مشكل روزنامهنگار بودن در ايران
۱۳۸۴ بهمن ۲۰, پنجشنبهنجى دارد. وى در مصاحبه با دويچه وله به توضيح دلايل بازداشت و فعاليتهاى روزنامهنگارى خود مىپردازد.
مصاحبه: مهیندخت مصباح
آقای باستانی، شما اولین مرتبه در رابطه با پروندهی نظرسنجی رابطه با آمریکا دستگیر شدید. توضيح میدهيد موضوع از چه قرار بود که این گرفتاری برای شما پیش آمد؟
مسعود باستانی: من از سال ۷۶ فعالیت روزنامهنگاریام را همراه با نهضت اصلاحطلبانهی ملت ایران، که الان شاید چیزی از آن نمانده باشد، آغاز کردم . اولین بازداشتام مربوط به حمایت قاطعانهی من از متهمین پروندهی نظرسنجی بود. عباس عبدی، حسین قاضیان، بهروز گرانپایه و همزمان با آنها دیگر زندانیان سیاسی از جمله تقی رحمانی، هدا صابر، رضا علیجانی که به متهمان ملی ـ مذهبی مشهور بودند، در زندان بودند. این آرزو برای همهی ما در ایران باقی مانده که اگرچه آزادی بیان نیست و آزادی پس از بیان هم نیست، اما آزادی فکرکردن و پژوهش کردن هنوز باقی مانده است. توی پرونده نظر سنجی به نظر من این نقطه هدفگیری شده بود. مىخواستند کسانی را که داشتند گامهایی جدی در راستای فضای اصلاحطلبی در آن دوران برمیداشتند، بنوعی سرکوب کنند و انگ جاسوسی برای آنهايى که صرفا پژوهش و فعالیتهای مدنی را در دستور کار خود قرار داده بودند، بحث بسیار مهمی بود. عباس عبدی به نظر من استراتژیستی بود که قویتر از این حرفها میتوانست عمل بکند، طراحی بکند و حركتهاى مدنى را در ايران برنامهریزی بکند و بهمانند یک رهبر فکری در کنار سایر نخبگان فکری جنبش اصلاحطلبی قرار بگیرد. برنامهریزی برای این فرد و اتهام جاسوسی و انجام یک سناریو تکراری مبتنی بر اینکه عبدی توبه کرده، پشت تلویزیون اظهارندامت کرده و مابقی قضایا، چیزی بود که بیشترین فشار را روی روحیهی من و روحیه تمام کسانی که دل در گرو آزادی ایران و مبارزات مدنی و اصلاحطلبانه داشتند آورد.
دویچهوله: آقاى باستانى، علت بازداشت خود شما در رابطه با اين پرونده چه بود، در زندان بخودتان چه گذشت و طبق چه شرایطی آزاد شدید؟
مسعود باستانی: ببینید من همانموقع سردبیری «ندای اصلاحات» را بعهده داشتم و طی مقالههايى بیشتر به دو حوزه مىپرداختيم. همزمان دورهی دوم انتخابات شوراها در ایران داشت برگزار میشد كه بعنوان جدیترین زیرمجموعههای نهادهای مدنی در کشور برای ما در سال ۸۱ اهمیت فوقالعادهای داشت ، و پس از آن هم بحثی که خیلی جدی برای ما مطرح بود بحث حمایت از زندانیان سیاسی بود. من احضاریههایی دریافت کردم، چرا؟ چون مقالهای نوشته بودیم که در آن پروندهی نظرسنجی را به پروندهی گالیله تشبیه کرده بودیم. گرچه متهمین نظرسنجی میدانستند که واقعیت چیست و میدانستند که پروندهی شان یک پروندهی ساختگیست، اما دستگاه قضایی در واقع از آنها میخواست که به گردیدن خورشید به دور زمین، چیزی که خلاف امر واقع است، اعتراف کنند. و این منجر به احضاریهای شد برای ما. من را دادگاه احضار کرد و بازجوییهای فوقالعاده عجیب و غریبی از من صورت گرفت. من روزنامهنگاری بودم که تنها وظیفهی خودم را اطلاعرسانی و خبررسانی و احیانا تحلیل در چارچوب قانون مطبوعات میدانستم. اما از من سوال میشد که روزنامهی شما مثل شبنامههای ضدانقلاب پخش میشود. قبل از اینکه اصلا تعریفی از شبنامه داشته باشیم و قبل ازاینکه تعریفی اصلا از ضدانقلاب داشته باشیم، این انگهای تکراریست که متاسفانه هنوز هم که هنوز است بر اذهان بعضی از افراد حاکم است.
نگفتید که تعهد از شما گرفتند تا آزاد شدید؟
مسعود باستانی: بله، بله. من بعد از اینکه احضار شدم، بازجویی شدم، بازجوییهای متعدد و مختلف درچند حوزه. از جمله یکی از چیزهایی که در این پرونده بود و من افشا کرده بودم پروندهی مربوط به تشکیل باند قوادی در خود دستگاه قضایی شهرستان اراك بود یا اشاره به شخصی که از دستگاه قضایی در اراک اخراج شده و آمده بود به تهران و مسئول پیگیری پروندهی نظرسنجیها بود، یعنی مسئول پیگیری پروندهی آقای عبدی، آقای قاضیان و گرانپایه. من پس از دستگیری حدود یکهفته زندان بودم، یعنی احضار و بعد هم بازداشت شدم و یکهفته در زندان بازداشت موقت بودم و پس از اینکه از بازداشت موقت درآمدم با قرار وثیقهی ۱۴میلیونی من را آزاد کردند، تا سال ۸۴، که حکم من را قطعی کردند و من را به زندان فرستادند.
آخرين دستگیری شما در بيمارستان ميلاد هنگام تجمع برای عیادت نمادین از گنجی به چه ترتیب بود؟
مسعود باستانی: ضرورت حمایت از اكبر گنجی برای من مسلم بود. اما علیرغم اینکه این چند وقت بود من بصورت مداوم در خبررسانی وضعیت گنجی و زرافشان کار میکردم، بازداشتم در بيمارستان ميلاد بخاطر اين نبود كه دنبال ملاقات با آقاى گنجى بودم، بلكه پس از رسيدن مقابل بيمارستان، طی تماسی با همسر آقای گنجی به قصد مصاحبه با رییس بیمارستان میلاد، آقای دکتر فتاحی، به طبقه سیزدهم مراجعه کردم. اما وقتی به در دفتر آقای دکتر فتاحی رسیدم، مسئولین حراست بیمارستان من را به پایین هدایت کردند و همانجا بازداشت شدم. پس از آن هم به زندان اوین منتقل شدم. من را به سوئیتهای انفرادی بردند، حدود ۱۵ـ ۱۴ روز، بازجوییهایی راجع به کلیهی مسایل، علت حمایت من از گنجی و زرافشان، بازجویی در رابطه با علت ارتباط من با خانوادهی زندانیان سیاسی، بازجویی دربارهی اینکه من چگونه اخبار را منتشر میکنم و چرا بیشتر فعالیتام را روی این بحث میگذارم، چرا مسایل حقوق بشری را اینقدر پیگیری میکنم و... و... و... و خیلی مسایل دیگر. و متاسفانه چیزی که بسیار در بازجوییها حاکم بود روابط فرد زیربازجویی با اطرافیان، از جمله مثلا به روابط تمام فعالین سیاسی میپردازند و سعی میکنند این روابط را دربیاورند که البته این روابط خیلی مشخص است و بعلت همفکری این افراد با هم هست.
آنوقت شما بعد از اوین بخاطر پروندهای که از قبل بخاطر موضوع نظرسنجی داشتید به زندان اراک منتقل شدید؟
مسعود باستانی: ببینید، من در اراک در واقع به ۶ ماه حبس تعزیزی بخاطر نشر اکاذیب، همان بحث پروندهی نظرسنجیها، محکوم شده بودم. پرونده پروندهای بود مفتوح و بلافاصله پس از اینکه من از اوین با قرار وثیقه آزاد شدم مجددا، آنجا هم با قرار وثیقهی ۲۰میلیون تومانی آزاد شدم، حکم من را در زندان اراک اجرا کردند و من را پس از ۲ روز آزادی از زندان اوین بلافاصله به زندان اراک منتقل کردند. این حکم را ۴ سال بود که نگه داشته بودند و بلافاصله پس از ۴ سال پس از آزادی از زندان اوین بخاطر فعالیتهای من حکم ۶ماه زندان را اجرا کردند تا دوباره به زندان برگردم.
آقای باستانی، الان شما طبق چه شرایطی از زندان آزاد شدید؟ آيا بصورت مشروط و موقت؟
مسعود باستانی: بله. من از زندان اوین بصورت مشروط و موقت آزاد شدم. منتها در همین دورانی هم که بصورت مشروط و موقت از زندان اوین آزاد شدم، مجبور بودم که در زندان اراک روزگارم را بگذرانم. و الان دادگاهی را که برای من در نظر گرفته و مجددا من را احضار کردهاند، طبیعتا مربوط به دستگیری من در بیمارستان میلاد است که نمیدانم در این دادگاه دوباره چقدر برایم زندان بریدهاند و یا اینکه چطور با من رفتار میکنند.
در حال حاضر چکار میکنید؟ مشغول کار با نشریهای هستید، کار خبرنگاری را دنبال میکنید یا خیر؟
مسعود باستانی: من الان حدود ۱۴ روز است که از زندان آزاد شدم، اما متاسفانه چیزی که در احکام ما هست و در فضایی که برای ما بسرعت طراحی میشود، محرومیت از فعالیت مطبوعاتی است. من الان ۵ سال محروميت از فعاليت مطبوعاتى دارم كه خیلی آزارم میدهد. اين علاوه بر ایجاد تمام مشکلات معیشتی برای یک روزنامهنگار، مشکل هویتی ايجاد مىكند. به این معنا که یک روزنامهنگار باید قلماش را زمین بگذارد و در واقع حرفهی واقعی خودش را فراموش کند. من پس از بازگشت از زندان هنوز تصمیم خاصی برای فعالیت در نشریه در نظر نگرفتهام، اما تصمیم دارم وظیفهی خودم را که وظیفهی اطلاعرسانی و گسترش آگاهیهای عمومیست، حتا اگر نمیتوانم آن را در رسانههای نوشتداری یا رسانههای گفتاری در ایران انجام بدهم حداقل در فضای اینترنت انجام بدهم .
آقای باستانی، سپاسگزار از توضیحاتی که دادید.