1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

مهرداد درویش‌پور: تبلیغات ایدئولوژیک برای حکومت اهمیت برجسته‌ای یافته است

مصاحبه‌گر: میترا شجاعی۱۳۸۷ بهمن ۴, جمعه

صادق محصولی وزیر کشور جمهوری اسلامی روز پنج‌شنبه از بازنگری در طرح امنیت اجتماعی و اجرای روش‌های فرهنگی خبر داد. مهرداد درویش‌پور استاد جامعه‌شناسی دانشگاه استکهلم این گونه رویکرد را تنها یک تبلیغ ایدئولوژیک می‌داند.

https://p.dw.com/p/Gf8q
عکس: AP

وزیر کشور جمهوری اسلامی ایران در جمع خبرنگاران اعلام کرد که در اجرای طرح امنیت اجتماعی حقوق شهروندی باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد. وی همچنین از همکاری شورای فرهنگ عمومی کشور در اجرای این طرح خبر داد.

مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس مقیم سوئد معتقد است در شرایط کنونی که سرکوب‌های اجتماعی و سیاسی به بالاترین حد رسیده، بیان اینگونه سخنان تنها می‌تواند کارکرد تبلیغاتی داشته‌باشد.

دویچه‌وله: آقای درویش‌پور وزیر کشور جدید جمهوری اسلامی، آقای محصولی اعلام کرده‌ که طرح ارتقای امنیت اجتماعی در حال بازنگری‌ست و باید در اجرای آن روشهای فرهنگی را لحاظ کرد. فکر می‌کنید که اصلا این طرح با توجه به آن فرمی که تا بحال در اجرا داشته است، چقدر ظرفیت پذیرش اجرای فرهنگی را دارد؟

مهرداد درویش‌پور: به استنباط من با توجه به این که اصولا در این ماههای اخیر و شاید در یک سال اخیر ما شاهد این بودیم که سیاستی که دولت جمهوری اسلامی در پیش گرفته، شدت بخشیدن به سرکوبهای اجتماعی برای به اصطلاح حفظ امنیت بوده و این امر به‌رغم سرکوب‌ها با واکنش‌های سنگینی روبه‌رو شده، یک نوع تلاش برای تغییر این سیاست را در ظاهر در پیش می‌گیرند. این تغییر به اصطلاح گذار از سیاست یکسره سرکوب به سیاستی‌ست که جنبه‌ی فرهنگ‌سازی را مبنای تضمین امنیت اجتماعی بکنند و یا به اصطلاح خودشان باورها و پذیرش در افکارعمومی را افزایش بدهند. اما از آنجایی که دولت جمهوری اسلامی اساسا آنجایی هم که سیاست سرکوب را در پیش نگرفته و سعی کرده است با تبلیغات ایدئولوژیک شهروندان جامعه را به باورها و سیاست‌های خودش متقاعد بکند، من برداشتم این است که این طرح را نه بازگشایی در سیاستهای حاکمیت باید تلقی کرد و نه به طور واقعی پرداختن به فرهنگ، بلکه فکر می‌کنم گسترش تبلیغات ایدئولوژیک برای چالش‌هایی‌ست که جامعه مدنی پیش روی این حاکمیت قرار داده. از این نظر بسیار عجیب خواهد بود در شرایطی که سیاست سرکوب با شدت جریان دارد، ناگهان فرهنگ‌سازی به سیاست این حکومت تبدیل بشود. استنباط من این است که برعکس، برای مشروعیت بخشیدن به سیاستهای تاکنونی‌شان احساس می‌کنند که سرکوب کافی نیست، تبلیغات ایدئولوژیک باید برجسته‌تر بشود و اساسا طرحشان یکنوع هجوم ایدئولوژیک دوباره است بعد از سالها تلاش‌های بیهوده‌ای که تحت عنوان مقابله با غرب‌گرایی یا تجددگرایی یا سکولاریسم و غیره کرده‌اند. فکر می‌کنم تبلیغات ایدئولوژیک برای این حکومت، اهمیت دوباره و برجسته‌یی یافته و شالوده‌ی این طرح گسترش تبلیغات ایدئولوژیک است.

یکی از نمایندگان مجلس که عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات هم هست، خانم فاطمه آجرلو، گفته مردمی که بی‌نصیب از کنترل درونی هستند، در این طرح باید کنترل بیرونی بشوند. من می‌خواستم بدانم این کنترل درونی و کنترل بیرونی بخصوص درجامعه کنونی ایران واقعا چه قدر می‌تواند اجرا بشود؟

یک جامعه برای رشد فرهنگی و پاسخ به نیازهای مدنی و نیازهای انسانی خودش، اساسا دو روش برخورد دارد. یک روش شدت بخشیدن به کنترل را مبنای ایجاد هنجار اجتماعی قرار می‌دهد و دیگری آزادی عمل شهروندان برای پاسخگویی به نیازهای خودشان را. هیچ جامعه‌ای نیست که یکسره بر کنترل استوار باشد و یا یکسره بر آزادی استوار باشد. بحث بالانس میان این دوست. بهرحال مقررات و قوانین درجه‌ای از کنترل را برای شهروندان ایجاد می‌کند. اما نگره‌یی که بر کنترل درونی و بیرونی تاکید می‌ورزد، به استنباط من نگره‌یی محافظه‌کارانه است، نگرشی‌ست که در ذاتش سرکوب‌گرایانه است. در این نوع نگاه زمانی که شما از کنترل درونی صحبت می‌کنید، یعنی فرد به خودسانسوری بپردازد، فرد نیازها و خواست‌هایش را نه بر مبنای آنچه می‌پسندد، بر مبنای آنچه قدرتمندان حاکم تنظیم می‌کنند تطبیق بدهد. به این معنی معمولا کنترل درونی در زمانی بیش از هر موقع دیگری قابل تحقق است که با ما با یک نظام کاملا توتالیتر روبه‌رو باشیم. در نظامهای توتالیتر شهروندان فقط بیرونی کنترل نمی‌شوند. این چنین نیست که شما فقط حق آزادی بیان نداشته باشید، حتا طور دیگر هم نباید بیندیشید. طور دیگر نیاندیشیدن یعنی افزایش کنترل درونی. فرد آنقدر با خود سانسوری روبه‌رو می‌شود که در واقع پیش از آن که جامعه کنترلش بکند، خودش خودش را کنترل می‌کند. از این نظر به نظر من بسیار این هشدار را باید جدی گرفت که تشویق جامعه به افزایش کنترل درونی افراد، یعنی شدت بخشیدن به یک فرهنگ توتالیتر. کنترل بیرونی هم که به زبان بسیار روشنی معنایش شدت بخشیدن به استبداد در یک جامعه است. به نظر من از منظر اندیشه‌های دموکراتیک، لیبرال، آزادیخواهانه، مدرن و یا هر نامی که بگذارید، جامعه‌ای شکوفاست که در آن افراد بتوانند هم از یک آزادی درونی برخوردار بشوند تا بدون دل‌نگرانی از این که دیگران چه می‌اندیشند، و قوانین ممکن است بخاطر پاسخگویی به خواست‌های خودش سرکوبش بکند، بتواند خودش را متعالی بکند. در سطح بیرونی هم آزادی عمل افراد تا آنجایی که آزادی عمل کس دیگر را به خطر نمی‌اندازد چه درونی و چه بیرونی، باید به رسمیت شناخته بشود. به این ترتیب به نظر من در حالی که تمام جوامع پیشرفته با میدان دادن به آزادی‌های فردی و اجتماعی سعی می‌کنند یک نوع امنیت در جامعه را تنظیم کنند و به دست بیاورند، اندیشه‌های محافظه‌کارانه، استبدادی و توتالیتر برعکس نگران آن هستند که گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی، ناهنجاری را در جامعه رشد بدهد و از این نظر سخت بر اهمیت کنترل چه درونی و چه بیرونی پافشاری می‌کنند. از این نظر همان طور که گفتم شالوده‌ی این طرح به نظر من استحکام ایدئولوژیک هرچه بیشتر حاکمیت است و من جنبه‌ی مثبتی در این نگاه برای رشد آزادی شهروندان و حتا تامین امنیت شهروندان نمی‌بینم.

مهرداد درویش‌پور
مهرداد درویش‌پورعکس: DW

در جدیدترین اقدام نیروهای انتظامی در طرح امنیت اجتماعی، یکسری از مغازه‌هایی را که به گفته‌ی سردار نجفی رییس پلیس اماکن نیروی انتظامی آلات و وسایل شیطان‌پرستی می‌فروختند، مثل انگشترهای تیغ‌دار یا دست‌بندهای تیغ‌دار، اینها را بسته‌اند و این جور اظهار کرده‌اند که کارکرد اجتماعی این گروهها تهدید جدی برای امنیت جوانان بشمار می‌آید. با توجه به این که این جور گروهها در چندسال اخیر در اروپا هم بسیار رشد پیدا کرده‌اند ، اصولا شما کارکرد منفی اجتماعی برای این جور گروهها می‌بینید؟

من اول به یک نکته اشاره کنم، به استنباط من همان طور که گفتم خصلت توتالیتر دستگاه حاکمیت و ایدئولوژی توتالیتر و تمام‌خواهانه‌اش باعث می‌شود که هیچ مدلی را غیر از آنچه خودشان می‌پذیرند تحمل نکنند، چه در سطح سیاسی که می‌بینیم حتا مثلا به دفتر خانم شیرین عبادی حمله می‌کنند و می‌گویند امنیت اجتماعی دارد بهم می‌خورد، یا حتا در سطح یادواره‌های تاریخی حمله‌ای که به گلزار خاوران کردند برای آن که یادمانی از ردپای جنایاتی که در سال ۶۷ صورت گرفته است باقی نماند و چه در سطح مسایل مدنی که هیچ جنبه‌ی سیاسی ندارد. فرض کنیم اگر فعالیت‌های خانم عبادی و یا تجمع بازماندگان کشته‌شدگان در خاوران و یا فعالیت‌های سیاسی ممکن است دل‌نگرانی برای این حاکمیت ایجاد کند که مشروعیت ‌سیاسی‌اش زیر سوال برود، این پرسش باقی‌ست که فرضا مغازه‌هایی که مثلا وسایلی می‌فروشند که بسیاری از جوانان علاقمند به آن هستند، این که نباید مخل امنیت حاکمیت محسوب شود. این پافشاری شدید بر سر این که وجود چنین مغازه‌هایی یا رویکرد جوانان می‌تواند باعث برهم‌خوردن امنیت اجتماعی بشود، دو واقعیت را یکجا نشان می‌دهد. یک، این حاکمیت آن قدر تمام‌خواه است که هر نوع تفاوتی را حتا در ابتدایی‌ترین حوزه‌های زندگی روزمره‌، سلیقه، مو، آلات و وسایلی که ممکن است افراد اصلا برای پوشش یا برای تزیین خودشان استفاده کنند را برنمی‌تابد و آن را مخل امنیت اجتماعی می‌شمارد. در واقع این نشانه‌ی درجه‌‌ی توتالتیربودن و تمام‌خواه‌بودن این حکومت است که هیچ چیزی را برنمی‌تابد. دوم، نشان می‌دهد که به استنباط من حاکمیت برای این که شیرازه‌ی کنترل ازدستش درنرود، پافشاری غریبی می‌کند بر سر این که سرکوب در جامعه‌ی ایران را صرفا در حوزه‌ی سیاست خلاصه نکند، بلکه سرکوبهای سیاسی را به سرکوبهای اجتماعی، مدنی و فردی اشاعه بدهد و اینها را شدت بیشتری ببخشد و به این ترتیب یک حاکمیت تمام دست و تثبیت‌شده‌یی را داشته باشد. در جوامع اروپایی ما شاهد آن هستیم که نه فقط در حوزه‌ی سیاسی، احزاب و نهادها آزادی عمل دارند، در حوزه‌های اجتماعی بسیاری از چیزهایی که ممکن است دیگران نپسندند در جامعه ممنوع نیست. گروههایی هستند که ممکن است شیطان‌پرست باشند یا وسایل و لباسهایی را داشته باشند که پانک‌ها در اروپا می‌پوشند که جلب توجه کنند یا سبک دیگری از زندگی داشته باشند. یا مثلا آنارشیست‌ها نوع دیگری از لباس پوشیدن را دارند و گروههای دیگر اجتماعی. این است که دراینجا هیچ نوع لباس، و یا ابزار و آلاتی که در واقع هیچ نوع تهدید نظامی علیه امنیت کشور نداشته باشد، به هیچ‌وجه به‌عنوان امری مخل امنیت تلقی نمی‌شود، درجامعه‌ای که آزادی عمل وجود دارد و آدمها می‌توانند راههای گوناگونی پیدا بکنند برای این که خودشان را رها کنند می‌توانند به کوه بروند، به تفریحات سالم بروند، به فرهنگ روی بیاورند، به حزب سیاسی روی ‌بیاورند. در جامعه‌ای که همه‌ راههای آزادکردن انرژی جوانان بسته شده، طبیعی‌ست که ممنوع کردن این حوزه‌ها هم به نظر من فقط ولع جوانان را افزایش خواهد داد و اصلا روی کردن جوانان ایران به این امر به نظر من نوعی مخالفت، نوعی دهن‌کجی‌به ارزشهای حاکم است.

اگر به دلیل شرایط سرکوب، دهن‌کجی را صرفا به زبان سیاسی نمی‌شود انجام داد، بسیاری از طریق رویکرد به ارزشها و یا لباسها و یا ابزار و آلاتی که متفاوت و متضاد با ارزشهای دین‌پرستانه‌ی حاکم است سعی می‌کنند که به نوعی این ارزش‌ها را به چالش بطلبند و نوعی زندگی متفاوت از رسم و راهی را که حاکم اسلامی می‌طلبد در ایران سازمان بدهند. از این نظر من بر این باور نیستم که شدت بخشیدن به طرح امنیت اجتماعی قادر باشد میل جوانان را به گریز از ارزشهایی که در طی سی سال اخیر از آن خسته شده‌اند تامین بکند. مطلقا بر این باور نیستم که حاکمیت بتواند حتا اندک مشروعیتی را که در ابتدای انقلاب داشته دوباره به‌دست بیاورد. هرچه سرکوب، هرچه سیاستهایی نظیر این طرح امنیت اجتماعی یا فشارهای دینی را بیشتر بکنند، به نظر من قطب‌بندی در جامعه بیشتر می‌شود و نوعی سرخوردگی و انزجار در افکارعمومی شدت پیدا می‌کند.