مفهوم «زيبايى» در شعر مدرن
۱۳۸۳ آذر ۲۶, پنجشنبهاما در ميان شاعران انديشهورز جهان، از آغاز دوران مدرن كه مىتوان آن را تا زمان شارل بودلر شاعر فرانسوى عقب كشاند، موضوع «زيبايى» براى بسيارى از شاعران مدرن، به معضل و موضوعى براى فكركردن در مورد شعر بدل شده است. پرسش اصلى در اين ميان اين است كه چگونه مىتوان در دنيايى انباشته از فقر، گرسنگى و فاجعه زيست و باز هم در انديشهى توليد هنر يا «شعر زيبا» بود. بنابراين مسئله بر سر جمله معروف تئودور آدورنو فيلسوف آلمانى نيست كه «نوشتن شعر پس از آوشويتس بربرمنشانه است» بلكه موضوع نگاه ديگرگونهاى به مفهوم «زيبايى»ست.
كريستف مكل شاعر سرشناس آلمانى متولد ۱۹۳۵ در شعرى با عنوان «سخن از شعر»، با زبان شعر، اين نگاه ديگرگونه را بازتابانده است:
شعر مكانى نيست كه در آنجا از زيبايى مراقبت شود.
اينجا سخن از نمكىست كه زخمها را مىسوزاند.
سخن از مرگ است، از زبانهاى زهرآلود.
از سرزمينهاى پدرى كه به كفشهاى آهنين مىمانند.
شعر مكانى نيست كه در آنجا حقيقت آراسته مىشود.
سخن از خونىست كه از زخمها جارىست.
از فلاكت، از فلاكت، از فلاكتِ رؤيا.
از ويرانى و پستى، از اوهام از نفس افتاده.
شعر مكانى نيست كه در آنجا درد مداوا شود.
سخن از خشم است و فريب و گرسنگي
(ورزشگاههاى سيرى اينجا ستوده نمىشوند).
سخن از بلعيدن است، از مشقت و ترديدْ بلعيده شدن،
اينجا واقعهنگارى رنجهاست.
شعر مكانى نيست كه در آنجا مردن فرو نشانده شود،
كه گرسنگى برطرف، كه آرزو متجلى شود.
شعر مكان حقيقتِ تا حدِ مرگْ مجروح است.
بال! بال! سقوط مىكند فرشته،
پَرها تكْتكْ و خونين، پرواز مىكنند در توفان تاريخ!
شعر مكانى نيست كه در آنجا از فرشته محافظت شود.
كريستف مكل همچنين بر آن است كه كمبودها و نقصانها، نيروى محرك اصلى خلاقيت هنرى ست. خودش مىگويد: «از آن كمبودهايى كه تنهايان يا بسياران دارند، نيروهاى عظيمى به هنر راه مىيابد. نقصان تجسم، تخيل و خشم را ارتقا مىدهد، به اميد اكتفا نمىكند، به عمل كردن مىآغازد، شناخت را از طريق زبان مىطلبد و ترديد نمىكند كه شعر همچون هوا صرفنظر ناكردنى است، همچون عنصر زبان، همچون فرم، همچون مصنوع شعر، ضرورى حتا براى آن كسى است كه او را تجربه نمىكند. [...] گرترود كولمار فرزندش را از اشعار، از باردارى، تولد و زندگى ساخت– از نقصان عشق. ناظم حكمت از پناهگاههاى تركيه، انسانيت را، عشق و آينده را نوشت– از نقصان آزادى. فرناندو پسوآ، ناشناس در ادارهها، چند شاعر جديد، زيبايىشناسىها و بوطيقاهاشان را بهرديف، و آثارشان را آفريد از نقصان جهانى بودن شعر پرتغال».
نزد كريستف مكل، مفهوم نقصان، جاى مفهوم زيبايى را مىگيرد، و شايد نزد شاعرى ديگر «بىزبانى» و «فقدان زيبايى» محركى مىشود براى بيان فاجعهى بيانناپذير.
بهنام باوندپور