1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نورونهاى دالايى لاما در مغز و حس همدردى

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

آنچه كه ما را مقيد به رعايت اصول اخلاقى و روابط اجتماعى مى‌كند نشأت گرفته از سنت‌ها و آيين‌هاى اجتماعى نيست بلكه قسمتى از ساختمان مغز ماست، بخشى كه الفباى اخلاق و وجدان را تعريف مى‌كند. اما آيا همه ما به يك اندازه از اين سلولها برخورداريم؟

https://p.dw.com/p/A6V6
تصويرى از كمكهاى ارسالى به زلزله زدگان بم
تصويرى از كمكهاى ارسالى به زلزله زدگان بمعکس: AP

كدام ويژگى زندگى اجتماعى ما را از زندگى جمعى ساير حيوانات متمايز مى‌كند؟ آيا اين سنت‌ها و آداب و رسوم است كه ما را مقيد به رعايت اصول اجتماعى مى‌كند يا اين ما هستيم كه اخلاق و مرزهاى روابط اجتماعى را تعريف مى‌كنيم؟ چه چيزى سبب مى‌شود كه ما انسانها نسبت به يكديگر درك متقابل داشته باشيم؟

اينها سئوالاتى هستند كه نه تنها جامعه شناسان و روانكاوان بلكه دانشمندان علوم طبيعى را نيز به دنبال يافتن پاسخ آنهاهستند. عصب شناس هندى تبار آمريكايى Vilayanur Ramachandranويلايانور راماشاندران‌، از نورولوگهاى سرشناسى است كه مشغول تحقيق بر روى رابطه ميان فعاليت‌ سلولهاى مغزى و روابط انسانى است.

راماشاندران در مصاحبه‌ با مجله آلمانى اشپيگل مى‌گويد: ” آنچه كه روابط اجتماعى ما را تعريف مى‌كند حاصل فعاليت گروه ويژه‌اى از سلولهاى مغزى است كه به سلولهاى آيينه‌اى معروفند. اين گروه از سلولها هنگامى كه فردى روبه‌روى ما قرار گرفته فعال مى‌شوند. زمانى كه او مشغول انجام كارى مى‌شود اين سلولها طورى بيننده را تحريك مى‌كنند كه گويى او مشغول انجام دادن آن است. مثلأ وقتى كسى دستش را به طرف ليوان آب شما دراز مى‌كند شما مى‌دانيد كه او مى‌خواهد ليوان شما را بردارد.“

ساده به نظر مى‌رسد! اينقدر ساده كه وقتى ده سال پيش نورون شناس معروف ايتاليايىGiacomo Rizzolatti گياكومو ريزولاتى نتيجه تحقيقاتش را در اين زمينه منتشر كرد، با استقبال چندانى روبه‌رو نشد. او پس از سالها تحقيق بر روى مغز ميمونها توانست ثابت كند وقتى ميمونى به يك گردو نگاه مى‌كند در حالى كه ميمون ديگرى در حال شكستن آنست سلوهاى مشابهى در ناحيه پيشانى هر دو ميمون فعال مى‌شوند. يكى گردو را مى‌شكند و ديگرى احساس مى‌كند در حال شكستن گردوست. البته تنها حس مى‌كند! اين سلولها كه بعدها سلولهاى آيينه‌اى ناميده شدند در ميمونها تنها هنگام فعاليتهاى فيزيكى و بدنى فعالند. در گام بعدى تكامل جايى كه از ميمون به انسان مى‌رسيم فعاليت سلولهاى آيينه‌اى با احساسات و عواطف انسانى مربوط مى‌شود. ارتباطى كه يكى ديگر از رازهاى بزرگ طبيعت را فاش مى‌كند، اينكه چگونه انسانها به درك متقابل يكديگر رسيدند.

مى‌توان گفت سلولهاى آيينه‌اى الفباى علم روانشناسى را تعريف مى‌كنند. البته به هيچ وجه نمى‌توان ادعا كرد كه حضور اين سلولها مسئول تمامى روابط و رفتارهاى اجتماعى است. مثلأ اينكه چرا برخى يك تابلوى نقاشى را زيبا و برخى همان تابلو را كريه مى‌بينند و يا اينكه چرا ما نسبت به برخى افراد علاقه بيشترى احساس مى‌كنيم، به سادگى قابل توضيح نيست. اين سلولها روابط انسانى ما را تا حدى تعريف مى‌كنند، آنجا كه پايه‌هاى زندگى اجتماعى انسان بنا نهاده شد.

ما به اين سلولها نيازمند تا بتوانيم انسانهاى ديگر را درك كنيم، تا بتوانيم خود را جاى كس ديگرى بگذاريم و هنگام برقرارى ارتباط با ديگران منظور طرف مقابل را درك كنيم. تا كنون تصور مى‌شد درك متقابلى كه انسانها نسبت به يكديگر احساس مى‌كنند نتيجه ارتباط پيچيده‌اى ميان سلولهاى مغزى و خصوصيات شخصى هر فرد است اما اكنون روشن است كه فعاليت سلولهاى آيينه‌اى ما را به درك متقابل و احساس همدردى مى‌رساند.

اين سلولها تنها بخش كوچكى از ناحيه پيشانى مغز را تشكيل مى‌دهد. اما همين تعداد اندك يكى از آخرين گامهاى تاريخ تكامل به شمار مى‌آيد. به كمك سلولهاى آيينه‌اىما مى‌توانيم فكر شخص مقابلمان را بخوانيم و يا حدس بزنيم. اين قسمت از مغز چند ساعت بعد از تولد فعال مى‌شود، وقتى مادر زبانش را بيرون مى‌آورد نوزاد از او تقليد مى‌كند و زبانش را بيرون مى‌آورد. تصوير چهره مادر در سلولهاى آيينه‌اى نقش مى‌بندد و كودك ناخودآگاه زبانش را مانند مادرش به حركت درمى‌آورد. او در واقع به كمك سلولهاى آيينه‌اى آنچه كه ديده است تقليد مى‌كند.

نه تنها تصوير بلكه هنگام تقليد صدا و زبان‌آموزى نيز اين سلولها فعالند. از آن گذشته سلولهالى آيينه‌اى ارتباط مستقيمى با سلولهاى كنشى مغز دارند. سلولهاى كنشى سلولهاى هستند كه هنگام احساس درد فعال مى‌شوند، مثلأ وقتى نوك سوزن درون پوست فرو مى‌رود. نكته جالب اينجاست هنگامى كه ما به تصوير فرو رفتن سوزن در دست فردى نگاه مى‌كنيم سلولهاى كنشى و سلولهاى آيينه‌اى همزمان در مغزمان فعال مى‌شود. فعاليتى كه دقيقأ حس همدردى را تعريف مى‌كند.

راماشاندران اين سلولها را نورونهاى دالايى–لاما مى‌نامد‌. آنچه كه حس ما و طرف مقابل را يكى مى‌كند، احساسى كه نشأت گرفته از سنت‌ها و آيين‌هاى اجتماعى نيست بلكه قسمتى از ساختمان مغز ماست و الفباى اخلاق و وجدان را تعريف مى‌كند.اينكه آيا همه ما به يك اندازه از اين سلولها برخورداريم يا خير و يا تجربيات فردى ما تا چه حد در اين ارتباط سهيمند نيازمند تحقيقات بيشترى است.

شبنم نوريان