1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

مسئله زبان در اتحاديه اروپا

اسكندر آبادى۱۳۸۳ آذر ۱۷, سه‌شنبه

با پذيرش ده عضو جديد در ماه مه سال جارى‌، اتحاديه اروپا سالانه بايد ۹۰۰ ميليون يورو صرف ترجمه زبانهای گوناگون به يكديگر كند. چندی پيش روزنامه نگاری به شوخی نوشته بود اگر هر شهروند اروپايی يك فنجان قهوه كمتر بخورد، مبلغ ترجمه های يادشده، جمع آوری شده است ولی آيا اين مبلغ به راستی لازم و ضروری است؟

https://p.dw.com/p/A7SI
عکس: European Communities

همه روزه در بروكسل و خارج از آن از ۵۰ تا ۶۰ نشست گوناگون در اتحاديه اروپا برگزار ميشود. اين نشستها توسط ۸۰۰ مترجم به ۲۱ زبان گردانده ميشوند، ولی اگر تركيبات زبانی را در نظر بگيريم، اين رقم به ۵۰۰ زبان ميرسد. منظور مثلا ترجمه از يونانی به انگليسى، انگليسی به فنلاندى، فنلاندی به يونانی و غيره است. به جز ترجمه شفاهی روزانه، در ادارات اتحاديه اروپا ۱۳۰۰ مترجم كار ميكنند كه سالانه حدود يك و نيم ميليون صفحه متن را كتبی ترجمه ميكنند و اين مقدار در سال آينده ميلادی يك ميليون صفحه ديگر افزايش می يابد. فشار كاری به جايی رسيده است كه دست اندركاران اداری اتحاديه اروپا، تصميم دارند بيشتر زبانهای رسمی اتحاديه را به اصطلاح يكسويه كنند.

به عبارت بهتر، هر نماينده ميتواند به زبان رسمی كشورش تكلم كند و مطمئن باشد كه گفته ها و نوشته های او به زبانهای ديگر ترجمه خواهد شد، ولی متنهايی كه به انگليسى، فرانسه و آلمانی هستند، به زبانهای ديگر مثلا زبان مالتی ترجمه نميشوند و نمايندگان مالت و قبرس و فنلاند و غيره، بايد اين متون را به يكی از آن سه زبان بخوانند و بفهمند. در آماری كه در اين خصوص گرفته شده، ۱۸ درصد از نمايندگان اعضای جديد اتحاديه، زبان دوم خود را انگليسى، ۱۷ درصد فرانسه و ۱۶ درصد آلمانی اعلام كرده اند. با اين وصف ميتوان انتظار داشت كه انگليسی با وجود مخالفت فرانسوی ها، زبان اول رسمی اتحاديه باقی بماند.

مشكل زبان در اداره های اتحاديه اروپا، تنها بازتابی از مشكل زبان در گستره جامعه چندصد ميليونی اروپا است. در اروپا نيز مانند جاهای ديگر، حكومتهای غالب از ديرباز كوشيده اند زبان ملی خود را به زبان رسمی پهنه اروپا و حتی بيرون از آن، تبديل كنند. چه كسی است كه از زبانهای اداری يا به قول بهتر زبانهای استعماری فرانسه و انگليسی در افريقا و آسيا بی خبر باشد. بديهی است كه حكومتهای اين كشورها در خود اروپا نيز كوشيده اند زبانشان را به عنوان زبان رسمی بين المللى، به اصطلاح جا بيندازند. در حالی كه تا اواسط سده نوزدهم ميلادی زبان رسمی روشنفكران اروپا فرانسوی بود، تا ميانه قرن بيستم، انگليسی زبان اول فرا مليتی اروپا بشمار ميآمد. با استقرار رسمی اتحاديه اروپا، سه زبان انگليسي، فرانسه و آلمانی به عنوان زبانهای اول اين اتحاديه تعيين گرديدند اما اين مشكل همچنان در پهنه جامعه اروپا به قدرت خود باقی است.

پروفسور گريم از قاضيان پيشين ديوان عالی كشور آلمان و نظريه پرداز در زمينه حقوق دمكراتيك، معتقد است كه تا در گستره اروپا يك زبان واحد به عنوان زبان رسمی پذيرفته نشود، ايجاد و استقرار اروپای واحد ناممكن خواهد بود. گريم پارلمان اروپا را نمونه ميآورد كه در آن بحث و گفتگو هيچگاه به صورت مستقيم انجام نميشود: نماينده قبرسی سخنان خود را به زبان يونانی ميگويد و نماينده مالتی به زبان خود پاسخ ميدهد و هردوی آنها بايد سخن ديگری را به سه زبان اول كه در بالا اشاره كرديم، بشنوند. مخالفان پروفسور گريم كه اغلب سويسی هستند، كشور خود را نمونه دمكراسی ميدانند و يادآوری ميكنند كه وجود زبانهای گوناگون در يك كشور يا يك جامعه چند مليتى، لزوما به معنای نارسايی در كار دمكراسی نيست. هرچند بحثهای داغ سياسی در سويس هم معمولا در حيطه زبانی مطرح و به اصطلاح پخته ميشود، ولی پارلمان سويس همچنان پابرجا و استوار مانده است.

بازگرديم به مشكل زبان در اداره های اتحاديه اروپا: هرچند دو سوم اعضای اداره های گوناگون اتحاديه طبق سرشماری ها انگليسی ميدانند و اين زبان، زبان دوم ۱۹ تن از ۲۰ كميسر كنونی اتحاديه است، در ديوان عالی دادگستری اروپا، هنوز رسما به فرانسه سخن ميگويند و مينويسند. جدال ميان دست اندركاران اداری و سياسی اتحاديه برای تعيين زبان اول و زبانهای غالب، هنوز شديدا برپا است. در حالی كه ۴۷ درصد از شهروندان اروپا انگليسی را به علل گوناگون خوب ميدانند، ۳۲ درصد آلمانی زبان و ۲۶ درصد فرانسوی زبانند. اما در آلمان اين آمار را طور ديگری هم ميگيرند و ميخوانند: در حالی كه زبان مادری صد ميليون اروپايی آلمانی است و اين تعداد ۲۴ درصد شهروندان اتحاديه اروپا را تشكيل ميدهد، زبان مادری تنها ۱۶ درصد از اهالی اين مجمع انگليسی و فرانسوی است.

با ورود اعضای جديد، زبان آلمانی اهميت بيشتری هم پيدا كرده است چون زبان دوم چند عضو جديد مانند لهستان و سلواكی و جمهوری چك، در مدارس، آلمانی است. در اين ميان پيشنهاد نمايندگان انجمنهای اسپرانتو اگرچه از واقعيت دور می نمايد، ولی جالب و قابل تعمق است: آنها می پرسند چرا نبايد زبان اسپرانتو را زبان اداری اتحاديه قرار داد؟ اسپرانتو زبانی است كه توسط يك چشم پزشك يهودی تبار لهستانی در سال ۱۸۸۷ اختراع شد و به آسان آموزی مشهور است.

اينها كه گفتيم، مشكل چندزبانی و رابطه آن با وحدت اروپا را كاملا روشن ميسازد. در نتيجه چه دست اندركاران سياسی و اداری اتحاديه اروپا بخواهند و چه نه، شكافی بزرگ ميان خواستها و پروژه های عملی فرهنگی در اروپا و همچنين عملكرد اداری اين مجمع بزرگ، وجود دارد كه با ورود اعضای جديد به اتحاديه عميقتر هم شده است. از يكسو دفاع از حقوق خلقها و مليتهای گوناگون، پشتيبانی از زبانهای آنان را ميطلبد، از سوی ديگر نميتوان از مسئولان اداری اتحاديه انتظار داشت كه به ۵۰۰ تركيب زباني، مطلب ترجمه كنند. از يك سو يك فرهنگ بالنده با رشد زبانهای گوناگون همراه است، از سوی ديگر هيچ مجمع بزرگ دمكراتيكی بدون داشتن زبانی واحد نميتواند به قدرت بزرگی مبدل گردد.

نمونه امريكا را پيش رو داريم: در ايالات متحده امريكا يك شهروند ميتواند به نقطه‌ای به فاصله ۴۰۰۰ كيلومتر مسافرت كند، بی آنكه با مشكل زبانی روبرو گردد. اين مطلب تنها يك مثال روزمره ساده نيست. اگر مسئله را عميقتر بررسی كنيم، می بينيم كه وحدت زبانی از بسياری از مشكلات اداری و سياسی و اطلاعاتی در امريكا كاسته است. اگرچه تا برقراری ايالات متحده اروپا راه درازی در پيش است، ولی اگر به راستی چنين كاری مد نظر اكثريت اروپاييان باشد، مسئله زبان در كنار عنصرهای اقتصادی و سياسى، از مهمترين عوامل اين وحدت خواهد بود.