1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

هفتادمين سالگرد درگذشت عارف قزوينى

۱۳۸۲ بهمن ۷, سه‌شنبه

هفتاد سال از مرگ ابوالقاسم عارف قزوينى مى گذرد. با ياد عارف نمى خواهيم در سوگ او بنشينيم. بلكه مى خواهيم از شاعر، ترانه سرا و آهنگسازى ياد كنيم كه در دل مردم جاى داشت و چون سخنانش نيز از دل برمى خاست تاثيرى جاودانه د رميان عوام و خواص برجاى گذارد.

https://p.dw.com/p/A661
عکس: Bilderbox

عارف به تصادف پايش به تهران آن زمان مى رسد. »تا آنوقت تهران را نديده و اى كاش نديده بودم.« از آنجا كه صدايى خوش داشت و شعر مى سرود و دستى بر ساز داشت، بزودى جاى خود را در ميان بزرگان باز كرد. تا جاييكه به دربار مظفرالدين شاه راه مى يابد و او ضمن دادن صله، عمامه از سرش برمى دارد و به حريم خواص دربار مى خواندش. »اما ديدم عمامه ى به آن ننگينى و شيخ بودن به آن بدنامى هزار مرتبه شريفتر و آبرومندتر است از كلاهى كه مى خواهد بر سر من بگذارد«.

روح حساس و عواطف پاك و بى غل و غش، از عارف انسانى زودباور و زودرنج ساخته بود كه خيلى زود دل مى بست و بهمان زودى پريشان مى شد. در سياست نيز رويه اى ديگر نداشت. به استانبول رفت و به تركان عثمانى دل بست، عثمانيها اما هواى تصرف آذربايجان ايران را داشتند. عارف از عثمانيها جدا شد. به ايران بازگشت و سرود:

عمرم گهى به هجر و گهى در سفر گذشت
تاريخ زندگى همه با دردسر گذشت.

انقلاب روسيه نيز در او انقلابى بپا كرد:

اى لنين، اى فرشته رحمت
كن قدم رنجه زود، بى زحمت

اما نه اين انقلاب درونى او و نه آن انقلاب چيزى نبود كه او مى خواست. به سيد ضياالدين اميد بست. از آن اميد هم فارغ شد و دل به كلنل محمد تقى خان پسيان سپرد. تنها دلبستگى اى كه تا پايان عمر با او بود.

اين سر كه نشان سرپرستى است
امروز رها زقيد هستى است
با ديده عبرتش ببينيد
كاين عاقبت وطن پرستى است.

وطن تنها واژه اى بود كه عارف همه عمر با آن درگيرى ذهنى و عاطفى داشت. در آن زمان كه كسى معناى وطن را نمى دانست، ترانه هاى ساده و انقلابى او بر زبانها جارى بود و بدون ترديد در تحريك عرق ملى نقش بسزايى داشت.

الهه خوشنام