1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نيره توحيدى / زنان ايران و انتخابات

۱۳۸۲ بهمن ۳۰, پنجشنبه

زنان ايران نقش بزرگى در قدرت گيرى اصلاح طلبان در ايران داشتند. با انتخاب نمايندگان اصلاح طلب و آزادتر شدن فضاى اجتماعى و سياسى جامعه جنبش و آگاهى زنان هم رشد بيشترى يافت. دكتر نيره توحيدى، استاد رشته مطالعات زنان در دانشگاه كاليفرنيا و پژوهشگر جنبشهاى سياسى زنان در خاورميانه، به پرسشهايى در زمينه زنان ايران و انتخابات پاسخ مى گويد.

https://p.dw.com/p/A6QJ

مصاحبه كننده: كيواندخت قهارى

صداى آلمان: خانم دكتر نيره توحيدى، روشن است و ثبت شده است كهه زنان و جوانان نقش مهمى داشته اند در بروز پديده دوم خرداد و رييس جمهور شدن آقاى خاتمى. آيا از آن انرژى چيزى به جا مانده كه اين بار به شكل ديگرى بروز كند و اين بار مانع از طرح محافظه كاران براى قبضه كامل قدرت بشود؟

نيره توحيدى: خيلى مشخص نيست كه چقدر انرژى مانده است، به اين معنا كه آيا از كسانى كه داوطلب شده اند براى نمايندگى مجلس زنانى هم هستند كه خواهان اصلاحات و خواهان برابرى حقوق زنان و مردان باشند. ما اين را نمى دانيم. احتمالش هم بسيار ضعيف است. ولى آنچه را كه مى دانيم و مشخص است اين است كه انتخاب كنندگان، يعنى راى دهندگان اين بار بسيار تعدادشان كم خواهد بود.

يعنى زنان مثل بقيه افراد جامعه، يعنى مثل مردان اكثر دلسرد هستند، حتى گاه عصبانى هستند از وعده هايى كه داده شد، ولى عملى نشد، از تلاشهايى كه در مجلس توسط اصلاح طلبان صورت گرفت، بخصوص زنان نماينده در مجلس، مطمئنم خيلى ها از آن آگاه هستند و تا حدى هم قدر آن را مى شناسند. اما متاسفانه همه لايحه ها و پيشنهادها و طرحهايى كه زنان فعال در مجلس به پيش بردند، و خيلى اوقات هم حمايت مردان اصلاح طلب در مجلس را هم به دست آوردند، اما هميشه با ممانعت و سنگ اندازى شوراى نگهبان مواجه شدند و در نتيجه عملا اغلب زنان ايران دريافتند كه در چارچوب ساختار كنونى قدرت و در چارچوب قانون اساسى فعلى كه قدرت اصلى را نه به نمايندگان منتخب مردم، بلكه به شوراى نگهبان غيرمنتخب و به مجمع تشخيص مصلحت غيرمنتخب و به رهبر و ولى فقيه غيرمنتخب مى دهد، ديگر نمى توان اميدى به اصلاحات داشت. به همين دليل به نظر مى آيد كه بسيارى از مردم و بخصوص زنان در اين انتخابات شركت نخواهند كرد.

صداى آلمان: آيا زنان ايرانى داراى آن مكانيسمها و تشكلهايى شده اند كه در شرايط سياسى جديد بتوانند ابراز وجود مستقلى داشته باشند؟

نيره توحيدى: به صورت ابتدايى و محدودى بله، يعنى چند سازمان كوچك غيردولتى به وجود آمده است و البته چند مجله خوب و قوى هم وجود دارد، بخصوص مجله “زنان”، مجله “حقوق زنان” و چند نشريه ديگر. اخيرا هم مى دانيد كه سايتهاى اينترنتى زنان هستند كه بسيار فعال اند، مثلا سايت “زنان ايران” و اخيرا “تريبون فمينيستهاى ايران”. اين سايتها مى كوشند به سرعت اخبار مربوط به زنان و فعاليتهاى آنان را به يكديگر و به بقيه جامعه تا جايى كه مى توانند منتقل كنند.

با توجه به حركت اين گروههاى غيردولتى و انجمنهاى زنان و اين نشريات، تا آنجا كه من اطلاع دارم، اغلب اينها نسبت به انتخابات فعلى بدبين هستند و آن را نمايشى مى دانند. هيچ كدام تمايلى به شركت فعال در آن نشان نداده اند. حتى دو سايتى كه ناتم بردم تقريبا با بى اعتنايى كامل به انتخابات برخورد كرده اند.

يك آمارگيرى اى هم كه سايت زنان ايران كرده است و از مردم پرسيده است كه آيا بايد در اين انتخابات شركت كرد يا نه، ۷۶ درصد به تحريم انتخابات راى دادند.

يكى دو تا تشكل زنان محافظه كار مى خواهند به صورت فعال در انتخابات شركت كنند: مثلا “جامعه زينب” ، خانم مريم بهروزى كه عضو شوراى مركزى اين تشكل است كه قبلا هم نماينده مجلس در دور پنجم بود، مدعى شده كه سعى خواهند كرد حداقل ده زن از تهران به مجلس راه پيدا كنند، و از هر استان يك زن به مجلس برود. پس اگر با حساب ايشان جلو برويم، لابد ۳۸ نميانده زن در مجلس هفتم بايد باشد كه من خيلى بعيد مى دانم.

بنابراين جز دست راستى ها و چند كانديداى دست راستى من حركت مستقلى از زنان نمى بينم. چونكه كانديداهايى كه زنان داده بودند، اغلب كانديداهاى گروههاى مستقل و اصلاح طلب، حذف و رد صلاحيت شدند. مى دايند كه اين بار ما حتى بيش از مجلس ششم كانديدا داشتيم. يعنى اين بار ده درصد كانديداها براى مجلس هفتم زنان بودند، ولى نيمى از آنها، دقيق بگوييم ۴۹ درصدشان، رد صلاحيت شدند. آن تعداد زنانى هم كه به صورت منفرد يا به صورت نمايندگان مثلا حزب مشاركت يا ملى مذهبى ها يا به صورت اصلاح طلبان مستقل كانديد شده بودند، حتى آنهايى كه رد دصلاحيت نشدند، در اعتراض به وضعيت كنونى انتخابات خودشان عقب كشيدند و ديگر نمى خواهند كانديدا باشند.

در نتيجه مى شود گفت كه زنان تقريبا مشابه مردان در اين مورد عمل كرده اند. حال بايد ديد پس از انتخابات چه خواهند كرد. فعلا مشخص نيست كه آيا به صورت مستقل از حركات سياسى و جنبش عمومى دموكراسى خواهى حركات خاص خود را خواهند داشت يا نه.

صداى آلمان: پيش بينى مى شود كه اقتدارگرايان حتى در صورت كسب كامل قدرت از تعرض به زنان و جوانان در پهنه اجتماع، بخصوص در شهرهاى بزرگ، خوددارى كنند تا كنترل اوضاع را از دست ندهند. فكر مى كنيد با اين تمهيد مى توانند زنان و جوانان را دست كم در موضعى خنثى قرار بدهند؟

نيره توحيدى: بله، يك عده از محافظه كاران و اقتدارطلبان چنين طرحى را دارند. نبايد فراموش كنيم كه خود محافظه كاران چند دسته هستند و با يكديگر هم اختلاف دارند. اتفاقا بعد از اينكه اينها قدرت را به دست بگيرند و اصلاح طلبان را به طور كانل از ميدان به در برند، اختلافهاى خودشان بيشتر مشخص خواهد شد.

يك عده شان اين نظر را دارند كه مدل چين را در ايران به پيش ببرند. بر طبق آن مدل مى خواهند كه مثلا آزاديهاى اجتماعى و فرهنگى را بخشا مراعات كنند يا به تعرضات فرهنگى اجتماعى عليه جوانان و زنان كمتر دست بزنند، بلكه آنها را دست كم در موضع خنثى قرار دهند.

ممكن است كه يكى دو سال اول پس از پيروزى كامل اقتدارگرايان ما شاهد اين وضع باشيم. بخصوص كه جامعه در حالت بدبينى، نااميدى و تا حدى غيرفعال فعلا ديده مى شود. اما من مطمئنم، چون نه شرايط ايران مثل شرايط چين است و نه اصلا در ماهيت اين گروه بنديهاى مختلف اقتدارگرايان است كه بتوانند مسائل اقتصادى را حل كنند، يا اصولا بخشى از اينها انقدر مرتجع و بنيادگرا و افراط گرا هستند، كه نخواهند گذاشت همان تعرضات فرهنگى هم كاسته بشود.

لذا من فكر مى كنم كه آن حالت خنثى در بين جوانان و زنان كوتاه مدت باشد و به زودى ما شاهد باشيم كه يك فرآيند تازه و راديكالترى از اصلاح طلبى و دموكراسى خواهى در جبهه اى وسيعتر شكل بگيرد در جامعه ايران، زيرا هم تحولات جامعه شناختى و جمعيت شناختى اين را در ايران طلب مى كند، هم مشكلات بنيادين اقتصادى و ساختار سياسى ايران.

در نتيجه من فكر مى كنم كه پيروزى اقتدارگرايان و موفقيتشان در تطميع و خنثى كردن مردم بسيار كوتاه مدت خواهد بود.

صداى آلمان: خانم دكتر توحيدى، جمع بندى شما از تاثير پديده دوم خرداد، كه عمرش گويا به سر آمده، بر جنبش و آگاهى زنان ايران چيست؟

نيره توحيدى: بله، عمر جنبش دوم خرداد با آن آكتورها و بازيگرانى كه تا كنون در رهبرى اش بودند به سر آمده است. ولى اين به معناى پايان جنبش اصلاح طلبى و جنبش دموكراسى خواهى در ايران نيست. آن جنبش مرحله اى بود از جنبش بيش از صد و چند ساله مردم ايران براى دموكراسى خواهى، كه در اين مرحله خواست تاريخى دستاوردهايى مثبت هم داشت.

در عين حال كه به دليل عمدتا زياده خواهى ها و خشونت طلبى اقتدارطلبان نتوانستند اصلاح طلبان وعده هايشان را عملى كنند، و ضمنا ضعفها و سازشكاريها و بى برنامگيها و ناهمگونى درون خودشان هم موجب اينن شكستها شد، اما د ر مجموع مى توان گفت كه زنان در اين دوره خودشان هم بسيارى چيزها آموختند.

زنان از جمله آموختند كه هر اصلاح طلبى لزوما طرفدار حقوق زنان و برابرى خواه نيست. متوجه شدند كه خيلى اوقات زنان به صورت نيرويى مورد استفاده سياست بازان و سياست پيشگان قرار مى گيرند. متوجه شدند كه نبايد راى شان را و فعاليت اجتماعى شان را به آسانى در خدمت اين گروه يا آن گروه قرار بدهند، مگر اينكه مطمئن باشند كه آن گروه سياسى كه اسم اصلاح طلب يا دموكرات روى خود مى گذارد، واقعا و به طور جدى روى مسائل زنان هم هدفمندانه برنامه دارد و پيگير است.

در نتيجه فكر مى كنم خود اين دوره باعث شد كه زنان از لحاظ سياسى و آگاهيهاى اجتماعى رشد بيشترى بكنند و در ميان خود اصلاح طلبان هم تصفيه هايى صورت بگيرد. يعنى بخصوص در اين انتخابات مشخص شد كه كدام يك از اصلاح طلبان در واقع با گرفتن كرسيهاى مجلس يا ميزهاى دولتى به مشروطه شان رسيدند و ديگر بيش از اين نمى خواستند براى جامعه كارى بكنند وبرايشان مسئله اصلى حفظ قدرت و نظام است، در مقايسه با آن اصلاح طلبان جدى اى كه حتى موقعيت خودشان و آن سهمى را كه در قدرت سياسى داشتند، را دارند از دست مى دهند، چون به يك سرى اصول پايبند هستند.

مى بينيم كه بخصوص زنان نماينده در مجلس تقريبا همگى استوار بر سر عقيده شان براى انتخابات آزاد ايستادند و به اعتراض به وضعيت كنونى استعفا دادند. اين خود دستاوردى شد براى زنان كه بتدريج يك سرى سخنگو و نمايندگان خودشان را در جامعه پيدا كنند ودر صحن سياسى ياد بگيرند كه مسئله برابرى حقوق زنان و مردان جدا از دموكراسى و جدا از اصلاحات نيست، يعنى در حقيقت يكى از اركان دموكراسى واصلاحات است.

بدون حقوق زنان نه حقوق بشر مى تواند در ايران نهادينه شود و نه دموكراسى مى تواند برقرار شود.