1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

يازدهمين فستيوال تئاتر ايرانى

۱۳۸۳ آذر ۲, دوشنبه

فراز و نشيب هاى اين فستيوال از يازده سال پيش تا كنون، دستاوردها، مشكلات و آينده ى آن

https://p.dw.com/p/A7Wn
عکس: AP

برنامه هاى يازدهمين فستيوال تئاتر ايرانى، از روز جمعه گذشته در شهر كلن آغاز شده و قرار است تا روز يكشنبه ۲۸ نوامبر ادامه يابد.اين بار برنامه هاى فستيوال در سه شهر آلمانى كلن، بن و برلين برگزار مى شوند. فراز و نشيب هاى اين جشنواره از يازده سال پيش تا كنون، دستاوردها، مشكلات و آينده ى آن، موضوع گفتگو با چهار هنرمند تئاتر است كه خود از بدو تاسيس فستيوال در آن حضور داشته اند. اين افراد مجيد فلاح زاده، مدير فستيوال، همسرش بهرخ حسين بابايى، يكى از مسئولان فستيوال، محمد على بهبودى و عطااله گيلانى، از تئاتر ورزان ايرانى مقيم آلمان اند.

گفتگو را با دستاوردهاى فستيوال از بدو حركت آن مى آغازم. بهرخ حسين بابايى سوال را مى شنود، ابتدا كمى فكر مى كند و بعد مى پردازد به مسئله و مى گويد:

”فستيوال واقعا – مخصوصا توى شهر كلن – جاى خودش رو پيدا كرده و تبديل شده به يك مركز ديدار سالانه. تماشاچى هاى ما وقتى ماه نوامبر نزديك مى شه، واقعا بى صبرانه، مرتب تلفن مى زنند و مى پرسند كه خب وقتِ فستيوال كى هست و چرا هنوز برنامه ى كار رو نگرفته اند. در جريان فستيوال، هم ارتباط تماشاگرها با همديگه و هم ارتباط تماشاگرها با هنرمندان (برقرار مى شه). اينجور نيست كه يك هنرمند بياد، كارش رو اجرا كنه و بره. او مى مونه و روزهاى پشت سر هم، توى سالن انتظاره و تماشاچى ها خيلى راحت و از نزديك مى تونن با هنرمنداى عزيزشون گپ بزنند، حرف بزنند، درد دل هاشون رو بگند و نظرات هنرمندا رو بشنوند.”

سوال دومم به تغيير عميقى مى پردازد كه از چند سال پيش در خط مشى گردانندگان فستيوال رخ داده و در محافل سياسى – هنرى خارج از كشور نيز جنجال بسيار آفريده است: دعوت از گروه هاى تئاترى داخل كشور.

مدير فستيوال كه پيداست در اين مورد بسيار گفته و نوشته، با قاطعيت در تاييد ين اقدام دليل مى آورد كه

”من شخصا معتقد هستم كه در جهان امروز، ديگه مرزهاى جغرافيايى وجود نداره، بلكه مرزهاى معنوى هست و بايد در واقع در ادامه ى اين مرزهاى معنوى و فضايى حركت كرد و نه در چارچوب مرزهاى جغرافيايى. بنابراين، به معنايي، تبعيدى كسى نيست كه به هر وسيله اى كه شده از اون حوزه ى جغرافياى ايران خارج شده و اينجا فكر مى كنه كه تبعيديه و اينجا جا خوش كرده و مونده و مى شه گفت، به اون طرفى ها هر توهينى مى كنه. بايد گفت كه اونجا هم تبعيدى وجود داره، اونجا هم مردم درگير هستند، تبعيد معنوى هستند، تبعيد فضايى هستند، تبعيد ايده هاشون هستند. سوى ديگه ى قضيه اينه كه، من فكر مى كنم، خارج از كشور، عده اى جوان هستند كه تازه (به تئاتر) پيوستند، عده اى كار تئاترى مى كردند، فعال بودند و حالا فعال تر شدند، يا كسانى كه واقعا در ايران فعال تئاترى بودند و حالا با اين فستيوال آمدند جلو و مى خواهند فعال تر بشند و عملا هم مداخله كرده اند و شده اند. در واقع مى شود پلى بين اين دو بخش زد و اتحادى بين اينها بوجود آورد.”

بهرخ حسين بابايى، كه با طرح سوال احساساتى شده و چره اش سرخ تر از گذشته به نظر مى رسد، قاطعانه با تاييد اين تصميم ِ چند سال پيش ، كه تا كنون ادامه يافته مى گويد:

”من قلبم تو ايرانه. ما با بچه هاى ايران زندگى كرديم، كار كرديم، بازى كرديم. اونها واقعا يك لحظه از جلوى چشم آدم دور نمى شند. هنرمنداى ايران، كسانى كه با هم در دانشكده روى يك نيمكت نشستيم، سالها پشت صحنه، اين رو بدوز ، اينو بيار، صحنه رو تميز كن، بازى بكن. همه ى اين جور كارها. واقعا قلب ما اونجا مى تپه. خب، وقتى بعد از هفت سال ديديم كه اين فستيوال پا گرفته و مى تونيم با ايران ارتباط داشته باشيم، شروع كرديم. البته دوستانى هم كه از ايران مى اومدند اين طرف، ما رو به اين كار تشويق مى كردند.”

از اين سوال مى گذرم و به اشكالات كار در اين دوران طولانى مى پردازم. مى دانم كه بسيارى فستيوال را ترك كرده اند و متاسفانه كار به دشمنى و دادگاه هم كشيده است. رك و پوست كنده از مسئولان، دليل اين جدايى گروه هايى كه قبلا دوست فستيوال بودند را مى پرسم.

فلاح زاده كه به هيجان آمده و ياد بحران هاى گذشته افتاده، با پاك كن ِ روى ميز بازى مى كند و مى گويد:

”گروه هايى هستند كه ايده هاى سياسى متفاوتى دارند، گروه هايى هستند كه تازه از راه رسيده اند، ناگهان شكل گرفته اند و حالا فكر مى كنند كه بايد حرفشون رو و كارشون رو ديكته كنند. گروه هاى ديگرى هستند، و يا افرادى هستند كه به هر حال در گذشته كار كرده اند ، تجربه دارند و حالا آمده اند خارج از كشور و نشده كار بكنند. اين ها همه مشكل هستند. اما مشكل اساسى. مشكل اساسى ايده هاى سياسى ست، كه اونها با ما دارند، ما با اونها چنين مشكلى نداريم. همه مى دانند كه من شخصا چه ايده ى سياسى اى دارم. ولى من واقعا باز هستم. اونها با ايده هاى سياسى دور خودشون حصار كشيده اند. دومين مشكل، حسادت ها و منيّت هاست. چرا اين بكنه، اون نكنه. خب، به هر حال ما تونستيم و كرديم، اگر زورتون مى رسه شما هم بفرمائيد بكنيد. و سومين مشكل، گونه اى بى تجربگى و جوانى ست. بارها وقت مى گيرند از اداره فرهنگ كلن و گروهى مى روند سراغ مسئولش و اونجا پشت سر من بد مى گويند. آخه چرا اين كار را مى كنيد؟”

محمد على بهبودى، كه سال هاست در تئاترهاى بزرگ آلمانى هنرپيشه و كارگردان است و از همان ابتداى حركت آغازين فستيوال از بنيان گذاران آن بوده، از برخورد هنرمندان خارج از كشور به خاطر ديدگاه هاى مختلف هنرى و سياسى انتقاد مى كند و مى گويد:

”خيلى ها به خاطر اعتقادات سياسى اى كه دارند – و من به عقايدشون خيلى احترام مى گذارم – اومدن توى فستيوال كار كرده اند. بعدا به نتيجه ى ديگه اى رسيده اند و از فستيوال فاصله گرفته اند. يا به خاطر اختلاف سليقه با مسئولين و جهتى كه فستيوال داشته، بعد از يكى دو سال همكاري، به اين نتيجه رسيده اند كه با فستيوال همكارى نكنند. طبيعتا اين اعتقاد اونهاست و اين انتخاب اونهاست، ولى من در مجموع اين مسئله رو قبول نمى كنم. آدم با هر ديد سياسى و با هر ديد هنرى مى تونه به يك همچين حركت پويايى كمك بكنه و همگام باشه، ضمن اين كه اصلا لازم نيست از نظر خودش صرف نظر كنه، چه در زمينه هنرى و چه از نظر سياسي.”

عطااله گيلانى، نويسنده، كارگردان و شاعر است. مدتى همكارى اش را با فستيوال به حداقل رساند و خود را از معركه ى هنر كنار كشيد، اما چه مى شود كرد كه تئاتر عشق است و معتاد مى كند. او دوباره از كار روزانه اش زد، به سراغ تمرين تئاتر رفت و اكنون نمايشنامه اى را كه خود نوشته، كارگردانى مى كند.

گيلانى در مقابل سوالم تن به پاسخ مشخصى نمى دهد و با آرامش هميشگى اش به انتقاد از عدم برنامه ريزى جمعى مى پردازد و مى گويد:

”اين كه آيا فستيوال نقش خودش رو به صورت ايده آل انجام داده يا نه و چه مشكلاتى در اين راه داشته، بايد گفت كه نه، نقش خودش رو در حد ايده آل انجام نداده. فستيوال مى تونسته امكانات بيشترى داشته باشه، به شرطى كه اين كار در اورگانيزاسيونش هم، همون طورى كه خواسته ى اين هنر جمعيه، تا حدودى اين جمع گرائى رو رعايت مى كرد. مشكل ديگه اى كه همه ى كارهاى جمعى دارند و از جمله اين فستيوال هم داشته، اين بوده كه ما با كارهاى جمعى كم خو گرفته ايم و كارهاى جمعى ما به سرعت به سمت ِ اختلاف سليقه پيش مى رند و از هم مى پاشند. در اين سو كشان سوى خوشان، وان سو كشان با ناخوشان ، معمولا اين كشتى بشكند و نگذرد از اين گرداب ها.”

اين فستيوال به كدام سمت و سو مى رود و آينده اش چيست؟ مى دانم كه مجيد فلاح زاده و بهرخ حسين بابايى، به قول معروف، از آن بيدهايى نيستند كه در مقابل اين سختى ها بلرزند و وادهند. پاسخ هر دو بسيار قاطع است. فلاح زاده مى گويد: تا وقتى زنده باشيم اين كار رو ادامه مى ديم.”