1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نگاهی گذرا به تاريخ آلمان – بخش سوم

اسكندر آبادى۱۳۸۵ مرداد ۲۰, جمعه

در بخش پيش گفتيم كه در مناطق زير اشغال بلوكهای شرق و غرب، هركدام جداگانه در سال ۱۹۴۹ حكومتی آلمانی تشكيل شد كه خود به معنای استقلال نسبی سياسی آلمان بود. بدين ترتيب امپراتوری آلمان برای هميشه منحل شد و جای خود را به دو حكومت آلمانی داد.

https://p.dw.com/p/A4yJ
ويلى برانت صدر اعظم فقيد آلمان: سنگ بناى وحدت دو آلمان را او نهاد
ويلى برانت صدر اعظم فقيد آلمان: سنگ بناى وحدت دو آلمان را او نهادعکس: DW

طبيعی است كه عملكرد سياسی در اين دو آلمان، مستقيماً با عملكرد بلوكهای شرق و غرب در رابطه بود. در حالی كه در آلمان شرقى، حزب اتحاد سوسياليستی آلمان استقرار ايدئولوژی شوروى را در دستور كار قرار داده بود، جمهوری فدرال آلمان در غرب، همزمان با كوشش در ايجاد تكثرگرايی و دمكراسی پارلمانى، از نفوذ كمونيست ها به شدت جلوگيری ميكرد.

به روشنی می‌توان گفت كه اگر مجال كافى مى بود، تاريخ آلمان را بايست در دو بخش جداگانه‌ی شرقی و غربی بازگو و بررسی ميكرديم. استقرار ايدئولوژی تك حزبی و اقتصاد كنترل شده، آلمان شرقی را دستكم از پيشرفت اقتصادی بازداشت. برای نمونه، در حالی كه در غرب آلمان با تغيير واحد پول به مارك آلمان غربى پيش از تشكيل حكومت فدرال جيره بندی نيازمنديهای روزانه خاتمه يافت، در آلمان شرقی نيازمنديهای جدی مردم تا سال ۱۹۵۸ جيره بندی ميشد. فشار بر مردم آلمان شرقی چنان شديد بود كه در روز ۱۷ ژوئن ۱۹۵۳ مردم در برلين شرقی و شهرهای بزرگ زير سلطه ی سوسياليستها، به شورش برخاستند و تنها دخالت ارتش شوروی توانست آنان را آرام كند. برتولت برشت شاعر بنام آلمانی با اينكه به سوسياليسم اعتقاد راسخ داشت، پس از اين ماجرا نوشت: حال كه ما نميتوانيم حكومت دلخواهمان را انتخاب كنيم، كاش حكومت ميرفت و ملت دلخواهش را انتخاب ميكرد.

شورشهای معروف به قيام ۱۷ ژوئن پس از مرگ استالين صورت گرفته بود. مردم پنداشته بودند كه در آلمان شرقی به مانند شوروی پس از آن ديگر ميشود اندكی انتقاد كرد. اما آلمان كشور برادر شوروی نبود و جز در بحث و جدل ها هيچگونه استالينزدايی يی صورت نگرفت. ديكتاتوری حزبی و ايدئولوژيك تا پايان حكومت حزب اتحاد سوسياليستی ادامه يافت. اما چون عملكرد هردو آلمان مستقيماً با عملكرد بلوكهای شرق و غرب تنظيم ميشد، گاه كه جنگ سرد فروكش ميكرد و نزديكى هائى ميان شوروی و ايالات متحده صورت ميگرفت، تأثير آن در آلمان شرقی هم تا اندازه ای حس ميشد.

و اما در آلمان غربى:

كنراد ادنائر از حزب محافظه كار دموكرات مسيحى با شعار آزمايش بس است، سوسيال دموكرات ها را در نخستين انتخابات پارلمانى شكست داد و اولين صدر اعظم آلمان فدرال شد. او به كمك طرح مارشال كه حاوی ۱۲ ميليارد دلار وام بلاعوض از سوی ايالات متحده امريكا بود، تمام تلاش خود را صرف بازسازی ويرانيهای كشور و تجديد تشكيلات اداری و حتا نظامی آلمان كرد. در اين ميان سوسيال دموكرات ها توانستند با شعارهاى صلح دوستانه و ضد نظامى گرى و همچنين دفاع از ملی كردن بخشهای خصوصى، رأی مردم را بدست آورند و تا سال ۱۹۶۶ يعنی ۱۷ سال پس از تشكيل جمهوری فدرال، در اپوزيسيون ماندند. در سال ۱۹۵۵ هر دو آلمان به پيمانهای نظامی بلوكهای خود پيوستند. يعنی آلمان فدرال به ناتو و آلمان شرقی به پيمان ورشو. بدين ترتيب دهه ی ۱۹۵۰ را بايد دهه ی جدايی بلوكهای شرق و غرب و در نتيجه جدايی دو آلمان از يكديگر ناميد. نماد اين جدايی سيمهای خارداری بود كه حكومت آلمان شرقی گرداگرد مرزهای خود با آلمان غربى كشيد. ديوار برلين، درست ۴۵ سال پيش در چنين روزی يعنی ۱۳ اوت ۱۹۶۱ دو بخش اين شهر را از يكديگر به مدت ۲۹ سال جدا كرد.

اگر بتوان از اين مسئله صرف نظر كرد، بايد گفت كه دهه ی ۱۹۶۰ در رابطه ی ابرقدرتها و در نتيجه رابطه ی سياسی دو آلمان، دهه ی آرامتری بود. اگر بازتاب جنگ سرد در وضعيت و اختلاف سياسی ميان دو آلمان شرقی و غربی حس ميشد، تعادل قدرت اتمی ميان ابرقدرتها باعث شده بود كه آلمان نيز راهی برای تفاهم با شوروی بجويد. اما نخست بايد ميان آلمان فدرال و كشورهای غربی همسايه، پيوند دوستانه ی صد در صدی ايجاد ميشد. با امضای قرارداد اليزه در سال ۱۹۶۳ دوستی ميان آلمان و فرانسه به درجه ی بيسابقه ای رسيد. همزمان با اين آشتی و دوستى، سياستمداران آلمانی كوشيدند اصول و موازين هالشتاين كه طبق آن ارتباط با كشورهای سوسياليستی ممنوع شده بود را از دستور كار خود كنار بزنند

و دستكم با دولتهای دوست و همجوار شوروی روابط سياسی برقرار كند.

در سال ۱۹۶۶ حزب محافظه كار دمكرات مسيحى با حزب سوسيال دموكرات ائتلاف كرد و طبق نظر سياستمدار برجسته سوسيال دموكرات Egon Bahr دولت ائتلافى، اصل تحول، از طريق دوستی با آن سوی ديوار را پيشه كرد. در سال ۱۹۶۷ دولت آلمان با كشور رومانی روابط ديپلماتيك برقرار ساخت و يك دفتر تجاری نيز در پراگ پايتخت چكسلواكی گشود. ناگفته نماند كه در كنار اين سياست، ديپلمات هاى آلمانى براى جبران جنايت هاى نازى ها، به جلب نظر كشور اسرائيل هم مى پرداختند. در سال ۱۹۶۵ رابط ديپلماتيك ميان آلمان و اسرئيل برقرار شد و دولت آلمان همانند سالهای پيش از آن، خود را موظف به پرداخت كمكهای گسترده ی مالی به اسرائيل دانست.

در سال ۱۹۶۹ دولت ائتلافی سوسيال دمكراتها و حزب ليبرال در آلمان فدرال تشكيل شد و ويلی برانت كه از مخالفان سرسخت دوره ی ديكتاتوی هيتلری و عضو جنبش مقاومت عليه فاشيستها بود، به صدر اعظمی كشور رسيد. برانت بنای سياست خارجی دولت خود را بر ايجاد تفاهم با بلوك شرق و زدودن تنش ميان دو آلمان گذاشت و با موافقت رئيس جمهور جديد كشور گوستاو هاينمان عنوان كرد كه ميتوان بدون برسميت شناختن آلمان شرقی به عنوان يك كشور كاملا مستقل و مجزا از آلمان فدرال، با آن كشور رابطه ی ديپلماتيك برقرار كرد. سال ۱۹۷۰ ميلادی را ميتوان سالی سرنوشت ساز در زمينه ی نزديكی دو آلمان به شمار آورد. در اين سال رهبران دو آلمان چند بار در برلين شرقی و شهر كاسل در آلمان غربی با يك ديگر ديدار كردند و از جمله طی قرارداد ورشو به تغييرناپذيری مرزهای آبی آلمان در رودهای اودر و نايس صحه گذاشتند. در ضمن دولت هاى بن و برلين شرقى به يكديگر اطمينان دادند كه به هيچرو در قبال يكديگر ادعای ارزی نخواهند كرد و هركدام در پيشبرد تماسهای دوستانه ميان دو ملت آلمانی خواهند كوشيد.

و اما قرارداد پايه ای ميان دو آلمان كه بر اساس آن دو كشور عملا موجوديت يكديگر را برسميت شناختند، پس از احراز مجدد صدارت عظمای ويلی برانت بسته شد. طبق اين پيمان كه در سال ۱۹۷۲ به امضا رسيد، بر خدشه ناپذيری مرزهای دو آلمان تأكيد شد و قرار شد دو كشور بجای فرستادن سفير، دفاتر نمايندگی در بن و برلين شرقى، ايجاد كنند كه در مواقع لزوم به مناسبات ديپلماتيك رسيدگی نمايد.