل! بعد از «۵ عصر» که من برای ساختن «سگ های ولگرد» به آنجا رفتم، تعداد این بچه ها خیلی کمتر شده بود، تعداد بچه هایی که توی خیابان گدایی می کردند خیلی کمتر شده بود. بازسازی در شهرها شروع شده بود. عده ای از مهاجرین به کشورشان برگشته و در حال بازسازی خانه هایشان بودند و همچنین تعداد زنانی که برقعه سرشان بود خیلی کمتر بود. منتها تاثیری که بیست سال جنگ می تواند روی یک کشور بگذارد، اگر نخواهیم برابر این زمان بگذاریم که بازگردد به همان حالت اول، قطعا اگر برابر نباشد بیشتر خواهد بود، نه کمتر. نمی توانم بگویم افغانستان وضع اش خیلی بهتر شده، ولی تفاوت درست مثل یک آدمی ست که تا بحال سرش زیر آب بوده و حالا توانسته سرش را بیاورد بیرون و نفسی بکشد.

دویچه وله: مدتها پیش یک صحبتی داشتم با آقای مجیدی درمورد فیلم «باران» که موضوع آنهم غیرمستقیم یا مستقیم به افغانستان برمی گردد، به وضعیت پناهندگان افغانی در ایران. ایشان معتقد بود که ایرانی ها کلا به افغان ها بمثابه یک فرد درجه دو نگاه می کنند. شما هم همینطور فکر می کنید؟

مشکینی: این را می توانیم از قوانینی که در ایران گذاشته شده است بفهمیم. حدود ۳ میلیون مهاجر افغانی دارند در ایران زندگی می کنند و بعد، قانونی داشتیم که بچه های اینها را که حتا بعضی شان در ایران متولد شده بودند، از خواندن درس محروم می کردند. بنابراین، وقتی نگاه حکومتی این هست، می شود این را بیشتر بسط داد و بعد می توانیم بگوییم که می تواند نگاه مردم هم باشد. اما این افغانی ها بیشتر بزرگسال ها و مردهایشان بعنوان کارگرهای ساختمانی و از این دست کارها دارند در ایران کار می کنند. خیلی زحمتکش و خیلی شریف اند، اما متاسفانه با اینکه همسایه ی کشور ما هستند، با اینکه حداقل آن مهاجرینی که در کشورما زندگی می کنند فرهنگشان می تواند در فرهنگ کشور ما اثر بگذارد، متاسفانه چنین وضعیتی دارند. و بعد، حتا بعضی از بیماری ها، چه می دانم، مثل سرماخوردگی افغانی همه ی اینها می تواند چیزهایی باشد که از این نوع نگاه گرفته شده است.

دویچه وله: تهیه ی فیلم هایی مثل «باران» یا فیلم شما تا چه اندازه می تواند در تغییر افکار مردم موثر باشد؟

مشکینی: اگر منظورتان تاثیر فیلم «سگ های ولگرد» روی مردم ایران هست، باید بگویم فیلم «سگ های ولگرد» در ایران اجازه ی اکران نداشت. به دلایل مختلف که حالا گفته نشد، منتها اصلا حتا نگذاشتند تبلیغات بشود و بعد فیلم نمایش پیدا نکرد. در واقع سانسور مطلق.

دویچه وله: با وجودی که راجع به افغانستان است!

مشکینی: با وجود اینکه راجع به افغانستان است.

دویچه وله: به چه علت؟

مشکینی: بدون ذکر علت.

دویچه وله: همین مسئله هم برای من جالب است که بدانم کلا فیلمسازهای ایرانی، اصلا هنرمندان ایرانی در عرصه های مختلف و فیلمسازها طبیعتا با محدودیت ها و مشکلات مختلفی روبرو هستند، آیا فیلمسازهای زن مشکلات مضاعفی دارند؟

مشکینی: بیایید اصلا راجع به زن صحبت کنیم. بعضا زنها در کل کره ی زمین مشکلاتی که می توانند برای انجام یک کار داشته باشند دقیقا می تواند دوبرابر مشکلاتی باشد که مردها دارند، به دلایل مختلف؛ یک: نگاهی که جامعه به آنها دارد که حتما باید نفر دوم باشند. دو: ضعفی که به آنها تحمیل شده، از بس که گفته شده و یک جوری از بس گفته شده، انگار به خودشان هم سرایت کرده است. اگر من فیلم بسازم، راجع به اینکه من فیلم ساختم آنقدر حرف زده می شود و با ناباوری حرف زده می شود که اگر یک مرد بسازد اینطور نیست.

دویچه وله: ولی شمار فیلمسازهای زن در ایران کم نیست.

مشکینی: تعداد فیلمسازهای زن در ایران کم نیست، ولی نسبت به مردها که می سنجیم خیلی کم است.

دویچه وله: حتا می توانم بگویم در مقایسه بامثلا کشورهای عربی خاورمیانه اگر برای مثال نگاه بکنیم، گرچه نمی خواهم سینمای عرب را با سینمای ایران مقایسه بکنم و شاید مثلا از لحاظ سبک، از لحاظ شیوه ی بیان کاملا متفاوت باشند، ولی کلا تعداد فیلمسازهای زن در کشورهای عربی به مراتب کمتر است.

مشکینی: قطعا همینطور است. بخاطر اینکه، در واقع من فکر می کنم زنهای ایرانی به دلیل هوشی که دارند از فشاری که به آنها وارد شده است سعی نکرده اند خودشان را جمع بکنند. زنهای ایرانی را می توانم تشبیه شان بکنم به یک فنر که به آنها فشار آمده، آمده و آمده و جمع شان کرده بعد وقتی که یک منفذ برای نفس کشیدن پیدا کردند، چنان جهیدن که توانسته اند در هر کار و شغلی که خواستند مطرح بشوند. اما، اگر بخواهیم بسنجیم نسبت به مردها تعداد زنها خیلی کمتر است.

دویچه وله: فرض کنیم سوژه ی خاصی در مورد زنان وجود دارد. فکر می کنید زن بودن فیلمساز می تواند دربیان بهتر آن سوژه تاثیر بگذارد؟

مشکینی: از نظر من همینطور است. مثلا وقتی که تو راجع به یک شرایطی، راجع به لوکیشنی فیلم می سازی که آن را نمی شناسی، آن فیلم قطعا قابل باور نیست تا آنقدر که تو آن محیط را می شناسی و با آن مشکلات آشنایی. کسی که زن بودن را زندگی کرده است، به نظرم راحت تر می تواند راجع به زن فیلم بسازد و راجع به مشکلات زنان حرف بزند. چطور می شود راجع به یک چیزی که من اصلا نمی شناسمش یا به اندازه ی زن نمی شناسمش فیلم بسازم. اگر مثلا از شما بپرسم که یک موضوعی هست راجع به مردها، شما بهتر می توانید راجع به آن صحبت کنید...

دویچه وله: می توانم بگویم که دید من حداقل متفاوت است.

مشکینی: درست است. من هم همین را می خواهم بگویم.