1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

ميرزا حسن خان رشديه، پدر آموزش نوين ايران

۱۳۸۵ شهریور ۳, جمعه

تا پيش از دارالفنون كه توسط اميركبير ، صدراعظم اصلاح طلب ايران تاسيس شد، تعليم و تربيت در انحصار مكتب خانه‌ها بود كه به روش سنتى، خواندن و نوشتن علوم دينى را به كودكان و نوجوانان مى آموختند. در اين مدارس خبرى از آموزش علوم جديد نبود. شمارى از ايرانيان فرنگ رفته و با سواد در اواخر دوره ناصرالدين شاه در نوشته هاى خود اين مدارس سنتى را مورد نقد قرار ميدادند و خواهان تاسيس مدارس جديد به شيوه كشورهاى غربى و به ويژه تح

https://p.dw.com/p/A7Pf
عکس: dpa

�ل در شيوه آموزش الفبا بودند.

يكى از اين افراد، ميرزا حسن رشديه بود. در حقيقت خواندن مقاله‌اى در نشريه اختر كه در استامبول چاپ ميشد، رشديه را تكان داد. آنجا نوشته شده بود كه در كشورهاى خارج از هر هزار نفر ده تن بى سوادند اما در ايران از هر هزار نفر ده نفر باسوادند. موضوع دشوارى فراگيرى كتابت فارسى آن روزها در ميان منورالفكرهاى ايرانى مطرح بود. رشديه نحوه آموزش در بيروت، استانبول و حتى قاهره را مورد مطالعه قرار داد. به زودى دريافت كه گرهى ترين مشكل در آموزش خواندن و نوشتن به كودكان، روش تدريس است. مكتب داران بچه ها را مجبور ميكردند طوطى وار اسامى حروف را حفظ كنند. مثلا كلمه ديوار را به شكل نامانوس دال، يا، واو و ر ياد بگيرند. روش ابداعى ميرزا حسن رشديه الفباى صوتى بود. با الفباى صوتى ميتوان همين كلمه ديوار را به چهار صداى د،اى ى ى ى، ووو، آآآآ و رررر بخش كرد و براى ثبت هر يك از اين پنج صدا، حروف الفبا را بصورت علايم صوتى به نوآموز ياد داد. رشيديه نخستين مدرسه به سبك جديد را براى مسلمان زادگان قفقاز بنا گذاشت و موفق شد ظرف ۶۰ ساعت با اصول الفباى صوتى، نوآموزان را خواندن و نوشتن بياموزد. اين روش در واقع همان روشى است كه امروز هم در آموزش خط فارسى به كار گرفته مى شود.

رشديه چندى بعد به وطن بازگشت و نخستين مدرسه نوين را در مجله ششكلان تبريز بنيان نهاد. كسروى در تاريخ مشروطه مى‌نويسد: ”دبستان در ايران درسال ۷۵ شمسى آغازيد كه امين الدوله به دست رشديه نخست در تبريز و سپس در تهران آن را بازكرد“.

اما مرتجعان تاب ديدن رشديه و روش غيرمكتب خانه‌اى او را نداشتند. آنها مدرسه را با كمك اوباش بر سر رشديه خراب كردند. مكتب داران تبليغات بى اساسى عليه رشديه به راه انداختند مثلا گفتند او به بهانه مدرسه قصد دارد كودكان مسلمان را از دين خارج كند. ديگر اينكه مى گفتند رشديه مانند كليسا در مدرسه خود زنگ به صدا در مياورد. رشديه ناچار شد زنگ زدن را كه امروزه امرى بسيار بديهى به نظر ميرسد قطع كند و در عوض يكى از دانش اموزان را بالاى صندلى ببرد تا شعري قرائت كند كه ديگران بفهمند موقع رفتن به كلاس است. آن شعر چنين بود:

هر آنكه در پى علم و دانايى است / بداند كه وقت صف آرايى است

مكتب داران ديدند با شيوه رشديه، كودك هفت ساله ظرف سه ماه خواندن و نوشتن فرا ميگيرد و به اين ترتيب، بساط آنها كساد ميشود. مكتب داران هو انداختند كه حمايت از مدرسه رشديه ترويج فحشا است. حكم تكفير رشديه در تبريز صادر شد و مدرسه او خراب گشت. رشديه به مشهد رفت و آنجا مدرسه ساخت اما در اين شهر هم جهال به خانه و مدرسه اش ريخته و دستش را شكستند. رشديه جايى نوشته : موثر ترين اسباب ها تكفير من بود، اعتنا نكردم. از ورود به حرم مرا مانع شدند، به زيارت از خارج قانع شدم. از ورود به حمام ها قدغن كردند، در منزل استحمام كردم. در معابر بناى فحاشى گذاشتند، جز براى مدرسه از خانه خارج نشدم.

در همان اوان در تبريز رشديه دختران خود را نيز به مدرسه مى فرستاد اما چون مدرسه دخترانه وجود نداشت، آنها را به شكل پسران در مياورد. خانم پوراندخت رشديه عروس ميرزا حسن خان خاطره‌اى را كه خود از پدرش شنيده نقل ميكند:

” ميرزا حسن خان مى‌خواست دختران اش هم با سواد باشند اما در تبريز مدرسه دخترانه نبود. سر دو دختر كوچك اش كه شهناز و مهين بانو نام داشتند، تراشيده بود و به آنها لباس پسرانه پوشانده بود تا به مدرسه پسرانه بروند. كسى نمى دانسته كه اينها دختر هستند. پدرم تعريف ميكرد كه به شهناز مى گفته اند ميرزا عبدالله و مهين بانو را بدرالدين صدا مى كرده اند. ميرزا عبدالله روى نيمكت كنار پدر من مى نشسته و پدرم مي ديده كه گوش اينها سوراخ است. وقتى مى پرسيده كه چرا، آندو ميگفته اند ما در بچه گى مريض شده ايم و دكتر گفته كه گوش تان را بايد سوراخ كنيد تا خوب شويد. اما يكروز پدر من به دليل فاميلى كه با خانم دوم ميرزا حسن خان(علويه خانم) داشته، به اندرون مى رود. پرده را كه كنار مى زند، ناگهان ميبيند كه ميرزا عبدالله با شليته سر حوض نشسته كه تا او را مى بيند، فرار مى كند“...

مظفرالدين شاه پس از ترور پدر، امين الدوله را به رياست وزيران و بعد به صدارت منصوب كرد. امين الدوله از حاميان رشديه بود و نقل است كه به مظفرالدين شاه مكرر اشاره ميكرده كه پدرش هدف تير بلا نگرديد مگر به واسطه ضديت نمودن با افكار تازه و جلوگيرى كردن از آزادى كلك و بيان. رشديه در دوران صدارت امين الدوله به تهران آمد و مدرسه جديد خود را روبروى دارالفنون تاسيس كرد و براى اولين مرتبه در دبستان خود از ميز و نيمكت و تخته سياه كه آن زمان معمول نبود، استفاده كرد. در تهران هم پس از مدتى لشكر جهال به مدرسه حمله كردند. با بيل و كلنگ درهاى مدرسه را كندند و با نارنجكى كه از باروت و زرنيخ ساخته بودند، ساختمان را منفجر كردند.

با مغضوب شدن امين الدوله و روى كار آمدن امين سلطان، روزگار بار ديگر بر رشديه سخت شد. اما چون دوره جهل و بى خبرى مطلق مانند گذشته نبود، دو روحانى برجسته تهران سيد محمد طباطبايى و شيخ هادى نجم آبادى به حمايت از مدارس جديد پرداختند.

وقتى مظفرالدين شاه در سال ۱۲۸۶فرمان مشروطيت را امضا كرد ديگر دبستان رواج بسيار يافته بود و حسن رشديه تنها نبود. به زودى تعداد دبستان هاى جديد در شهر تهران به ۳۶ واحد رسيد. اما جالب اينكه به گفته كسروى پديد آورنده همه اين دبستان ها خود مردم بودند و دولت را پايى در ميان نبود.

ميرزا حسن خان ۱۷ فرزند داشت و سه تن از دخترانش با داير كردن مدرسه و اشتغال به آموزگاري، راه پدر را ادامه دادند.

پوراندخت رشديه مى گويد: ” يكى از دختران ايشان در قم مدرسه داشت. ديگرى شهناز خانم بود كه مدرسه ستاره و آزاده را در خيابان فرانسه سابق اداره مى كرد. خانم جميله رشديه بود كه مدرسه رشديه را در خيابان شاه سابق داشت و اولين مدرسه شبانه روزى داراى خوابگاه را هم براى دختران دانشجوى شهرستانى كه تهران جايي نداشتند، همين جميله خانم درست كرده بود“.

مهيندخت مصباح