منوچهر آتشى: «من فقط شاعر بودهام»
۱۳۸۳ آبان ۲۲, جمعهشعر زبانىست در درون زبان، و شاعر كسىست كه زبان خود را در درون زبان ساخته باشد. منوچهر آتشى از آن دسته شاعرانىست كه زبان شعرش در ميان صدها شاعر معاصر و غيرمعاصرش قابل تشخيص است. او همواره از دل كشف اين زبانِ ويژه نظريه شعرى خود را نيز بيرون كشيده است، و مثل بسيارى از معاصران، شعرش را بر نظريههاى ادبى ـ آنهم گاه جعلى ـ استوار نكرده است. يافتن اين زبان ويژه و درونى به فرديتى قوى نيازمند است، فرديتى كه شاعر را از ستايش و سرزنش بىنياز مىكند. اين بىنيازى را مىتوان در عدم توجه منوچهر آتشى به روزمرگىهاى روزنامهها و محافل ادبى ديد.
شعر شجاعت است، شجاعت ديدن، شنيدن، بوييدن، چشيدن و لمس كردن. از همان مجموعه «آهنگ ديگر» آتشى نشان داد كه شاعر بايد نگرندهاى شجاع باشد. او عناصر طبيعت را بهگونهاى مىبيند كه انگار براى نخستين بار است كه با اين عناصر برخورد كرده؛ درست مثل كودكى كه براى اولين بار به نورى بازتابيده بر سقف خيره مىشود. او خود از اصطلاح «كودك بودن شاعر» استفاده مىكند.
شناخت كه قصد اصلى شعر است، بىقرارى و ذهن حريصِ جستجوگر مىخواهد؛ يعنى قرار نگرفتن در جايى كه شاعر در آنجا بهسر مىبرد. پشتيبانى مدام آتشى از شعر جوان در همين جستجوگرى حريصانه نهفته است. او مىخواهد مدام تازه شود. در جايى مىنويسد: «هر شعر، هر بار، بايد سرشار از تنوع و توانايى متفاوت باشد».
شاعر لقبى نيست كه كسى به خودش بدهد، چنين عنوانى را ـ همچون هر حرفهٌ دشوار يگرى ـ تنها مىتوان با تلاش بىوقفه كسب كرد. از ذوق و استعداد به اندازه كافى صحبت شده است. ديگر بايد از كار سخن گفت، از اينكه «نوشتن يعنى خط زدن». آتشى خود در جايى مىنويسد: «شعر كار است» و باز هم تأكيد مىكند: «شعر واقعاً كار است».
آتشى پنجاه سال است در اين راه كوشيده است. براى نمونه، 37 سال پشتوانه شعرى مىخواهد سطرهايى مانند شعر «ترانه ساحلى» نوشته شود.
آتشى مىنويسد: «من فقط شاعر بودهام». و اين سطرهاى كوتاه چيزى نيستند مگر اداى دين به كسى كه «فقط شاعر» بوده است.